چگونه از مادرم شرمنده شدم: موردی از تمرین

تصویری: چگونه از مادرم شرمنده شدم: موردی از تمرین

تصویری: چگونه از مادرم شرمنده شدم: موردی از تمرین
تصویری: @EU Prank آهنگ مادر لطفا بنویس یک کامنت زیبا برای مادران 2024, آوریل
چگونه از مادرم شرمنده شدم: موردی از تمرین
چگونه از مادرم شرمنده شدم: موردی از تمرین
Anonim

پس از طلاق ، او شروع به رفتار نامناسب برای یک زن در این سن کرد. چکمه ، دامن چرمی و کیف پیتون می پوشد. ظاهر او مردان را جذب می کند و من از او شرمنده هستم.

بوریس به طور غیرمنتظره ای برایم نامه نوشت. او در کلمات گیج شده بود ، و من فوراً متوجه نشدم که او از من چه می خواهد.

بوریس 17 ساله است و رابطه سختی با مادرش دارد.

- مادرم 43 ساله است. سه سال پیش او یک زن معمولی آرام بود تا اینکه با او آشنا شد. او در شهر ما قدرتمند ، ثروتمند و مشهور بود.

این واقعیت که او تصمیم گرفت برای بار دوم ازدواج کند در اصل من را اذیت نکرد. به نظر می رسید او همه چیز را به او داد: موقعیت ، پول ، ماشین ، خانه. اما این ازدواج دیری نپایید.

حالا مادر دوباره تنها شده است. و به نظر می رسد که پس از طلاق ، او در آن سن شروع به رفتار نامناسب برای یک زن کرد. مامان چکمه ، دامن چرمی و کیف های پیتون می پوشد. ظاهر او مردان را جذب می کند و من از او شرمنده هستم. این تصور به وجود می آید که او برای شکار مردان ثروتمند بیرون رفته است.

"خوب ، شما چطور؟" - شوخی دوستان - "پول می دهد - و خوب."

بله ، اما به چه قیمتی! من خیلی از رفتارهایش رنج می برم و می خواهم مادرم به ظاهر طبیعی خود بازگردد!

با بالا رفتن سن ، به گونه ای متفاوت به جهان نگاه می کنیم. رفتار والدین ما نیز در حال تغییر است. گاهی به نظر می رسد که آنها متفاوت به نظر می رسند. بسیاری از مردم به سادگی شناخت مادران خود را متوقف می کنند. و فارغ از کینه از آنها ، هیچ چیز برای ما به ارمغان نمی آورد.

چرا این اتفاق می افتد؟

اول ، شما بزرگ می شوید. در دوران کودکی ، هرگونه رفتار مادر (و پدر ، به ترتیب ، اما در مقاله من روی مادر تمرکز می کنم) منحصراً به عنوان حقیقت درک می شود.

وقتی بزرگ می شوید ، می فهمید که اصلاً اینطور نیست. و مادر ، مانند هر فرد دیگری ، دچار توهم می شود. شما دیدگاه خود را در مورد شرایط کاملاً متفاوت زندگی دارید و از آنجا که جوان و گرم هستید ، نمی توانید اشتباه (دیدگاه متفاوت) را بپذیرید.

ثانیاً ، کودک اعتقاد روشنی دارد که مادر شخصی است که در زندگی به او بدهکار است. باید توسط حق تولد او.

شما مادر من هستید ، شما مرا به دنیا آوردید ، به این معنی که شما باید از من مراقبت کنید ، محافظت کنید ، تأمین کنید ، عشق بورزید! و اگر به دلایلی کودک آن را دریافت نکند ، اعتراض داخلی به وجود می آید.

با بزرگ شدن ، ذهن شما تغییر می کند و متوجه می شوید که مادر شما به اندازه هر شخص دیگری به شما بدهکار است. و شما شروع به پذیرش هدایای او با قدردانی می کنید.

سوم ، تفاوت در مفاهیم سنی.

وقتی 15 ساله بودم ، به نظر می رسید که یک زن 25 ساله عمه است و در 40 سالگی عموماً یک پیرزن بود.

در حال حاضر دوست من 39 ساله است و دم اسبی دارد ، او برای سومین بار ازدواج می کند و می خواهد فرزند محبوبش را به دنیا بیاورد. این من را شگفت زده نمی کند ، من را اذیت نمی کند و اصلاً هیچ احساس منفی ایجاد نمی کند. حالا من را در 15 سالگی با این اطلاعات تصور کنید؟

شاید بوریس در هیچ یک از این سه نکته ای که ذکر کردم قرار نگرفت ، اما مشکل روابط بین فرزندان و والدین همچنان وجود دارد و همچنان وجود دارد.

پس چه کاری میتونی در این مورد انجام بدی؟

عشق ورزیدن.

- عشق ورزیدن؟ چه ساده است؟ فقط بردار و دوست داشته باشی؟

بله ، دوباره مادرت را دوست داشته باش. نه کسی که صبح شما را بوسید ، پنکیک درست کرد و شما را به خاطر درس هایتان سرزنش کرد.

و یکی جدید ، مستقل ، با خواسته های خود ، با ترس ها و اشتباهات خاص خود.

دوباره با او آشنا شوید.

نه با آن نگاه کودکانه ، بلکه با یک نگاه جدید و بالغ و آگاه به او نگاه کنید.

او تغییر نکرد ، نه! او همان مادری است که شما را بسیار دوست دارد و زندگی خود را وقف شما کرده است. شما تغییر کرده اید ، به این معنی که باید آن را بپذیرید.

با تغییر نگرش خود نسبت به موقعیت ، می توانیم مسیر کلی آن را تغییر دهیم.

بگذار مادرت آنطور که می خواهد باشد. به هر حال ، یک بار او به شما اجازه داد تا تبدیل به فردی شوید که شده اید.

توصیه شده: