2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
در این مقاله به نظر من یکی از رایج ترین دلایل عدم پذیرش جنسیت ، یعنی: تصمیم عاطفی کودکان برای فرزند بودن از جنس مخالف.
من مواردی را می شناسم که یک پسر تصمیم گرفت دختر بهتری باشد و دیگر نمی خواست پسر شود ، اما می خواست دختر شود ، اما به دلیل نگرش شوونیستی نسبتاً گسترده ای که نسبت به زنان در جامعه ما وجود دارد ، من توضیح خواهم داد وضعیت چگونه رفتار شوونیستی پدرش بر زندگی بعدی دخترش تأثیر گذاشت.
بر اساس تجربیات من ، زنانی که تصمیم احساسی کودکانه ای دارند "من می خواهم پسر باشم" یا لزبین می شوند ، یا در تصویر آنها شهوت گرایی وجود دارد: به عنوان مثال ، یقه عمیق ، دامن کوتاه و غیره. و در عین حال "یادداشت های" مردانه روشن که نمی توان از آنها غافل شد: عناصر آشکارا مردانه لباس: کت ، پیراهن ، دستکش ، و رفتار به وضوح مردانه: راه رفتن ، اشاره ها ، شیوه رانندگی و غیره. اگر در کنار چنین زنی بایستید ، چشمان خود را ببندید و احساس کنید بدن چگونه به او واکنش نشان می دهد ، پس با وجود همه شهوت های بیرونی ، این احساس واضح وجود دارد که شما در کنار یک مرد ایستاده اید.
با توجه به الزامات محرمانه بودن ، من یک مورد خاص را شرح نمی دهم ، اما یک داستان کلی را شرح می دهم که حاوی داستانهایی از عملکرد من به عنوان یک روانشناس است.
تصور کنید دختری 2-3 ساله است که تمام توجه پدر به برادر بزرگترش معطوف شده است ، دختر متوجه می شود که مشکلی با او وجود دارد ، زیرا پدرش توجه لازم را به او نمی کند. و پس از مدتی دختر متوجه می شود - دقیقاً چه چیزی اشتباه است - که او یک دختر است ، یعنی در تمام دوران کودکی پدرش ، زنانگی او بی ارزش می شود ، یعنی او از پدرش پیامی دریافت می کند (و قبول می کند it): "مردان / پسران شایسته توجه و احترام هستند ، اما زنان / دختران - نه." و در لحظه ای که متوجه می شود توجه موردنظر او ، که برای او حیاتی است و برادرش به آن توجه می کند ، دقیقاً این واقعیت است که او یک دختر است که از او جلوگیری می کند - او تصمیم احساسی می گیرد: "بودن مرد خوب است ، اما زن اینطور نیست ، بنابراین من نمی خواهم دختر باشم ، بلکه می خواهم پسر باشم."
پس از مدتی ، اوضاع بدتر می شود و پدرش خانواده را ترک می کند و دختر حتی آن مقدار کمی از توجه پدر را از دست می دهد - و دختر تصمیم می گیرد که جایگزین پدرش برای مادرش شود ، یعنی ، در واقع ، او ناخودآگاه تصمیم می گیرد برای مادرش "یک شوهر روانشناس" شود.
در زمان آمدن به مشاوره ، هر دو تصمیم: "من می خواهم پسر باشم" و "من جایگزین پدر برای مادرم می شوم" مدتهاست که فراموش شده اند و با این وجود ، زن بالغی که به مشاوره هنوز از آنها پیروی می کند: در رفتار این زن ، اروتیک آشکار و مظاهر آشکار مرد ، او با مادرش زندگی می کند (این را با دلایل اقتصادی توضیح می دهد ، اگرچه درآمد بسیار خوبی دارد) ، یعنی تصمیم دوم را اجرا می کند ، و با هر مردی را که ملاقات می کند: او سعی می کند ثابت کند که "قوی تر" است ، یعنی در واقع ، سعی می کند ثابت کند که او "مرد تنظیم شده" است ، اما او اینطور نیست و با هر مردی که "با چنین چیزی موافق است" رقابت "او موفق می شود ثابت کند که قوی تر است.
معمولاً کار با یک مشتری و در این مورد با یک مشتری با فرمول درخواستی که وی برای مشاوره به آن مراجعه کرده است ، آغاز می شود: در این مورد ، این درخواست به این شکل به نظر می رسد: "من نمی توانم مرد شایسته ای پیدا کنم که مثل من: یا یک مرد شایسته نیست ، پس من از من خوشم نمی آید."
کارهای روانشناختی بیشتر کار یک کارآگاه است: از تحقیق به علت ، و لازم است اطمینان حاصل شود که خود مشتری تصمیم کودکانه خود را می گیرد: "پسر خوب است ، اما دختر نیست ، بنابراین من نمی دانم" من می خواهم دختر باشم ، اما من می خواهم پسر باشم "، این بینش تجربه شده است.
پس از دیدن این تصمیم: او نفرت و حسادت مردان را می بیند و می پذیرد ، که قبلاً از آنها آگاه نبود ، اما بر روابط نه تنها با مردان بلکه با زنان تأثیر گذاشت: تمام توجه او به مردان و روابط با زنان معطوف شده است. او جمع نمی کند: از این گذشته ، او همچنان از دستورالعمل های ضد پدر خود پیروی می کند: "مردان / پسران شایسته توجه و احترام هستند ، اما زنان / دختران چنین نیستند" - بنابراین او خودش با زنان دیگر بی احترامی می کند و می خواهد دائماً احاطه شده توسط مردان: زنان دیگر به او واکنش نشان می دهند و به او حسادت می کنند.
پس از اینکه مشتری تصمیم قبلی خود را دید ، بر اساس تجربیات بزرگسالانش ، می تواند تصمیم قدیمی کودکانه خود را لغو کرده و تصمیم جدیدی بگیرد: "مردان و زنان متفاوت هستند ، وظایف متفاوتی دارند ، خوب است هم مرد و هم زن ، و از آنجا که او زن به دنیا آمد ، تصمیم می گیرد که زن شود."
توصیه شده:
من یک فرد بی ارزش هستم. کاهش ارزش خود: چگونه از فروپاشی جلوگیری کنیم
توانایی بی ارزش کردن چیزی - خود ، دیگران ، اقدامات خودمان و دیگران ، نتایج ، دستاوردها - این نوعی دفاع روانی است که ما برای توقف در تجربیات پیچیده مختلف که می توانیم با آن روبرو شویم استفاده می کنیم. به طور کلی ، هرگونه دفاع روانی برای متوقف کردن نوعی تجربه واقعی طراحی شده است ، زیرا روان آن را صدمه به تمامیت خود می داند.
چگونه می توان توجه یک مرد را به خود جلب کرد؟ چگونه می توان توجه مردی را که دوست دارید جلب کرد؟
چگونه می توان توجه یک مرد را به خود جلب کرد؟ انگیزه حمایت از "شخص خود" است. مال شماست و ادامه دهید با اقدامات خود ، دختر موقعیتی را ایجاد کرد که در آن او قبلاً وارد فضای شخصی مرد شده بود ، او را "خود" نامید ، موقعیتی را ایجاد کرد که در آن او خودش "
چگونه می توان زنانگی و جنسیت خود را پیدا کرد؟
بسیاری از زنان تصور می کنند که نوعی مشکل زنانگی دارند. انگار صد در صد زن نیستند. این نرمی کافی نیست ، سپس حیله گری ، سپس جنسیت بی فایده ، و سپس چیز دیگری. همه اینها باعث ایجاد رنج های سنگین و آسیب زا می شود که کل سرنوشت زنان را تعیین می کند و نه برای بهتر.
کاهش ارزش: چگونه دفاع های روانی در برابر ما می چرخند و زندگی ما را بی ارزش و ما را ناخشنود می کند
دفاع روانی یکی از قدیمی ترین مفاهیم در روانکاوی است که توسط زیگموند فروید کشف و توسط پیروانش توسعه یافته است. هنوز توسط اکثر رواندرمانگران استفاده می شود. با این حال ، در جهات مختلف ، بسته به ایده های اساسی در مورد ساختار روان انسان ، این پدیده کمی متفاوت توصیف می شود.
من نمی توانم جایی برای خودم پیدا کنم ، یا چگونه می توان آرامش روحی ، آرامش روانی را پیدا کرد؟
اگر شخصی این س ofال را مطرح کند که چگونه می توان به آرامش روانی دست یافت ، منطقی است که فرض کنیم در حال حاضر در روح خود بیقرار است. دو دلیل می تواند داشته باشد: خلأی در روح وجود دارد که شما را تحت فشار قرار می دهد و شما را رنج می دهد - چیزی برای "