چگونه می توان زندگی خود را زندگی کرد و نه یک زندگی دیگر یا درباره ارزشهای واقعی و اعمال شده

تصویری: چگونه می توان زندگی خود را زندگی کرد و نه یک زندگی دیگر یا درباره ارزشهای واقعی و اعمال شده

تصویری: چگونه می توان زندگی خود را زندگی کرد و نه یک زندگی دیگر یا درباره ارزشهای واقعی و اعمال شده
تصویری: چطور میشه از انتخاب درست برای ازدواج اطمینان داشت؟ با رابطه جنسی یا هم خانه شدن؟ 2024, آوریل
چگونه می توان زندگی خود را زندگی کرد و نه یک زندگی دیگر یا درباره ارزشهای واقعی و اعمال شده
چگونه می توان زندگی خود را زندگی کرد و نه یک زندگی دیگر یا درباره ارزشهای واقعی و اعمال شده
Anonim

در جامعه ما ، الگوها و قواعدی به وضوح تعریف شده است که شما برای زندگی "نیاز" و رعایت آنها "نیاز" دارید. از کودکی به ما می گویند وقتی بزرگ شدیم باید چگونه باشیم ، آنها اغلب تصمیم می گیرند که باید چه کار کنیم ، در کدام دانشگاه وارد شویم ، چه نوع منتخبی را در کنار ما می بینند ، به طور کلی سنی پذیرفته شده است حق داشتن فرزندان و این نیز تا حدی وظیفه است - مشاغل ایجاد کنید ، خانواده و فرزندان داشته باشید. و اکثریت مردم ، با اطاعت از افکار عمومی و تلاش برای برآورده ساختن انتظارات تحمیل شده ، شروع به اجرای برنامه های اجتماعی می کنند ، تیک ها را در جعبه های "حرفه" ، "خانواده" ، "پسر خوب" ، "مادر فوق العاده" قرار می دهند و نه خواسته های واقعی خود را بدون این که از خود س askingالی بپرسم بشناسم - آیا این واقعاً همان چیزی است که من به آن احتیاج دارم؟ آیا واقعاً این چیزی است که من در زندگی می خواهم؟ و در حال حاضر یک سوال بسیار عجیب ، که حتی اکثر مردم را شگفت زده می کند - من کیستم؟ اما اگر ما جواب این س questionsالات به ظاهر ساده را نمی دانیم ، تقریباً کورکورانه زندگی می کنیم و با لمس حرکت می کنیم. البته ، یک فرد نابینا نیز این شانس را دارد که به مقصد مورد نیاز خود برسد ، و این نیز گاهی در زندگی اتفاق می افتد ، اما به ندرت ، این یک تصادف شاد است ، مانند انگشت در آسمان و برخورد با هدف. اغلب اوقات ، با پیشرفت در این راه ، شخصی به مکان عجیب و غریبی می آید که در آن متوجه می شود نیازی به رفتن به آنجا ندارد ، زیرا او همه چیز را متفاوت می خواهد. گاهی اوقات این پدیده "بحران میانسالی" نامیده می شود ، اما در واقع هیچ بحرانی وجود ندارد ، فقط اگر فردی کورکورانه به فریاد جمعیت برود "بله ، بیا ، این دقیقاً همان جایی است که شما به آن احتیاج دارید" ، پس از آمدن در نقطه ای مشخص که جمعیت و محیط نشان می دهد ، چشمان خود را باز می کند - و متوجه می شود که مقصد را به گونه ای متفاوت تصور کرده است. اما زمان قبلاً صرف شده است ، منابع سرمایه گذاری شده است … سلام بحران ، افسردگی و از دست دادن معنای زندگی. بیشتر اوقات این امر بسته به سرعت حرکت در سن 35-45 سالگی رخ می دهد ، اما در سال های اخیر ، به دلیل تغییر سرعت انتقال اطلاعات در جهان ، این "بحران" بسیار زودتر شروع شد ، زیرا بسیاری از آنها در منطقه 30-35 سال هستند.

برای اینکه متفاوت باشد ، باید ببینیم ، چشمان خود را باز کنیم و به وضوح بفهمیم که به کجا نیاز داریم. برای انجام این کار ، باید ارزشهای واقعی (اساسی) خود را درک کنید. آرام بنشینید ، چشمان خود را ببندید ، به زندگی امروز خود نگاه کنید. حالا یک تکه کاغذ بردارید و نصف کنید. در ستون اول ، آنچه را که از نظر شما در زندگی فعلاً ارزشمند است بنویسید. این می تواند خانه ، دانش ، زیبایی ، اطلاعات ، فرزندان ، پول ، سفر ، شناخت ، کار ، شغل شما - هرچه باشد. 10 عدد از این مقادیر را بنویسید. ارزشهایی را که به راحتی و بدون زحمت برای ما به وجود آمد فراموش نکنید. همه آنها متفاوت هستند ، کسی این طبیعت را از نظر طبیعت خوب می داند ، بدیهی تلقی می شود ، کسی از بدو تولد پول دارد و ما برای آن ارزش قائل نیستیم ، کسی خانواده دوستانه خوبی دارد و همیشه بوده است. هر چیزی را که امروز در زندگی شما ارزشمند است بنویسید و شماره گذاری کنید. در ستون دوم ، ارزشهایی را بنویسید که فکر می کنید برای شما بسیار مهم هستند ، اما در زندگی شما وجود ندارند. بگذارید آنها نیز 10 نفره باشند. حالا اولین لیست را بگیرید ، لیست را پایین بیاورید و در مورد هر یک از نکات از خود بپرسید - این واقعاً ارزش من است ، واقعاً برای من بسیار مهم است که این در زندگی من باشد ، آیا می توانم بدون آی تی؟ انتخاب چه کسی است ، من ، والدین ، یا شاید این در جامعه پذیرفته شده است؟ اگر پاسخ مثبت است ، این ارزش من ، انتخاب من است ، من نمی توانم زندگی را بدون آن تصور کنم - این در واقع ارزش شما است.اگر شما شروع به تردید کنید ، شک و تردید ایجاد می شود ، و به نظر می رسد که چنین است ، اما من احتمالاً می توانستم بدون آن زندگی کنم یا چیزی را جایگزین آن کنم - بدون تردید آن را کنار بگذارید. در فضای خالی ، مقدار را از لیست دوم وارد کرده و دقیقاً به همان شیوه آن را تجزیه و تحلیل کنید. این کار را ادامه دهید تا 10 مورد در لیست اول باقی بماند. اینها 10 مقدار پایه شما هستند. حالا چند مورد از این 10 مورد باقی مانده را از لیست اول و چند مورد را از لیست اول بشمارید. ما نتیجه می گیریم: اگر بیش از 5 مقدار را از لیست اول حذف کرده اید و لیست را با مقادیر تکمیل کرده اید از لیست دوم ، اکثر ارزشهای زندگی شما به شما تحمیل می شود. اگر برعکس ، اولین لیست به سختی تغییر کرده است ، تبریک می گوییم - شما مطابق با ارزش های خود زندگی می کنید و به احتمال زیاد شادی زندگی همراه ثابت مسیر شما است.

و در پایان ، می خواهم بگویم - به خود خیانت نکنید. به خود و خواسته های واقعی خود گوش دهید ، مطابق با آنها زندگی کنید و از همه مهمتر - فقط ما خودمان مسئول زندگی و خوشبختی خود هستیم: ما خودمان از همه بهتر می دانیم که چگونه برای ما مناسب خواهد بود. و خودتان را دوست داشته باشید ، شما مهمترین ارزش زندگی خود هستید.

توصیه شده: