5 دلیل برای خستگی طولانی مدت ، کار زیاد

تصویری: 5 دلیل برای خستگی طولانی مدت ، کار زیاد

تصویری: 5 دلیل برای خستگی طولانی مدت ، کار زیاد
تصویری: 5 برنامه برتر ویندوز مفید از پیش نصب شده 2024, آوریل
5 دلیل برای خستگی طولانی مدت ، کار زیاد
5 دلیل برای خستگی طولانی مدت ، کار زیاد
Anonim

سندرم خستگی مزمن یک اصطلاح پزشکی است و چنین خستگی ای با اضافه کاری معمولی تفاوت دارد زیرا شما حتی پس از یک استراحت خوب و طولانی نمی توانید از این احساس خلاص شوید. به طور نسبی ، شما یک یا دو هفته استراحت کردید ، سرکار رفتید و در همان روز اول احساس خستگی کردید. در این مورد ، دلایل پزشکی محتمل است. سلامت روانی و جسمی ما اغلب با هم مرتبط هستند ، اما اول از همه ، شما همیشه باید سلامت جسمانی خود را بررسی کنید. بنابراین دلایل خستگی چه می تواند باشد؟

  1. فیزیولوژیکی - رژیم غذایی ناسالم ، کمبود ویتامین ها ، برنامه روزانه نامناسب ، برنامه نامناسب (به عنوان مثال ، شما کم می خوابید یا دیر می خوابید ، زود بیدار می شوید) ، نقص هورمونی ، کم خونی ، دیستونی رویشی ، آنفولانزای اولیه ، مشکلات قلبی ، افسردگی (از نظر فیزیولوژیکی ، به عنوان یک قاعده ، بر اساس اختلالات هورمونی ، سروتونین ، نوراپی نفرین ، دوپامین) است. اگر حتی پس از استراحت طولانی ، همچنان احساس خستگی می کنید ، باید با یک متخصص تماس بگیرید - در این مورد ، یک متخصص مغز و اعصاب / نوروپاتولوژیست.
  2. دلایل روانی. اول از همه ، تحمیل "باید" غیر ضروری به خود.

دلایل روانشناختی زیادی می تواند وجود داشته باشد وگرنه فشار آنها بر شما بسیار زیاد خواهد بود. به عنوان یک قاعده ، این به دلیل Super Ego سخت ، وسایل اولیه دلبستگی است. به عنوان مثال ، مادر ، پدر ، مادربزرگ ، پدربزرگ به شما می گویند استراحت نکنید ("شما باید تا 8 کار کنید!"). در نتیجه ، وقتی در ساعت 5 به خانه می آیید ، هنوز مشغول پایان کار در خانه تا ساعت 8 یا نظافت هستید (اگر ظروف کثیف یا آپارتمان تمیز نشود نمی توانید به رختخواب بروید!). و این به هیچ وجه میل شما نیست! از نظافت لذت نمی برید ، از ظروف لذت نمی برید. شما از دوران کودکی تحت فشار برخی از درونگراها هستید ، که با موضوعات اولیه دلبستگی مرتبط هستند ، و آنها را با موفقیت درونی کرده اید ، و اکنون با صدای خود خود را شکنجه می کنید ("اگر ظرف ها شسته نشوند نمی توانید به رختخواب بروید!"). مقدمه های بسیار بزرگتری وجود دارد - "شما قطعا باید موفق شوید!" به طور نسبی ، این رنج از احترام زیادی برخوردار است. به عنوان مثال ، مادربزرگ 12-16 ساعت در روز بسیار سخت کار می کرد و مدام به شما می گفت که برای شما تلاش می کند ("اما شما تکالیف خود را انجام نداده اید و به رختخواب رفته اید / بروید بازی کنید! و غیره"). یا مادر / پدر / پدربزرگ / مادربزرگ بسیار خسته هستند و شما این کار بیش از حد مداوم را در خانواده می بینید ، که اغلب به کلمات یا در سطح احساسی ترجمه می شود ("من سعی می کنم ، من بسیار عالی هستم ، اما شما نمی دانید 't! شما این و این و این را انجام ندادید و از کار زیاد نیافتادید! ").

شما کمی استراحت کنید. چرا این نکته ارزش برجسته سازی جداگانه را دارد؟ از نظر فیزیولوژیکی یا خارجی ، ممکن است به نظر برسد که در حال استراحت هستید ("من روی مبل دراز کشیده ام" ، "من ساعت 10 شب می خوابم"). با این حال ، سوال اصلی در مورد کیفیت استراحت است - آیا واقعاً سر خود را خاموش می کنید؟ افرادی که به طور معمول نمی توانند استراحت کنند ، افکار مضطرب زیادی مدام در سر خود می چرخند ، و این استراحت نیست. شما به استراحت نیاز دارید تا همه افکار برطرف شوند و شما آرام شوید. بنابراین ، اگر به رختخواب می روید / می نشینید تا استراحت کنید ، اما هنوز در تنش هستید ، یا برای پایان بازی ، ظرف ها را بشویید ، از روند استراحت لذت نمی برید و بر این اساس ، استراحتی به این ترتیب وجود نخواهد داشت.. روان شما آرام نمی گیرد.

یک گزینه دیگر - شما دروغ می گویید یا سریال تلویزیونی را تماشا می کنید ، با خانواده خود قدم می زنید ، اما در عین حال دائماً افکار خود را به این واقعیت برمی گردانید که هنوز باید ظرف ها را بشویید ، به خانه برگردید و فوراً گزارشی تهیه کنید ، و این و که برای ماه آینده برنامه ریزی شده است ، بنابراین باید آماده شوید.چرخه افکار در سر شما می تواند بی پایان باشد. وقتی نظافت ، شستشو ، آشپزی ، کارهای خانه را تمیز می کنید ، یک استراحت و یک روز تعطیل محسوب نمی شود و همه اینها در طول روز اتفاق می افتد. اگر نیم روز استراحت کرده اید و احساس آرامش می کنید ("فووه ، در بدن راحت تر شده است!") ، و شستن ظروف برای شما شادی آور خواهد بود - پس برای شما استراحت خواهد بود.

  1. شما مدت طولانی استرس دارید. شاید شما در حال حاضر چیز جدیدی در زندگی خود دارید ، در حال تلاش برای سازگاری با شرایط جدید زندگی خود هستید (به عنوان مثال ، داشتن فرزند ، طلاق یا ازدواج / ازدواج). ممکن است این یک رویداد دلپذیر باشد ، اما زندگی را بطور اساسی تغییر می دهد - و اکنون شما نمی توانید به طور خودکار عمل کنید ، زندگی شما مانند قبل نخواهد بود. بر این اساس ، برای درک نحوه سازگاری با شرایط جدید و کاهش هزینه های انرژی ، باید همه منابع روانی را در بر بگیرید. با این حال ، زمان زیادی طول می کشد (یک ماه ، دو ماه یا حتی یک سال) تا این الگو را درک کنید. به عنوان مثال ، با یک کودک - یک سال او به نوزاد عادت کرد ، اما او در حال رشد است ، شروع به راه رفتن ، صحبت کرد و دوباره باید به آن عادت کنید. همه ما توانایی متفاوتی از روان (به طور معمول ، ظرف) برای سازگاری با رویدادهای جدید ، اختصاص منابع برای رویدادهای جدید داریم. برای کسی ، ممکن است یک ماه کافی باشد ، برای کسی یک سال کافی نخواهد بود (یا حتی 10 سال!) - و این بر روان تأثیر می گذارد. البته ، 10 سال سازگاری با شرایط جدید زندگی شما یک امر عادی نیست و در اینجا شما باید به دنبال ریشه علت این اتفاق باشید.

  2. ضربه یا درگیری داخلی. به عنوان مثال ، آنها به شما تحمیل کردند - "شما به آن احتیاج دارید!" به عنوان مثال ، دیگران دائماً اصرار دارند که شما باید ازدواج کنید. بله ، شما ازدواج کرده اید ، اما به آن احتیاج ندارید ، نمی خواهید با یک فرد رابطه برقرار کنید و به طور کلی این شخص کاملاً اشتباه است و شما خود را برعکس متقاعد کرده اید و خود را متقاعد کرده اید که قبول کنید موقعیت جامعه

وضعیت نوزاد تازه متولد شده چه می تواند باشد؟ شما دچار حالت افسردگی یا ضربه خود می شوید (در دوران کودکی ، همه چیز مثل بچه شما گلگون نبود) ، یا به سادگی از کودک خود عصبانی هستید که او مدام شما را از فعالیت های روزانه شما منحرف می کند. با این حال ، در عین حال ، شما باید یک مادر / پدر خوب باشید ، خوبی ها و شادی ها را از خود ساطع کنید ، و تردید کنید. به طور معمول ، بدون به رسمیت شناختن احساسات و احساسات درونی خود ، برای مقابله با منفی نگری که نمی خواهید ببینید ، دو برابر بیشتر انرژی لازم است. در اینجا راه ساده است - برای دیدن و اعتراف ، این واقعیت ممکن است در حال حاضر آسان تر باشد.

درگیری داخلی در لحظه ای ایجاد می شود که شما خود را مجبور می کنید آنچه را که نمی خواهید انجام دهید ، یا طرف دیگر تجربیات خود را نمی بینید ، به آسیب های دوران کودکی پی نمی برید و بر این اساس ، در موقعیتی قرار می گیرید که برای شما آسیب مجدد ایجاد می کند. به عنوان مثال ، شما ازدواج کرده اید و همسرتان از آن دسته افرادی است که دوست دارند با صدای بلند ارتباط برقرار کنند ، برای او این یک مکالمه کاملاً طبیعی است ، همانطور که در خانواده او معمول بود. در خانواده شما ، بالا بردن لحن به این معنی بود که مورد سرزنش ، طرد شدن و ایجاد درد شدید روحی قرار گرفتید. در نتیجه ، شما دائماً با مشکلی روبرو می شوید ، اما سعی کنید به خود بگویید که این طبیعی است و جای نگرانی نیست. شما در مورد موضوعی که شما را نگران می کند با شریک خود بحث نمی کنید ، یا شاید به طور کامل متوجه نشوید که دقیقا چه چیزی در این شرایط برای شما اشتباه بوده است. با این حال ، در حالی که شما سعی می کنید احساسات خود را ببندید و انکار کنید ، برای کنار آمدن با مشکلات ، روان 2-3 بار بیشتر از حد معمول کار می کند.

توصیه شده: