پرخاشگری ضعیف مردان

فهرست مطالب:

تصویری: پرخاشگری ضعیف مردان

تصویری: پرخاشگری ضعیف مردان
تصویری: ٣ معجون مقوى و معجزه آسا براى تقويت قواى مردان و بدن 2024, آوریل
پرخاشگری ضعیف مردان
پرخاشگری ضعیف مردان
Anonim

گاهی اوقات ، از داستان های مشتریان ، می فهمم که شیطان می داند در خانواده آنها چه می گذرد. زن نمی فهمد چرا با رفاه قابل مشاهده احساس بدی می کند. او مدتهاست می گوید که شوهرش احتمالاً او را دوست دارد ، هدایای گران قیمت می خرد ، اغلب او را به میان مردم می برد. او آزاد است هر کاری که می خواهد با پول انجام دهد.

اما چند مورد وجود دارد که او در مورد آنها سکوت می کند. و این عمداً انجام نمی شود. او فقط آنقدر از شوهرش افسرده است که متوجه آن نمی شود.

- ما بسیاری از املاک مشترک خریداری شده داریم. در این مورد ، من در مورد املاک صحبت می کنم. در گذشته های دور ، هنگامی که ما با هم درگیر شدیم و من در حالت افسردگی بودم ، شوهرم به من گفت برو پیش مادرم و آنجا خنک شو.

با پیشنهاد من برای مدتی رفتن (و من یک بچه کوچک داشتم) ، او گفت که هیچ چیز از من در اینجا وجود ندارد ، و بنابراین باید به مادرم بروم.

من نفهمیدم چه اتفاقی افتاده است ، اما وقتی به مادرم رفتم ، چیزی شروع به عذاب دادن من کرد. وقتی برگشتم و ما برای گفتگو نشستیم ، گفتم من از آنچه او می گوید من چیزی ندارم خوشم نمی آید. به هر حال ، در واقع ، ما در سن جوانی ازدواج کردیم و همه چیزهایی را که داشتیم ، با هم ساختیم.

شوهر گفت که این چنین است ، اما در رابطه با مشاغل خود ، او بسیار نگران است که هر گونه چک می تواند شک و شبهه ای در مورد نجابت وی در مورد تجارت ایجاد کند ، و همه چیزهایی که ما در مورد بستگان او ثبت کرده ایم.

خیلی نگران بودم. امنیت من به خطر افتاده است. فهمیدم که ناتوان شده ام. او با صدای ملایمی با من صحبت کرد و گفت تا زمانی که من با او باشم ، همه چیز را خواهم داشت. احساس می کردم فریب خورده ام ، اما کاری از دستم برنمی آید. ترس به احساس همیشگی من تبدیل شد. من نفهمیدم از کجا آمده است اما او همیشه آنجا بود.

لحظه ای فرا رسید که تصمیم گرفتم به یکی از آپارتمانهای متعددمان بروم و با من باشم. من این موضوع را به شوهرم اطلاع دادم ، اما او گفت که من کاری در آنجا ندارم. اینکه آپارتمانها با قیمت مناسب اجاره داده می شوند و او به خاطر مزخرفات من قرارداد اجاره را قطع نمی کند.

دوباره مستقر شدم. فقط می توانم چند روز به هتل بروم. در آنجا ، با بقیه هیچ اتفاقی برای من نیفتاد. حتی بیشتر ترسیدم. افکار آنقدر تکه تکه شده بودند که نمی توانستم یک دقیقه خودم را جمع کنم.

به نظرم رسید که در حال حاضر ، هنگامی که من کاملاً از کنترل زندگی خود محروم هستم و نمی توانم از اموال به نحوی که می خواهم استفاده کنم ، برای کنترل روند باید دائماً در خانه باشم.

سردرد ظاهر می شد ، چشم اغلب می لرزید. شوهر به گفتگو نرفت. به نوعی ، بار دیگر گفتگویی را در مورد این واقعیت که من نیز به اعتماد به نفس در آینده احتیاج دارم ، شروع کردم ، شوهرم پیشنهاد کرد یک آپارتمان کوچک را برای من بازنویسی کند. موافقت کردم.

وقتی زمان امضای قرارداد فرا رسید ، معلوم شد که یک آپارتمان کوچک برایم باقی مانده است و من به نوبه خودم چندین آپارتمان ، خانه ، ماشین و اقامتگاه تابستانی را رها می کنم. چاره ای جز امضای آن نداشتم. من فکر کردم ، حتی اگر چیزی خاص از هیچ چیز باشد.

اما از آن لحظه به بعد ، من دائماً فکر می کنم و برای او آرزوی مرگ می کنم. به خاطر این افکار از خودم متنفرم ، اغلب کتاب دعا می خوانم. اما من نمی توانم با پرخاشگری خود کاری انجام دهم. من بسیار ناراحت هستم که با این مدت طولانی زندگی با فردی ، به او فرصت توسعه و توسعه تجارت خود را دادم ، هیچ چیز برایم باقی نمانده است.

فقط فکر نکنید که من در خانه نشسته ام و با هزینه او زندگی می کنم. خیر من هم کار می کنم. اما متأسفانه من نمی توانم به اندازه شوهرم درآمد داشته باشم. من هنوز خانه و سه فرزند دارم.

یالوم محبوب من اغلب درباره احساسی که هنگام دریافت مشتری داشت ، می نوشت. من همچنین می خواهم بنویسم - می خواستم به او بگویم - برو !!!!! اما او نمی توانست. من می خواستم آن را به طور حتم مشخص کنم.

او چندین بار دیگر آمد. سپس او ناپدید شد. وقتی نیامد با خودم تماس گرفتم. معلوم شد که او در بیمارستان سکته کرده است. و بهترین نیست. او از تماس من خوشحال شد ، گفت که این انتظار می رود.

این که دیگر نمی خواهد در یک قلمرو با او باشد. تجاوز پنهان او جان او را ندهد. خسته شده بود.و بهترین کاری که سرپرست می تواند برای او انجام دهد این بود که او را دقیقاً اینجا - به بیمارستان شهر - بفرستد.

زنان هر چند وقت یکبار در موقعیت هایی قرار می گیرند که غرور و تعصب مانع خروج آنها می شود؟ من خیلی دوست دارم این زنان محافظت شوند.

به طوری که هنگام ازدواج آنها بلافاصله شرایط مناسب را برای خود تعیین می کنند

اینکه آنها نتوانستند بی فکر خود را به رحمت واگذار کنند

به طوری که آنها درک کنند که همه می خواهند سگ بیمار را لگد کنند

و به طوری که ضربه زدن به آن چندان آسان نیست ، باید از آن محافظت کرد

و در مورد چنین مردانی خواهم گفت - زندگی با یک زن و قرار دادن او در موقعیت وابستگی اجباری بسیار سطحی است. فقط مردان ضعیف می توانند این کار را انجام دهند.

توصیه شده: