5 دلیل که من دیگر اعتقاد به هدف را متوقف کردم

فهرست مطالب:

تصویری: 5 دلیل که من دیگر اعتقاد به هدف را متوقف کردم

تصویری: 5 دلیل که من دیگر اعتقاد به هدف را متوقف کردم
تصویری: AQUASCAPING MASTERCLASS BY JUAN PUCHADES - CHALLENGE YOURSELF, CREATE SOMETHING MEMORABLE! 2024, ممکن است
5 دلیل که من دیگر اعتقاد به هدف را متوقف کردم
5 دلیل که من دیگر اعتقاد به هدف را متوقف کردم
Anonim

روزی روزگاری ، حدود 5 سال پیش ، من واقعاً به مقصد اعتقاد داشتم. حرفه. ماموریت در حقیقت شما می توانید تنها شغلی را پیدا کنید که مربوط به شماست و در آن خوب ، راحت ، آسان و دلپذیر خواهد بود. خوب ، و پول بیشتری پرداخت می شود. بنابراین من 5 سال پیش فکر کردم.

از آن زمان ، من عاقل تر شده ام (امیدوارم) ، و دیگر اعتقاد به سرنوشت ندارم. اکنون معتقدم که ارزشهای شما را به خوبی می شناسم و نیازهای شما را درک می کنم و همچنین مهارت های خود را تقویت می کنم. و باشد که شاد باشد.

و با بازگشت به جایی که همه چیز را در آن شروع کردم ، 5 دلیل که من دیگر اعتقاد به سرنوشت خود را ندارم.

اولین دلیل آن تاریخی است

یک قرن یا بیشتر ، یک فرد ، به طور معمول ، یک فعالیت را برای یک عمر داشت. آهنگر آهنگر بود. شاه پادشاه بود. زنان همسر و مادر بودند. چاره ای به عنوان چنین چیزی وجود نداشت. بله ، استثنائاتی وجود داشت ، وقتی شخصی از طبقات پایین در نجابت حذف شد ، اما اینها استثنائات هستند. که قاعده را ثابت می کند. هیچ انتخاب خاصی وجود نداشت و مردم آنقدر عمر نکردند (مخصوصاً تا زمانی که آنتی بیوتیک وجود نداشت و فرد می توانست بر اثر سرماخوردگی با تب جان دهد). یعنی زمانی برای انتخاب وجود نداشت. ما تا آنجا که می توانستیم با آنچه بود زندگی کردیم.

حالا چی؟ در حال حاضر فرد دارای انتخابات است - من نمی خواهم در آن شرکت کنم. شما می توانید هر کاری که می خواهید انجام دهید ، هر حرفه ای را که می خواهید بدست آورید ، به هر کجا که می خواهید نقل مکان کنید. و در نهایت چه اتفاقی می افتد؟ در نتیجه ، فردی که انتخاب های زیادی در اختیار داشته است می خواهد انتخاب خود را به یک و تنها گزینه کاهش دهد. در حالی که تعداد زیادی از آنها وجود دارد. ناهمسان. هر چیزی. در زمینه ها و زمینه های مختلف.

دلیل دوم آسیب زای کودک است

این نظر وجود دارد که افرادی که به شدت به دنبال هدف هستند ، آسیب های روانی دوران کودکی هستند که در کودکی فاقد مادر بودند. یا چیز دیگری که از نظر کودک مهم است. و اکنون یک فرد بالغ با جستجوی مقصد در تلاش است تا این مهم را بدست آورد.

آنچه می خواهم بگویم. احساسی که فرد می خواهد در نتیجه یافتن هدفی دریافت کند ممکن است از دوران کودکی به وجود آید. و سپس باید آن را کشف کنید. و ممکن است اصلاً موضوع هدف نباشد. ممکن است در قسمت های کودکان باشد. با تمام عواقب بعدی.

اجازه دهید خلاصه کنم. من پیشنهاد نمی کنم که لزوماً اینطور باشد. اما این گزینه امکان پذیر است. باید به آن توجه شود.

دلیل سوم این است که کسی که جستجو می کند ، می یابد

اتفاقی افتاد که من در انواع مختلف فعالیت ها مشغول بودم. من به عنوان یک تحلیلگر رسانه ، ویرایشگر خبر ، مترجم ، ویرایشگر وبلاگ ، دستیار فروش ، مدیر محتوا ، فروشنده (نه به مدت طولانی ، اما) ، و غیره کار کردم. این به عمد برای من کار نکرد - بحران کمک کرد ، و فقط اتفاق افتاد.

آنچه می خواهم از همه اینها بگویم. برای درک اینکه چه چیزی را دوست دارید و چه چیزی را دوست ندارید ، باید تلاش کنید. بنابراین من به یقین می دانم که روزنامه نگاری از آن من نیست (فقط به این دلیل که علاقه ای ندارم ، حوصله ندارم ، شکست خورده است). و من نمی خواهم چیزهای دیگری را بفروشم (مخصوصاً آنچه که از آن مطمئن نیستم). اما نوشتن مقاله برای وبلاگ ها بسیار مورد علاقه من است. یا شبکه های اجتماعی برای ادامه کار. یا نصیحت کنید. و این طوری بود که من می خواستم کار کنم ، اما خوب پیش نرفت. و چیزی بود که من نمی خواستم ، اما خیلی خوب معلوم شد.

اجازه دهید خلاصه کنم. بسیار مهم است که ارزش های خود را بشناسید و نیازهای خود را درک کنید - اگر آنها را خوب می شناسید ، باید کمتر تلاش کنید. اما هنوز باید تلاش کنید. و خیلی چیزها در این راه آشکار می شود. اگر تلاش نکنید ، نمی دانید. بنابراین ، اگر روی مبل دراز بکشید ، سرنوشتی در سر داشته باشید ، و سپس یکبار - و همه چیز حل شد ، من به این اعتقاد ندارم. یعنی ، من اعتراف می کنم که ممکن است چنین باشد ، اما من واقعاً باور ندارم.

دلیل چهارم مهارت است

مهارت ها جالب هستند. و مهارت ها می توانند به فرد کمک کنند تا آنچه را که دوست دارد کشف کند.

به عنوان مثال ، خطابه. یک فرد در جمع صحبت نمی کند زیرا واقعاً نمی داند چگونه ، و نمی داند چگونه ، زیرا آن را امتحان نکرده است. چگونه می داند که دوست دارد در جمع صحبت کند یا نه؟ بله ، از هیچ جا.اگر او روی صحنه صعود کند ، اما مهارت نداشته باشد ، این خطر وجود دارد که او را از صحنه بیرون کنند (خوب ، یا اگر شانس کمتری داشته باشد ، با گوجه فرنگی دوش می گیرد). و اگر مهارتی وجود دارد ، ممکن است فرد آن را دوست داشته باشد. فقط باید ابتدا این مهارت را بدست آورید.

یا زبانهای خارجی. چگونه یک فرد می داند که آیا انجام یک ترجمه را دوست ندارد یا دوست ندارد اگر یک زبان خارجی را نمی داند؟ بله ، از هیچ جا.

از نوشتن متنفر بودم. برای اولین بار در زندگیم ، زمانی که مأمور نوشتن خبر شدم ، فقط از کسی که به آن دستور می داد متنفر بودم. و او چیزی ننوشت من نمی توانستم. الان مینویسم و دوست دارم. و من از شبکه های اجتماعی متنفر بودم - نوشتن یک پست برای من از بدترین عذاب بدتر بود. اکنون شبکه های اجتماعی را اداره می کنم و آن را دوست دارم.

دلیل پنجم مالی است

بسیاری از افرادی که به دنبال هدف هستند فکر می کنند که هدف به کسب درآمد کمک می کند. کسب درآمد را آسان تر می کند. اما اینطور نبود. هدف ممکن است به هیچ وجه مربوط به کسب درآمد نباشد. یا ممکن است مرتبط باشد ، اما پیدا کردن آن و کسب درآمد چیزهای کاملاً متفاوتی هستند. در مورد هر استعدادی هم همینطور است. داشتن استعداد و توانایی استخراج پول از استعداد چیزهای متفاوتی است. اولی الزاماً به معنای دومی نیست. یعنی مقصد می تواند به طور بالقوه پولی باشد ، اما این پتانسیل هنوز باید بتواند به پول تبدیل شود.

اگر فردی به دنبال هدفی است و امیدوار است که هدف پول او را به دست آورد ، این یک کودک کوچک است که به دنبال والدین برای خود است. که ما را به نقطه شماره 2 باز می گرداند.

ادامه دارد…

توصیه شده: