2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
آنا روی تخت افتاد و سرش را محکم گرفت. آخر هفته دیگری گذشت و دوباره نتوانست تقریباً هر کاری را که می خواست انجام دهد. در همان زمان ، من به طرز وحشتناکی خسته شده بودم و احساس فشار کردم. او از کودکی با کلمات معمول خود را سرزنش می کرد: "تنبل!" ، "خوب ، چه کسی مقصر شما است؟!".
بنابراین یک آخر هفته دیگر گذشت … و یک هفته دیگر … و چند سال دیگر …
آنا احساس کرد یک سنجاب در چرخ است. او همیشه مشغول چیزی است ، مدام در جایی می دود ، همیشه در حال انجام کاری است … او وقت ندارد استراحت کند ، به طرز وحشتناکی خسته می شود. اما در لیست کارهایی که باید انجام دهید ، مدخل ها خیلی کند کنار هم قرار می گیرند.
آنا واقعاً یک سنجاب در چرخ … زندگی دیگران بود. یا به خویشاوندان خود کمک می کرد ، سپس درخواست یکی از همکارانش را برآورده می کرد ، سپس دوست خود را از مشکلات بعدی نجات می داد ، سپس با عجله او همه چیز را مرتب می کرد ، زیرا شخصی به طور غیر منتظره برای ملاقات وی جمع شده بود ، یا فقط به این دلیل که "لازم است". در یک رابطه ، او همچنین دائماً کاری را که برای یک مرد انجام می داد ، انجام می داد و در عوض چیزی دریافت نمی کرد.
به محض اینکه او قصد انجام کاری از خود - "بیپ - بیپ" را داشت - پیامی به برخی از پیام رسان ها با درخواست انجام کاری یا "صحبت فوری" رسید. خوب ، اگر فوری است ، خوب است. امور دیگران فوری ، مهم به نظر می رسید و خود آنها ، به هر حال ، می توانند به تعویق بیفتند ، به ویژه اگر مربوط به چیزهای شخصی یا خلاقانه باشد. او همیشه زمان برای افزایش خواهد داشت ، این برای لذت است ، اما در اینجا یک مشکل فوری برای یک فرد وجود دارد.
در خانواده ، آنیا کوچک همیشه "قبلاً بزرگ" بود. "شما در حال حاضر بزرگ هستید - باید به مادر خود کمک کنید" ، "شما در حال حاضر بزرگ هستید - شما باید نظافت را انجام دهید" ، "شما در حال حاضر بزرگ هستید - باید از برادر کوچکتر خود مراقبت کنید و در درسهایش به او کمک کنید" ، "شما در حال حاضر بزرگ هستید - بروید با مادربزرگ خود بنشینید (مادربزرگ بعد از سکته خودش نبود ، او دائماً به کسی نیاز داشت که بتواند چیزی به او بگوید)" …
به محض اینکه آنیا می خواست بازی کند ، نقاشی بکشد یا تنها در سکوت بنشیند ، مادرش با او تماس گرفت و از او خواست کاری انجام دهد - با عبارت "شما همیشه می توانید بازی کنید ، اما حالا بروید مشغول شوید".
"باید … باید … باید …" آنیا همیشه چیزی برای کسی داشت ، مجبور بود برای کسی کاری انجام دهد یا فقط گوش دهد. هم امور و هم احساسات بر سر او ریخته شد ، که آنها نمی توانند یا نمی خواهند به تنهایی با آنها کنار بیایند. او نیازهای جسمی و عاطفی افراد دیگر را برآورده می کرد ، اما زمان لازم برای زندگی خود را نداشت.
عصر شنبه ، آنا طبق معمول خسته به خانه بازگشت و روی میز یک فنجان کامل قهوه سرد و یک کیک پهن دید که روی آنها مگس چربی در حال خزیدن بود. او به حمام دوید - استفراغ کرد.
جمعه شب ، پس از دریافت جایزه در محل کار برای محله ای که با موفقیت بسته شده بود ، آنا برای خود دانه های قهوه وانیلی و یک کیک خامه ای گران قیمت خریداری کرد تا از غذاهای صبح شنبه لذت ببرد.
حالا او همه چیز را نگاه کرد و گریه کرد. حتی یک مگس توانایی خوردن کیک خود را دارد ، اما او اینطور نیست. صبح ، به محض نشستن روی میز ، نوعی زنگ به او زده شد و صبحانه خوشمزه خود را فراموش کرد.
کینه ، کینه عمیق و تلخ …
عصبانیت جایگزین او شد …
"آنه ، گوش کن ، چنین چیزی وجود دارد …". پیامی از طرف یکی از دوستان آمد. آنا به گلدوزی ، که از قبل شروع شده بود ، نیم سال پیش ، که قبلاً گرد و خاک شده بود ، نگاه کرد ، که قبل از این پیام یک ثانیه به آن نزدیک شده بود. او از دوستش عصبانی و حتی بیزار بود. اما وقتی احساس کردم که او از او سر باز می زند و به دنبال کارش می رود ، احساس گناه می کنم. خشم و انزجار شدت گرفت.
این بار آنا تصمیم گرفت به دوستش کمک کند. اما او همیشه عصبانی بود. و وقتی به خانه آمدم ، احساس کردم او به خودش خیانت کرده است. و اشکش جاری شد.
او از امتناع از مردم می ترسید. به هر حال ، آنها دیگر دوستش نخواهند داشت ، او را رها می کنند ، او تنها می ماند … و همچنین ، وقتی کاری برای دیگران انجام می داد ، ارزش و اهمیت خود را احساس می کرد. و اما - به نظر می رسد او بسیار مهم است ، زیرا او همیشه مشغول است و به دیگران کمک می کند.
اما احساس کینه ، عصبانیت ، بی عدالتی و خیانت در نهایت بر خود غلبه کرد. آنا به آرامی شروع به امتناع از دیگران کرد و امور شخصی خود را ترجیح داد.
در واقع ، بسیاری از اطرافیانش ارتباط خود را با او متوقف کردند. اما آنا این ضرر را احساس نکرد ، فقط احساس تسکین کرد. معلوم شد که در این روابط او چیزی دریافت نکرد ، فقط داد. و اکنون او انرژی و زمان بیشتری برای خود دارد. و با گذشت زمان ، افراد جدیدی در محیط او ظاهر شدند ، که او هیچ چیز را "مدیون" آنها نبود.
قطعه ای از مجموعه "وابستگی به هم در آب میوه خود". همچنین ممکن است به کتاب "ما عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق این است" علاقه مند باشید - در مورد توهمات و تله های وابستگی به هم و مدل روابط سالم. کتابها در Liters و MyBook در دسترس هستند.
توصیه شده:
تأثیر تجربه زندگی همسران در خانواده والدین در ساختن زندگی خود
بزرگ شدن ، مستقل شدن ، یک فرد فرصت انتخاب را به دست می آورد. ما مختاریم هرطور که صلاح می دانیم انجام دهیم ، همه راه ها باز است. ما می توانیم والدین خود را تحسین کنیم و تلاش کنیم که شایسته آنها باشیم ، یا می توانیم از قدم برداشتن در مسیری که تمام زندگی آنها در آن دچار سانحه و لغزش شده بود صرف نظر کنیم.
ضربه نمی زند ، اما به شما اجازه زندگی نمی دهد: اشکال خشونت روانی در خانواده
ما اغلب به خشونت خانگی به عنوان ضرب و شتم معمولی فکر می کنیم ، اما سوءاستفاده روانی می تواند به همان اندازه ویرانگر باشد و اثرات آن بسیار بیشتر از کبودی باقی می ماند. رواندرمانگر آمریکایی لوندی بنکرافت که سالها با سوء استفاده کنندگان مرد کار کرده است ، کتابی نوشت که در آن سعی کرد به سوال شرکای همین شکنجه گران مرد پاسخ دهد "
چه چیزی یک خانواده را تشکیل می دهد؟ سه نوع خانواده مدرن از روانشناس خانواده Zberovsky
چه چیزی یک خانواده را تشکیل می دهد؟ در عمل ، تنها سه توضیح برای ایجاد خانواده وجود دارد: - از آنجا که هر دو طرف یکدیگر را دوست دارند یا احساسات مثبت روشن و قوی دیگری را تجربه می کنند: محبت ، راحتی عاطفی ، جذابیت صمیمی ، حسادت ، تمایل به بچه دار شدن در کنار یکدیگر و غیره.
زندگی می کند یک خانواده منظم. به عنوان همه سناریو خانواده
مادربزرگم طلاق گرفت و با یک فرزند ، مادرم ، تنها ماند طلاق گرفت و تنها با یک بچه ماند … این یک نفرین عمومی است! من نمی توانم از آن اجتناب کنم! " اغلب اوقات چنین تکراری می شنوم داستانهای خانوادگی در مورد مستی یا خیانت به شوهران (موارد منفی مختلف اقداماتی که نسل به نسل تکرار می شود) از زنان ، که برای کمک به من مراجعه می کنند لعنت ، آسیب ندارد ربطی به چنین شرایطی ندارد بیایید استدلال کنیم.
مامان من باش ، یا نقش روانشناسی نقش زوج
آیا خوب است که نقش مادر یا پدر را بازی کنید ، از شریک زندگی خود حمایت کنید یا برعکس ، به همسرتان اجازه دهید از شما حمایت کند؟ در واقعیت ، هیچ اشکالی در آن وجود ندارد. مهمترین چیز این است که برای همیشه در یکی از نقش ها نمانید. گاهی اوقات یک روان رنجوری نیاز به سرگرمی دارد ، اما این به این معنی نیست که شما باید در این مورد نگران باشید - همه افراد تا حدی عصبی هستند ، هیچ فرد کاملاً سالمی وجود ندارد.