من دیگر به این موضوع علاقه ندارم

تصویری: من دیگر به این موضوع علاقه ندارم

تصویری: من دیگر به این موضوع علاقه ندارم
تصویری: ۱۰ چیزی که زنان رو دیوونه میکنه و عاشق شنیدنش هستند 2024, ممکن است
من دیگر به این موضوع علاقه ندارم
من دیگر به این موضوع علاقه ندارم
Anonim

زبان مورد بحث ما چیز جالبی است. منظور من هیچ زبان خاصی ، روسی یا مغولی نیست ، منظور من "سیستم سیگنال" است که ما برای بیان افکار از آن استفاده می کنیم. حتی اگر من ، به عنوان یک زبان مادری زبانم ، با یک زبان مادری دیگر صحبت کنم ، به هیچ وجه واضح نیست که ما واقعاً یکدیگر را درک می کنیم ، این که ترکیب نمادها به مصاحبه کننده من مربوط می شود و همچنین برعکس. وقتی شروع به یادگیری زبان دیگری می کنید ، که دارای سیستم نمادهای متفاوتی است ، می فهمید که آنچه ما می گوییم همیشه آن چیزی نیست که می خواهیم بگوییم ، عبارت مورد علاقه شما در اینجا این خواهد بود: "منظور من این نبود." یعنی حتی در درون خود ما بین "من فکر می کنم" ، "منظور من است" ، "من تلفظ می کنم" ، که در حین گفتگو می تواند به راحتی منجر به نزاع شود ، اختلاط وجود دارد. اگر دو فرد چند زبانه را در نظر بگیریم ، ارتباط حتی بدتر است ، زیرا دیگر فقط مجموعه ای از نمادها نیست ، بلکه یک پیامد فرهنگی است. بیایید فقط بگوییم ، اگر در فرهنگ انگلیسی زبان عادی است که یکدیگر را "احمق" خطاب کنیم و هیچکس آن را جدی نگیرد ، در جامعه روسی زبان کاملاً ممکن است به این دلیل به صورت خود ضربه بزنید ، و سپس برای مدت طولانی توضیح دهید که "شوخی کردم". به منظور دستیابی به درک متقابل کم و بیش کامل ، ما باید مجموعه ای از نمادها و پیشینه فرهنگی مشابه ، به اصطلاح مراجع داخلی مشابه داشته باشیم. به این معنا که برای هردوی ما ، "هویج" باید یک معنی داشته باشد ، بدون معانی ، مفاهیم ، تمثیلها و ارجاعات به چیزی که فقط به واسطه محیطی که من یا طرف مقابل در آن رشد کرده ایم قابل درک است.

برای مقابله با مشکلات روانی خود ، با شخصی صحبت می کنیم: روانشناس ، مربی ، دوست ، یعنی از مجموعه علائم گفتاری استفاده می کنیم و اغلب در جلسات می شنوم که چگونه مشتری می گوید: "من می دانم چگونه توصیف می شود / نمی دانم اسم آن را چگونه بگذارم "، در حالی که ما به یک زبان صحبت می کنیم و احتمال اینکه کلمات برای ما معانی متفاوتی داشته باشند به صفر می رسد. "من چیزی را احساس می کنم که حتی نمی توانم به درستی توصیف کنم ، اما باید با آن کار کنم!" در چنین مواردی ، من از مشتریان می خواهم تصویری از آنچه که آنها فکر می کنند را توصیف کنند ، و من می توانم بفهمم که این نوع ارتعاش چیست و سوالات را در کدام جهت باید چرخاند. علاوه بر این ، هنگامی که ما شروع به کار بر روی "کندن" و "درمان" مشکلات داخلی می کنیم ، در عین حال توجه بیشتری در استفاده از کلمات داریم و تفاوت قدرتمندی بین عبارات "من سعی خواهم کرد این »،« من قصد دارم این کار را انجام دهم »،« من به وضوح می دانم که به چه نتیجه ای نیاز دارم و به دنبال آن هستم. » آنچه می گویم ، صرف نظر از این که آیا آگاهانه است یا نه ، زندگی من را تحت تأثیر قرار می دهد ، زیرا در فضای بیرونی من اثری به جا می گذارد ، در برخی از روزهای قمری به شما مستقیماً هشدار داده می شود: "مراقب حرف های خود باشید ، به خصوص اگر در آن هستید در حال سرمایه گذاری انرژی است. " من همچنین به مشتریان در مورد "پیشگویی های خود تحقق بخش" هشدار می دهم ، هر آنچه می گویید ممکن است عواقب بسیار واقعی داشته باشد ، و عباراتی به سبک "اوه ، بله ، من همیشه این کار را می کنم" ، یا "هنوز موفق نمی شوم" ، " خوب ، چه می توانم بکنم ، من خیلی بدشانس هستم”یک مجموعه نامه بی ضرر نیست. به این فکر کنید که چرا آنها را می گویید و واقعاً می خواهید در زندگی خود چه داشته باشید.

به یک معنا ، عبارتی که در عنوان آن قرار دادم "جادو" است. او چندین سال پیش ، شاید به طور تصادفی ، به من مراجعه کرد ، وقتی نمی دانستم چگونه از رابطه ای که مناسب من نیست خارج شوم. من گزینه های "می خواهم از شر این رابطه خلاص شوم" ، "قصد خود را برای پایان دادن به این رابطه بیان می کنم" و حتی "من رابطه دیگری می خواهم" را امتحان کردم ، اما در داخل آن "کلیک" نشد و مکعب ها تا نشد. به هرم در عین حال ، برخی احساسات تکه تکه وجود داشت ، شاید پشیمانی ، یا بخشی از من هنوز مشتاق حفظ این روابط بودم ، زیرا آنها را برای خودم ارزشمند می دیدم ، و همه چیز همچنان دردناک به پیش می رود ، نه برای من سود و نه شادی به ارمغان می آورد.راه خروج از چنین "مرداب" احساسی اغلب خشم است ، به عنوان یک احساس پاک کننده و رهایی بخش ، اما گاهی ترس کمک می کند. به عبارت ساده ، این عبارت یا مانند این است: "بله ، همه را بسوزانید ، می دانید چرا ، خسته شده اید" ، یا مانند: "خوب ، سی سال دیگر اینطور زندگی کنید ، و در حال حاضر بازنشستگی در نزدیکی شما وجود دارد ، روابط در آنجا مورد نیاز نیست. " به طور معمول ، فردی که در چیزی گیر کرده است که مناسب او نیست ، اما عادت دارد ، می تواند عصبانی شود یا بترسد. گزینه سوم نیز وجود دارد ، "رها کن" ، اما اگر این مشتری شما یا خودتان هستید ، به شرطی که عشق شما به خودتان هنوز وجود داشته باشد ، نتیجه ای نمی دهد.

تصور کنید که با چه احساسی کانال تلویزیونی یا فیلم را عوض می کنید ، یا کتابی را که قصد خواندن آن را ندارید کنار می گذارید. شاید در ابتدا شما توسط طرح اسیر شدید ، یا شخصیت اصلی را دوست داشتید ، یا چیز دیگری "قلاب" شده بود ، و سپس متوجه شدید که ادامه کار فایده ای ندارد و مهمتر از همه ، برای شما مهم نیست که چگونه همه چیز در آنجا به پایان می رسد. مهم نیست که شما یک یا دو ساعت برای این فیلم صرف کرده اید و این شما را نمی ترساند که شاید هیچ چیز جالب تری پیدا نکنید ، یا حتی این فیلم در همه رسانه ها نوشته شده و کاملاً لازم است آن را تماشا کنید تا "عقب ماندگی از زندگی" تلقی نشود. این دیگر برای من جالب نیست. می توانید بخوابید ، قدم بزنید ، روزنامه بخوانید ، اما هیچ چیز دیگر شما را با فیلم مرتبط نمی کند ، شما "رها می شوید". من فکر می کنم چنین احساسی در بین کسانی که تصمیم نهایی در مورد اخراج از کار یا طلاق را گرفته اند ، ظاهر می شود: بله ، واضح است که شما باید از طریق برخی مکالمات و اقدامات ناخوشایند بروید ، اما تصمیم گرفته شده است ، نهایی است و نمی تواند تغییر یافته. "وقتی موهایشان را برداشته اند ، آنها گریه نمی کنند" فقط این موضوع است.

علاقه یکی از مهمترین احساسات مثبت برای یک فرد است ؛ در دوگانگی احساسات ، آن را نقطه مقابل ناامیدی می دانند و هنگام انجام تمرینات برای "چرخش" ما از آن به عنوان "زوج" استفاده می کنیم (گزینه دیگر "تحسین" است”). موافقم ، کار در جایی که به آن علاقه دارید بسیار آسان تر و آسان تر است و در یک جفت ، افراد با یکدیگر راحت تر هستند اگر بدانند چگونه با شریک خود علاقه خود را حفظ کنند (در واقع ، این کار دشواری نیست ، در اینجا این سوال مطرح می شود که آیا شما اصولاً به زندگی خود علاقه دارید). اگر در جهت مخالف بپیچیم ، خواهیم دید که عدم علاقه ما را به بن بست می رساند ، من حتی در مورد مراحل بعدی مانند "کسالت" یا "ناامیدی" صحبت نمی کنم ، این ما را به میل به ترک می رساند.. به نظر می رسد "من دیگر علاقه ای به این موضوع ندارم" ، اوراق قرضه ای را که شما را در این حالت نگه داشته است قطع می کند ، این حتی از "من به این نیاز ندارم" قوی تر و از "من نمی خواهم" قوی تر است.”.

البته ، این فقط در مورد گفتن این کلمات نیست ، ما باید انرژی یک قصد درونی قوی را بدست آوریم ، این کار هر آنچه را که نیاز داریم به بهترین شکل ممکن برای همه انجام می دهد. اگر چنین تصمیم بی قید و شرطی برای پایان دادن به چیزی در زندگی خود ندارید یا به نظر می رسد که آن را نمی بینید ، منطقی است که به دنبال مزایای ثانویه باشید ، همانطور که روانشناسان می گویند ، که اغلب به این واقعیت خلاصه می شود که "من فقط راحت تر می نشینم و شکایت می کنم ، به این امید که به نوعی خود به خود حل شود" ، اما در این مورد ، شما چیزی را بدست خواهید آورد که واقعاً به آن احتیاج ندارید و به جایی نمی رسانید ، زیرا اگر خود به عقب برنگردید جریان زندگی شما به سمت مورد نظر شما می رود ، سپس توسط شخص دیگری انجام می شود ، اما من به شدت شک دارم که این شخص بهتر می داند چگونه زندگی کند.

آزادی برای شما و انتخاب های آگاهانه ،

مال شما ،

#نیافینچام

توصیه شده: