درباره یافتن خود و معنای زندگی

تصویری: درباره یافتن خود و معنای زندگی

تصویری: درباره یافتن خود و معنای زندگی
تصویری: کتاب صوتی در بارهٔ معنی زندگی - ویل دورانت 2024, آوریل
درباره یافتن خود و معنای زندگی
درباره یافتن خود و معنای زندگی
Anonim

من واقعاً آن را دوست دارم وقتی با داستانهای سبک درمانی در مورد زندگی ، در مورد معنا و نحوه عملکرد همه چیز در این جهان روبرو می شوم. پیشنهاد می کنم چنین خلاقیت دلپذیر و نوستالژیکی را توسط ایرینا اسکرابتسوا بخوانید.

در ابتدا شما متولد می شوید و اهمیتی نمی دهید. قسمت پایینی آن خشک و عالی است! چین ها متقارن هستند ، مادر در کنار شماست - فوق العاده است! و شما به تنهایی دراز کشیده اید ، در حال رشد و بوی شیر و نوعی شیرین هستید. خوشمزه بودن. شما دروغ می گویید و رشد می کنید. ریشه وجود ندارد ، اما شما همچنان در طول ، عرض و حتی مغز رشد می کنید. و همه چیز در اطراف شما همیشه در تحسین و لطافت است. شما مرکز هستید. هیچکس بهتر از شما و چه کسی از شما بهتر است. اهمیتی نمی دهید. شما مرکز هستید و در مرکز هستید. شما با خود نیستید خود را با هیچکس مقایسه نکنید ، با هیچ کس رقابت نکنید ، نگران هیچ چیزی نباشید. شما برای نوک مژه های خود طبیعی هستید. خودجوش و آرامش. خلوص بسیار. پاک کننده ای وجود ندارد. فقط خدا پاکتر است.

زمان می گذرد … تو رشد می کنی. خیلی بیشتر! و در طول و عرض و حتی مغز. آنها شما را به مهد کودک می فرستند. و آنجا ماشا ، پتکا و کریل هستند. و حتی زاخار و واسیلیسا. ولی! و میلان! بدون میلانا ، در حال حاضر مهد کودک مهد کودک نیست ، بلکه فلش موبایل نستیا و سونیا. اما نکته مهم نیست. بنابراین ، هنگامی که خود را در مهد کودک می بینید ، در ابتدا نیز چیزی نمی فهمید. برخی از مردم … رژیم … کاسرو … گاهی اوقات متین و به شما می گویند: "بخوان!" و شما آواز بخوانید در حال تلاش! شما کمی خجالتی هستید. و ترسناک. چندان سرگرم کننده نیست ، اما آنها گفتند "بخوان!" و شما مطیع هستید. شما قبلاً یاد گرفته اید که مطیع باشید ، اهمیت می دهید. و کشیش مدتهاست خشک شده است. و مامان سر کار است. و بوی شیر فراری می دهد. بخور می خواستم نقاشی کنم.

همچنین ، در مهد کودک ، می فهمید که یک مدرسه وجود دارد. و شما شروع می کنید به رفتن بسیار ، بسیار! گویی این یک مدرسه نیست ، بلکه دیزنی لند است. شما هنوز چیزی نمی فهمید ، اما قبلاً می خواهید. چون اعتقاد داری شما هنوز بسیار ساده لوح هستید. آنها به شما می گویند و شما باور می کنید. همه چيز! اینکه زمین گرد است ، آب مرطوب است ، مردم خوب هستند و مدرسه فوق العاده است. فقط بزرگسالان به آنجا می روند! و به شدت می خواهید بزرگسال شوید ، اما هنوز نمی فهمید که بزرگسال بودن چیست. فقط همه می گویند عالی است و شما باور کنید.

و بم - اولین زنگ. شما در تعظیم هستید و غرغر می کنید. و معده قلقلک می دهد. حتی عصرها هم قلقلک می داد … و تمام شب ، و صبح … و اکنون به ویژه قوی است. شما بسیار زیبا و ترسناک هستید که بزرگ شده اید. کمی عصبی می شوید و کمان چسبناک است. همه بر روی خط کش ساخته شده اند و گلادیولی ها و دانش آموزان دبیرستانی از جمعیت جدا شده اند. دانش آموزان کلاس اول قابل مشاهده نیستند ، اما هوا از شادی عصبی و باران اشباع شده است. امروز روز آنهاست آنها امروز بزرگسال شدند. ایستاده اید و ناگهان می خواهید به خانه بروید. اما شما نمی توانید. تعظیم! و گلادیولی …

سالهای زیادی در پیش است که شما بشدت به دانش آموز بودن خود افتخار خواهید کرد. به خصوص اگر پیشگام باشید! شما بروید و کاپشن شما کاملاً باز است. برای دیدن همه! شما در فرم هستید! و با کراوات! و پوزه در سرما یخ زد … اما اصلا مهم نیست. شما بزرگسال هستید!

یکی دیگر از مهمترین ویژگی های متمایز بزرگسالان عدم وجود کلاه است. شما اینطور فکر می کنید. و به محض اینکه گوشه را بپیچید آن را بر می دارید. درست همین جا! با شرمندگی می کشید و بالای سر خود را در معرض باد یخی و برف مرطوب قرار می دهید. و کراوات تکان می خورد و به زیبایی لب های آبی را روشن می کند. و همه به شما نگاه می کنند و فکر می کنند: "چه احمق بالغی! 16 سال ، نه کمتر!"

جایی از کلاس نهم ، شما شروع به رویای بزرگتر شدن می کنید - دانش آموز شدن! آیا فکر می کنید خوب ، کجا قبلاً بزرگ شده است ؟؟ آخرین سطح در رویاها! همه چيز. سپس پیری. به نظر می رسد که کل جهان بلافاصله در پای شما فرو خواهد ریخت. همه! و عشق بلافاصله اتفاق می افتد. شاد ، طولانی و متقابل. و لباس … و بورس تحصیلی … و شراب … و هیچ کس ، هیچ کس به شما چیزی نمی گوید. و او حتی در مورد کلاه نمی گوید! حداقل برهنه شوید. و به فارغ التحصیلان طوری نگاه می کنید که گویی آنها مردم نیستند ، بلکه خدا هستند. آنها آنقدر جدی و مهم هستند که حتی گذر از آنها ترسناک است. از بزرگسالی پف کرده و روی ایوان مدرسه سیگار می کشید. البته بدون کلاه و بدون کاپشن.خوب است که شما آن را از قبل برداشته و دکمه آن را باز کرده اید! در غیر این صورت ، شرم آور خواهد بود … شما از میان دود عبور می کنید ، چشمان خود را پایین می آورید و ایوان را با آنها حفر می کنید. چون اون هست! ژنیا از 11 الف … عشق شما برای همیشه! اما می ترسید حتی به او نگاه کنید. او یک بزرگسال است! و شما دو سال از او کوچکتر هستید … یک جوان. و در معده غش و پروانه ها به ضرب و شتم می میرند. و اگر او ناگهان به سراغ شما آمد ، شما بلافاصله از ترس به همراه پروانه ها می میرید. خیلی وحشتناک! و عشق بسیار قوی است! پروردگارا ، من زودتر کلاس یازدهم را می خواندم. و شما حتی متوجه کلاس اولی ها نمی شوید. و مدتهاست که به آنها نگاه تحقیرآمیز نکرده اید. بنابراین … بچه ها با عجله به سمت غذاخوری می روند … و شما آرام و مهم راه می روید. ولی! اگر در کلاس نهم هستید ، در کلاس هشتم ظاهری بالا دارید. خیلی بالا! یک سال تمام تفاوت! شکاف بین شما! شما در حال حاضر آنجا هستید و آنها … جوانان ، در یک کلام.

و سپس ، bam - و آخرین تماس. و دوباره برآمدگی غاز. تقریباً پا روی دم یک رویا گذاشته اید! قبلاً با پاشنه کفش اختراع فارغ التحصیلی خود محکم به او فشار آورده بود. در درون شما همه چیز کمین کرده و ساکت شده است. به نظر می رسد که خوشبختی همین است! می توانید مستقیماً لمس کنید. حتی مشخص است که چگونه بو می دهد. و چشمان خود را می بندید و در هوای نامرئی تنفس می کنید و هزاران عکس در سر خود می کشید. شما مانند یک فرد وسواسی خواب می بینید و سپس آنها را باز کرده و آموزش می دهید! تو یادمیگیری! تو یادمیگیری! تو یادمیگیری! پروردگارا چقدر خسته ام از آن …

و سپس اولین دوره و اولین سخنرانی. دسته ای از مردم و همه بدون گلادیولی. و برخی حتی کلاه بر سر دارند. کمی گم شده ، اما بسیار مسئولیت پذیر است. چگونه! چنین بلوغی به شدت سقوط کرد. دانش آموزان! بچه های مدرسه عموما بچه هستند … اما دانش آموزان بله! افراد بسیار جدی دختران بسیار باهوش هستند ، گویی این یک سخنرانی نیست ، بلکه تولد کسی است. همه چیز بسیار خوب انتخاب شده است: آرایش و مدل مو. لزوما! برای ساختن آن ، باید یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید. و همه بلند می شوند. بزرگسالان. و بزرگسالان همیشه با مدل مو ، آرایش ، لباس های بسیار زیبا و کفش پاشنه بلند هستند. و شما آنها را روی یخ چسبانده-می چسبانید. کلینک-کلینک. اشعار معنی: و سپس kaaak buuuhhh! درست جلوی دانش آموز سال پنجم! در نتیجه! شرم آور است چگونه … شرمنده … حالا او هرگز عاشق من نخواهد شد. هرگز! خیلی زشت افتاد … و کلیک کنید ، بیشتر کلیک کنید. کلینک-کلینک. پنهان کردن روسری صورت قرمز از خجالت.

و سپس rrraz ، و در حال حاضر دوره پنجم! زندگی همیشه عجله دارد … در اینجا شما فقط یک بزرگسال نیستید. شما مثل یک جانباز هستید در حال حاضر فقط با چشم می توانید ببینید که او یک بزرگسال است ، بنابراین می توانید دکمه را ببندید و کلاه بگذارید. دوبک! و هنگام انتخاب موضوع برای دیپلم ، به دانش آموزان تازه وارد انگار بچه هستند. چه سبز … و باهوش … و بسیار خوشحال. خوب ، شما چطور؟ شما یک فرد بالغ هستید. زودتر دست به کار شوید

و سپس شروع شد … شما دیگر در حال رشد نیستید. اگر فقط گسترده و مغزی. و دانش آموزان برای شما بچه به نظر می رسند ، اگرچه یک سال پیش شما از اسوتکا التماس کردید که خلاصه ای به شما بدهد و جلوی در با یک کتاب ضبط لرزید. و حالا شما در ترافیک هستید … نیم ساعت قبل از رفتن بلند شدم ، قهوه را قورت دادم ، مژه هایم را در حال حرکت با ریمل مروارید ، کفش های راحت پوشیدم و به سرعت به بزرگسالی شتافتم. و هیچ کس اهمیت نمی دهد که آیا کلاه بر سر دارید یا نه. تو هم همینطور. و اگر لغزش کنید و بیفتید ، یک دقیقه دیگر نمی توانید از خنده بلند شوید. دوست دختر شما لنکا شما را از یخ جدا می کند و بنا به دلایلی شما نیز می خندید. و وقتی شخصی می خندد ، بلافاصله ضعیف می شود. بنابراین ، لنکا از بالا سقوط می کند و شما وارد موج دوم خنده می شوید. و هنگامی که بالاخره بلند می شوید و ادامه می دهید ، متوجه نمی شوید که ریمل به صورت شما آغشته شده است و کاهنان سفید رنگ از برف هستند. و این داستان شما خواهد بود. ساعت سه و نیم صبح او را در آشپزخانه ، روی یک بطری شراب به یاد خواهید آورد. و مثل دیوانه ها بخند. گرچه خنده دار چیست؟ درد می کند!

و سپس ناگهان 30 ساله می شود … و 31 ، و 32 ، و حتی 33! و می فهمید که هنوز چنین کودکی هستید. خیلی سبز چیزهای زیادی در پیش است و بسیار جالب! و این همه سوت به خاطر یک چیز. برای درک اینکه شما مرکز هستید. و شما در مرکز هستید اینکه زمین گرد است ، آب مرطوب است و مردم خوب هستند. نه برای درک ، بلکه برای به یاد آوردن.

کمان را درست کن دختر. پیش بند خود را صاف کنید. برف را از روی کشیشان بردارید. و لبخند بزن! و بله ، حتماً کلاه بگذارید. سرده!"

توصیه شده: