ازدواج: چهار سنین رابطه

فهرست مطالب:

تصویری: ازدواج: چهار سنین رابطه

تصویری: ازدواج: چهار سنین رابطه
تصویری: چطور میشه از انتخاب درست برای ازدواج اطمینان داشت؟ با رابطه جنسی یا هم خانه شدن؟ 2024, آوریل
ازدواج: چهار سنین رابطه
ازدواج: چهار سنین رابطه
Anonim

چند کلمه گفته شده است که ازدواج کار تایتانیک و صبر است ، که زندگی مشترک دو بزرگسال کار مداوم بر روی خود است. اما یک روز کار سخت تمام می شود و شادی شروع می شود.

روانشناسان به طور مشروط زندگی یک زن و شوهر را به مراحل تقسیم کردند. از این گذشته ، اگر بدانید در چه مرحله ای از رابطه با شریک زندگی خود هستید ، راحت تر می توانید رفتار خود را تنظیم کنید و: آنچه در پیش است را دریابید.

آندری ولامین ، درمانگر معروف گشتالت و رهبر گروه های روان درمانی معتقد است که روابط در ازدواج از چهار مرحله عبور می کند. اولی زیبا است ، دومی و سومی دشوار است ، اما بسیار مهم است. و از مرحله چهارم ، در واقع ، یک زندگی مشترک واقعی آغاز می شود.

مرحله اول

من نمیتونم بدون تو باشم

اولین مرحله از رابطه ، دوره عاشق شدن است. هر شریک احساس می کند که نیمه دوم را پیدا کرده است ، با نزدیکترین فرد روی زمین ملاقات کرده است. اتفاق می افتد که عاشقان نزاع می کنند - و این یک تراژدی است ، اما آنها به سرعت آشتی می کنند - و سپس نذرهایی شنیده می شود که هرگز به یکدیگر صدمه نمی زنند. اوه ، آنها ساده لوح می دانستند که درد در زندگی مشترک اجتناب ناپذیر است. نه به این دلیل که همسران سادومازوخیست هستند ، بلکه به این دلیل که آنها خیلی بیش از حد به یکدیگر نزدیک هستند: به محض اینکه یکی حرکت تندی انجام می دهد (نه از روی بدخواهی ، به طور تصادفی) - و اکنون او قبلاً دیگری را لمس کرده است. و در حالی که زن و شوهر یاد می گیرند متوجه این نارضایتی های ناخواسته نشوند ، دهه ها می گذرد.

اما در حالی که این زوج در وحشتناک ترین حالت هستند. عاشقان به طور هماهنگ زندگی می کنند و احساس می کنند و نمی توانند از خوشبختی خود شادی کنند. این مرحله از رابطه طولانی طول نمی کشد ، اما برای یک عمر به یاد می ماند. سپس انرژی این دوره ، زوجین را در لحظات بحرانی سرد شدن متقابل گرم می کند و آن را از بن بست های بسیار سخت بیرون می آورد.

فاز دوم

شما من نیستید ، اما به همین دلیل برای من عزیز هستید

زمان می گذرد ، و به تدریج یکی از همسران متوجه می شود که نیمه دیگر او هیچ گونه انتظاراتی را برآورده نمی کند ، که شریک دیدگاه های خود و مجموعه ای از کاستی ها را دارد. چیزهای کوچک به خصوص خسته کننده هستند. دعواهای بسیار جدی آغاز می شود.

در طول اتهامات متقابل ، کلمه "خیانت" اغلب شنیده می شود. این شامل این واقعیت است که یکی از همسران ناامید کننده دیگری است. به عنوان مثال ، همسر معتقد بود که شوهرش مسئول و قابل اعتماد است ، اما در نامناسب ترین لحظه او از حل مشکلات روزمره صرف نظر کرد و دور شد. و همسر نمی تواند یک چیز ساده را درک کند: هیچ کس او را فریب نداد. فقط او ابتدا شوهرش را با ویژگی های ناموجود به او هدیه داد ، و سپس انتظارات او برآورده نشد.

بحران بین مرحله اول و دوم می تواند سالها طول بکشد ، بسیاری از زوج ها هرگز از آن خارج نمی شوند - آنها در تمام زندگی خود ادعا می کردند. کسی نمی تواند تحمل کند و به سراغ شخص "خوب" دیگری می رود ، که به نوبه خود او را نیز ناامید می کند.

اما اگر مردم تصمیم بگیرند که با هم بمانند و یک خانواده باشند و نه "همسایه در یک آپارتمان مشترک" ، باید به اختلافات عادت کنند و یاد بگیرند که به فردیت یکدیگر احترام بگذارند. این مرحله بسیار سخت و طولانی است. عبور از آن موفقیت بزرگی است.

مرحله سوم

من بدون تو می توانم ، اما نمی خواهم

درباره مرحله سوم چیزهای کمی گفته یا نوشته شده است ، اما بسیار جالب است. همسران یاد می گیرند بدون یکدیگر رفتار کنند ، بدون دستکاری در شریک زندگی کنند. به هر حال ، بسیاری از مردم برای جبران برخی از کمبودها دور هم جمع می شوند: یکی از تنهایی می ترسد ، دیگری به دنبال جایگزینی برای پدر یا مادر خود است ، سومی به اثبات جذابیت جنسی او یا وضعیت محکم خانواده نیاز دارد. شخص و در مرحله سوم ، همسران بدون استفاده از شریک زندگی خود را نشان می دهند.

یک زن سرگرمی ایجاد می کند ، او شروع به ایجاد حرفه می کند. یا برعکس ، شغل را به طور چشمگیری تغییر می دهد و یک زندگی حرفه ای را از ابتدا آغاز می کند. یا پول خوبی می گیرد و می فهمد: من می توانم بدون شوهر زندگی کنم و بچه ها را بزرگ کنم. زنان دیگر "وابسته" به شوهران نیستند ، دایره ارتباطات آنها گسترش می یابد ، جهان آنها بسیار فراتر از خانواده می رود و در این جهان آنها به رسمیت شناخته می شوند.

مردان نیز زندگی جدیدی دارند.در محل کار ، آنها بزرگ می شوند تا رهبر شوند یا تجارت خود را توسعه دهند ، "اسباب بازی" و سرگرمی های جالبی دارند. به طور کلی ، افراد ارزش خود را خارج از خانواده می دانند. آنها می بینند که به عنوان یک حرفه ای مورد احترام هستند ، آنها موفق هستند ، از نظر جنسی تقاضا دارند و می فهمند که اگر بخواهند حتی می توانند دوباره ازدواج کنند. در ابتدا ، مردم سرخوشی را تجربه می کنند و در این زمان می توانند ، همانطور که می گویند ، آشفتگی ایجاد کنند: مردان به دوستان جوان خود می روند ، زنان عاشق ایده های فمینیستی هستند - وسوسه های زیادی وجود دارد. اما اگر شخصی از خود این س asksال را بپرسد "چرا باید از شریک زندگی خود جدا شوم؟" و پاسخی برای آن پیدا نمی کند ، به این معنی که مرحله سوم با موفقیت پشت سر گذاشته شده است. مردم متقاعد شدند که آنها افراد آزاد هستند و می توانند بدون یکدیگر زندگی کنند. اما آنها جدا شدن را به این دلیل نمی خواهند که می خواهند با هم باشند.

مرحله چهارم

خوشبختی در کنار هم بودن

و فقط پس از آن ، همسران شروع به ایجاد یک رابطه واقعا بالغ می کنند. حالا می توان آنها را یک زوج واقعی دانست. مردم متوجه می شوند که بودن در کنار هم چقدر ارزشمند است. چهارمین مرحله رابطه پر از انرژی نوری است - درست مانند مرحله اول ، در دوره عاشق شدن. رسیدن به آن موفقیت بزرگی است ، هر زوجی نمی توانند به این افتخار کنند. اما اگر واقعاً بخواهید همه چیز ممکن است.

چند قدم به سوی هماهنگی

با "هنجار" هدایت نشوید. در برقراری ارتباط ، تنها باید یک قانون را هدایت کرد: این که یک عزیز را به عنوان یک پدیده منحصر به فرد درک کنید و سعی کنید او را درک کنید. و همچنین هرگز دریابید که کدام یک از شما درست می گوید ، و در مورد اشتباهات او به دیگری اشاره نکنید.

هر شخصی به شناخت نیاز دارد. یک زن باید احساس کند دوست داشتنی ، دلپذیر ، زیبا است ، تا بداند آثار او قابل تقدیر است. اگر نه ، او رنج می برد - با رسوایی ، اشک ، غر زدن. و تمام خانواده همراه با آن رنج می برند. برای یک مرد ، شناخت یک لحظه اساسی در یک رابطه است. یک زن باید از مردی تمجید کند ، از موفقیت هایش شادی کند ، او را تحسین کند ، به او تکرار کند: "خیلی خوب است که تو را دارم ، از تو خوشحالم و از همه آنچه برای من انجام می دهی قدردانی می کنم." به هر حال ، کودکان نیز واقعاً نیاز به تمجید دارند.

اغلب علت درگیری ها نوعی "خوب" است که ما با عزیزانمان انجام می دهیم بدون اینکه از آنها بپرسیم آیا به آن نیاز دارند یا خیر. نمونه بارز آن زنی است که مدام به شوهرش توصیه می کند. اگر نگران رابطه خود با همسرتان هستید ، فقط بپرسید "آیا به مشاوره من احتیاج داری؟" و با شنیدن پاسخ منفی آزرده خاطر نشوید.

برای درک آنچه شریک زندگی شما می خواهد ، باید بیشتر با او صحبت کنید. صحبت کردن است و نه قضاوت قاطع. بهترین چیزی که می توانید از معشوق خود بپرسید این است که آیا او با شما خوب است ، چه چیزی کم دارد ، چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی را دوست ندارد. فقط مراقب لحن صدا باشید. هرگز هنگام ناراحتی یا انجام کارهای دیگر همزمان در مورد چنین مواردی س askال نکنید.

با هم ، نه از ترس ، بلکه برای لذت

النا شواریکووا ، نامزد علوم روانشناسی ، مدیر مرکز روانشناسی "اینجا و اکنون"

- قبلاً افراد خانواده تشکیل می دادند و طبق الگوی خاصی در آنها زندگی می کردند. اغلب آنها این کار را فقط به دلیل ترس از افکار عمومی ، محکومیت ، تنهایی انجام می دادند (لیست برای مدت طولانی ادامه دارد). هر یک از ما احتمالاً خانواده های آشنایی داریم که زن و شوهر سالها در آن زندگی می کردند ، طلاق نگرفتند و در عین حال به شدت از یکدیگر متنفر بودند. امروزه زندگی ما به آنچه همسایه ها یا همکاران در مورد ما فکر می کنند و می گویند بستگی ندارد ، بلکه به احساسات خود ما بستگی دارد.

توصیه شده: