2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
میدونی بالاخره روحم آرام شد. این احساس مانند سطح آینه یک دریاچه عمیق است. دیگر هجوم طوفانی اضطراب ، باران سرد ناامیدی ، ترس یخی و خشم شدید وجود ندارد. آیا من دیگر دوستت نداشتم؟ خیر اکنون یک سال است که هر روز به شما فکر می کنم ، برای من مهم است که همه چیز با شما خوب باشد - تجارت توسعه می یابد ، آموزش ها شما را خوشحال می کند …
و این فکر که ممکن است فرد دیگری داشته باشید برای من خوشایند نیست. اما آنها دیگر روح من را با رعد و برق سوراخ نمی کنند ، بلکه مانند سنگ صافی که به آب انداخته می شود ، فقط کمی موج کوچک ایجاد می کند ، که در یک دقیقه بدون اثری ناپدید می شود.
من نگرش خود را نسبت به شما تغییر نداده ام ، اما خودم تغییر کرده ام.
چی شد؟ تو پرسیدی.
من نیمه راه خود را به سمت شما طی کرده ام. او تمام کارت های من را برای شما فاش کرد ، شما را با تمام جنبه های عشق من آشنا کرد - این لطافت ، عصبانیت ، و ترس ، و اشتیاق ، و کینه ، و احساس گناه ، و درخشش سرد عقل و محاسبه بود. من در عمل به شما نشان دادم که شما بخش مهمی و بسیار ارزشمند از زندگی من هستید. دیگر نیازی به پنهان کردن آن ندارم. بله ، این سخت بود ، زیرا قبلاً هرگز به عمق احساساتم به کسی نگفته بودم. و من به شما گفتم زیرا تعداد آنها بسیار زیاد بود و آنها آنقدر قوی بودند که نمی توان آنها را پشت نقاب بی تفاوتی یا یک دختر خوب پنهان کرد. پس از آن ، برای من بسیار آسان تر شد.
من هر کاری از دستم برآمد برای با تو بودن انجام دادم.
من نیمه راه خود را برای ملاقات با شما گذرانده ام و اکنون منتظر شما هستم. من به شما وقت می دهم ، من قاطع عمل نمی کنم ، به شما احترام می گذارم و می فهمم که سوسک های شما باید به خود بیایند.
نه ، من با انتظار زندگی نمی کنم و خود را با سوال ها عذاب نمی دهم ، چه بلایی سر من آمده است. من خوب هستم - کارهای جالب زیادی برای انجام دارم - کودک ، کار ، دوستان ، نقاشی ، قرارهای جالب. بله ، مردان دیگری در زندگی من هستند. و آنها شاخه ای برای سوراخ تنهایی و طرد شدن نیستند. آنها شرکای جالب و شایسته ای هستند. من نیاز به گرما ، توجه ، عشق دارم و آن را رد نمی کنم. من اینجا و اکنون زندگی می کنم. و احساس خوبی دارم. انتظار من را اذیت نمی کند ، به یک فرآیند انتخاب تبدیل شده است. اکنون ، به عنوان یک غذای لذیذ ، با جنبه های مختلف زندگی آشنا می شوم و بهترین ها را انتخاب می کنم. من زندگی می کنم ، می آفرینم و … هنوز منتظر شما هستم. اما اگر نیایی ، زندگی من بدتر نمی شود.
حالا نوبت شماست که نصف راه خود را به سمت من طی کنید.
من سعی نمی کنم اعتماد شما را جلب کنم ، بنابراین شما می توانید بر ترس های خود با کمک من غلبه کنید ، من برای شما مقاله ارسال نمی کنم و شما را مجبور به کار روی خود می کنم. تنها کاری که می توانستم انجام دهم - خودم را نجات دادم. بله ، شما در راه خود به من کمک کردید ، زخم هایم را که غبار زمان پاشیده بود باز کرد ، اما درمان نشد. اکنون آنها رفته اند ، و همچنین آن دکمه ها و اهرم هایی که رنج من را روشن کردند. به لطف روان درمانی راه رفتن در یک دور باطل آسیب را متوقف کردم.
من هیچ قدرت و تمایلی ندارم که شما را مجبور یا متقاعد کنم. من سزاوار این هستم که دوست داشته شوم ، مورد توجه باشم و برای آن تلاش کنم. من می خواهم تحسین را در نگاه شما ببینم ، متقابل. من می خواهم قدم های شما را به سوی من ببینم. مسیر من دشوارتر بود ، زیرا اولین کسی بودم که قدم برداشتم و چراغ فانوس دریایی را در محل ملاقات احتمالی خود روشن کردم.
من نمی توانم اشتباه اسکارلت و هارا را انجام دهم. من نمی خواهم روحم را با امید تغذیه کنم ، من به توهمات نیاز ندارم.
می توانید بیایید یا متوقف شوید. این روی شادی من تأثیر نمی گذارد …
توصیه شده:
منطقه راحت - برای خروج یا عدم خروج؟
"از منطقه امن ات فاصله بگیر! توسعه تنها در خارج از منطقه راحتی امکان پذیر است! 3 دلیل برای اینکه باید از منطقه راحتی خود خارج شوید! چگونه از منطقه راحتی خود خارج شویم؟ 10 راه برای خارج شدن از محدوده راحتی! " -اگر از Google درباره منطقه راحتی خود بپرسید ، این فهرست کوتاهی از عناوین مقاله است.
زندگی ادامه دارد و من هنوز منتظر هستم
در مورد اینکه چگونه خوب زندگی کنیم و انتظار نداشته باشیم ، بسیار الهام بخش نوشته شده است! شما انتظار ندارید - توهم نمی سازید ، توهم نمی سازید - ناامید نمی شوید و از آن رنج نمی برید. شما مردم را همانطور که هستند می بینید ، مجذوب نمی شوید ، فریب نمی خورید ، روابط واقعی و پایدار ایجاد می کنید.
برای به پایان رساندن "شیر مادر ناتمام". یا زندگی با شعار "ببین چقدر رنج می برم!"
سرانجام ، من واقعاً می خواهم با دیگران ارتباط برقرار کنم ، پذیرش و عشق ، که در دوران کودکی بسیار کم بود. و کاملاً واقعی و ضروری به نظر می رسد. و این طبیعی است. همه ما واقعاً نیاز داریم که دوست داشته شویم ، همانطور که هست پذیرفته شویم ، اجازه دهیم خودمان را ابراز کنیم و البته از این بابت خوشحال باشیم.
من یک مرد آزاد هستم ، اما با پدر ، مادر برای همیشه هستم
موضوعات نامرئی ما را با افراد دیگر مرتبط می کند: شریک ، فرزندان ، بستگان ، دوستان. اولین و قوی ترین پیوند بدون شک پیوند با مادر است. ابتدا ، کودک توسط بند ناف به مادر متصل می شود ، این یک ارتباط فیزیکی واقعی است ، سپس ارتباط فیزیکی با یک رابطه عاطفی و پر انرژی جایگزین می شود.
"من نام خود را دوست ندارم و می خواهم آن را تغییر دهم!" آیا راه دیگری برای خروج وجود دارد؟
یک بار در مدرسه ، در کلاس روانشناسی ، معلم به ما گفت شیرین ترین کلمات برای یک فرد نام ، نام و نام خانوادگی او است. من به او نه به عنوان یک روانشناس ، بلکه به عنوان یک روانشناس نگاه کردم. چون از اسمم متنفر بودم. و از برخی اشکال آن می خواستم یا ناپدید شوم ، یا به داخل تبدیل شوم.