عرفان و توهم کنترل

فهرست مطالب:

تصویری: عرفان و توهم کنترل

تصویری: عرفان و توهم کنترل
تصویری: عرفان ، مراقبه ، چشم سوم و شاهد و شهود از نگاه دکتر هلاکویی HOLAKOUEE 2024, ممکن است
عرفان و توهم کنترل
عرفان و توهم کنترل
Anonim

من خودم در مورد عرفان چه احساسی دارم؟ روزی روزگاری ، زمان زیادی را صرف خرید و فروش کتاب در این زمینه می کردم. انفجارهایی از چنین فعالیتهایی در دوره های عاشق شدن رخ می دهد. اضطراب زیادی در مورد موضوعات وجود داشت: "آیا او من را دوست دارد؟" ، "ملاقات می کنیم؟" ، "چگونه به پایان می رسد؟"

من می خواستم نوعی اعتماد به نفس یا حتی ضمانت های بهتر را بدست آورم ، برای این منظور ، کارت ها پراکنده شدند. (بازی یک نفره به خصوص در بین من محبوب بود - این پاسخ کاملاً بدون ابهام "بله" یا "نه" بود) من نتایج فالگیری را بسیار جدی گرفتم ، اگر "کتاب تغییرات" توصیه کند ، می توانم تاکتیک های رفتار را تغییر دهم. من همینطور با گذشت زمان ، با تجربه ، این درک آغاز شد که نه طالع بینی و نه پیشگویی نمی توانند تصویری واقعی (یا حداقل نزدیک به واقعی) از آنچه در حال رخ دادن است ارائه دهند.

امروزه صحبت از عرفان باعث تحریک یا کسالت می شود. و برای ناامیدی نهایی در بینش عرفانی جهان ، دو داستان متاثر شدم.

اولین مورد در دوران دانشجویی من اتفاق افتاد. من یک دوست داشتم ، ایرا. او با تولیا ، مردی بسیار دلسوز و مضطرب ملاقات کرد. و هر بار که ایرا پس از ملاقات با او به خانه می رفت ، با اصرار از او می پرسید: "به محض اینکه به خانه رسیدی ، فوراً با من تماس بگیر ، من نگران هستم." یکبار رفتم پیشش ، نشستم ، در مورد خودم ، در مورد دختر صحبت کردم. ناگهان ، در میان یک مکالمه پر جنب و جوش ، تلفن همراه زنگ می خورد. ایرا از جا پرید: "لعنتی ، من فراموش کردم با تولیان تماس بگیرم." او تماس گرفت و با لحنی شاد پاسخ داد: "سلام! باور نمی کنید ، من فقط از در عبور کردم و تلفن را گرفتم ، با شما تماس بگیرید."

یک بار با تولیا وارد گفتگو شدم و او در مورد ارتباط "ویژه" خود با ایرا به من گفت که او "حتی از راه دور" احساس می کند که چه اتفاقی برای او می افتد ، و بیش از یک بار اتفاق افتاده است که او دقیقاً در محل تماس گرفت لحظه ای که او تازه وارد آستانه آپارتمان شد.

از آن زمان ، هنگامی که در تأیید یک عشق ویژه ، بزرگ و واقعی ، آنها در مورد ارتباط عرفانی با معشوقم به من می گویند ، که خود را نشان می دهد: "اغلب اتفاق می افتد که من به او زنگ می زنم ، و در همان لحظه او قصد داشت زنگ بزند من”؛ داستان تولیا و ایرا همیشه به ذهن من می آید. صادقانه بگویم ، من تردیدهای خود را بیان نمی کنم ، این مملو از شک و تردید در مورد عشق بزرگ است. در نگاه اول به نظر می رسد که داستان اصلاً درباره عرفان نیست ، بلکه فریب است. اما اگر در مورد آن فکر کنید: شخصی در انتظار تماس از طرف معشوق خود است ، نگران است که چرا اینقدر طول کشید ، نمی تواند آن را تحمل کند و خود را صدا می زند. و در جواب می شنود: "من تازه می خواستم تماس بگیرم." و این اولین بار نیست. و سپس یا شخص متوجه می شود که او را فراموش کرده اند و اکنون او فریب خورده است (و سپس شخص باید با بسیاری از احساسات منفی روبرو شود: ناامیدی ، نارضایتی ، اضطراب ، درماندگی ، زیرا اگر در این مورد دروغ بگویند ، این کاملا محتمل است ممکن است در بسیاری موارد دیگر ، پشتیبانی از زیر پای شما خارج شود). یا مکانیسم های دفاعی انکار روشن می شوند و فکر فوق العاده "بله ، من می توانم آن را احساس کنم!" و اکنون ، به جای همه این احساسات ناخوشایند (نگاه کنید به بالا) ، احساس خوبی ، انتخاب فرد و اطمینان از این که چنین عشق "خاصی" قطعاً فراتر از هر گونه تهدید است. البته اعتماد به نفس کاذب.

داستان دوم حدود یک سال بعد اتفاق افتاد. خویشاوند دور من در مورد ارتباط ویژه و عرفانی او با یک پسر بزرگسال صحبت می کند: "او یک بار تصادف جدی کرد ، تقریباً به مرگ سقوط کرد … و در همان لحظه در دستان من آینه تکه تکه شد! شما تصور می کنید؟ !! " این داستان برای من بسیار الهام بخش بود ، اما جالب بود که او چگونه "در این لحظه" تصمیم گرفت ، و من این س askال را می پرسم: "آیا پسرت بلافاصله پس از تصادف با تو تماس گرفت؟" او خجالت کشید: "نه ، برای اینکه نگرانم نباشد ، او در مورد حادثه چیزی نگفت ، من فقط یک ماه بعد متوجه شدم."

جذابیت تاریخ از بین رفت ، من بیشتر توضیح ندادم تا شخص را به دیوار نکشم. و آنقدر واضح است که در یک ماه به یاد آوردن روزی که آینه را شکستید بسیار دشوار است ، نه آن زمان دقیق.

این داستان برای من چیست - در مورد عدم تمایل به اعتراف به از دست دادن کنترل بر زندگی شخص دیگر ، ناتوانی در پذیرش ناتوانی من در موقعیت.

من یکی از مشتریانم را به خاطر می آورم ، دخترش در حال حاضر دانشجو است ، او زندگی "بزرگسال" خود را آغاز کرد و عجله ای ندارد که پدرش را به مشکلات ایجاد شده اختصاص دهد ، احتمالاً ، او آنها را به تنهایی با موفقیت حل می کند. اما پدرش به او می گوید: "اگر مشکلی داری ، من فوراً احساس می کنم ، قلبم درد می کند." این فقط دستکاری در سلامتی نیست. او واقعاً به حرفهایش اعتقاد داشت ، کنترل زندگی دخترش را به دست آورد ، یا بهتر بگویم توهم کنترل.

بسیاری از مردم به سختی می توانند بلاتکلیفی ، ناتوانی خود را در شرایط ، اضطراب انتظار تحمل کنند. و پرش از روی این احساسات ، ساختن یک پل جادویی و پیش بینی عرفانی برای اطمینان آسان تر است: "من احساس می کنم همه چیز خوب خواهد بود!" در حقیقت ، بیشتر اوقات ، به نظر می رسد "من احساس می کنم همه چیز بد است!". این خیلی مهم نیست ، مهمترین چیز این است که از عدم اطمینان انتظارات جلوگیری شود.

البته آگاهی عرفانی از آنچه در حال رخ دادن است ، کارکردهای دیگری برای روان انسان دارد ، نه تنها توهم کنترل. شاید در مقاله دیگری به این موضوع بپردازم.

توصیه شده: