یاد بگیر دوباره بخواهی

تصویری: یاد بگیر دوباره بخواهی

تصویری: یاد بگیر دوباره بخواهی
تصویری: سعدی شیرازی 2024, ممکن است
یاد بگیر دوباره بخواهی
یاد بگیر دوباره بخواهی
Anonim

اغلب در درمان ما با این واقعیت روبرو هستیم که مراجعه کننده ، با نزدیک شدن به راه حل مشکل خود ، از این امر می ترسد و متوقف می شود. در آنجا ، معمولاً یک چیز بسیار دشوار به دنبال دارد - درک اینکه من کیستم و واقعاً چه می خواهم. بنابراین ، بسیاری احساس می کنند همه چیز به این سمت می رود ، ناگهان دچار عقب نشینی می شوند و به مشکل بومی آشنا می شوند که سالها با آن زندگی کرده اند. زندگی با یک مشکل آسان است - شما همیشه یک هدف دارید! هدف شما خلاص شدن از شر مشکل است.

اما زندگی بدون مشکل دشوار است. به هر حال ، باید هدف را پیدا کرد ، انتخاب کرد ، دوست داشت و در مقابل خود قرار داد. و برو پیشش! کسانی که با این وجود تصمیم می گیرند مشکل خود را رها کنند ، اغلب دچار بی تفاوتی و حالت "بعد از آن؟" در دنیایی که با شعار "از منطقه راحتی خود خارج شوید" وسواس زیادی دارد ، وقتی از آنها می پرسند "چه می خواهید؟" ، بسیاری از مردم از پاسخ "من نمی دانم" دریغ نمی کنند. در چنین شرایطی ، حتی پاسخ "من صلح می خواهم و هیچ چیز دیگر" نه به نظر می رسد ، اما همچنان یک هدف است!

وحشتناک ترین س forال برای یک فرد این است - من واقعاً چه می خواهم؟ اگر نگرش ها ، عادات ، هنجارهای تحمیلی ، انتظارات اجتماعی ، مشکلات مالی ، تجربیات دردناک و ترس ، بی اعتمادی ، پارانویا ، ناامنی و سایر مواردی را که تحت آن شخصیت با خواسته های واقعی خود پنهان شده است حذف کنید - آنجا چه خواهد بود؟ و بزرگترین مشکل این نیست که مردم از نگاه عمیق می ترسند ، جواب را نمی بینند و ناامید می شوند. یا برعکس ، برای دیدن پاسخ؟ و ندانید که با این دانش جدید چه باید بکنید. چرا ، اگر در تمام عمرم آرزو می کردم که نقاشی کنم ، و آمار ریاضی را حساب نکنم ، چه می کنم؟ یا به جای سخنرانی در مورد الکترودینامیک ، افراد را شفا دهید؟ با این دانش چه کنم؟

بنابراین ، کنار گذاشتن هیپوکندری و روان تنی بسیار دشوار است - به هر حال ، شما باید یاد بگیرید که توجه و مراقبت از عزیزان را به شیوه های سازگار با محیط زیست جلب کنید. یا حتی زندگی خود را داشته باشید ، نه زندگی آنها.

بنابراین ، کنار گذاشتن روابط گذشته بسیار دشوار است - به هر حال ، شما باید مسئولیت زندگی و تجربیات خود را بر عهده بگیرید و با این فکر زندگی نکنید که "او / او مقصر همه چیز است"..

بنابراین ، رهایی از روان رنجوری ، پارانویا ، بیش از حد مراقبت ، رنجش ، OCD بسیار دشوار است - به هر حال ، خارج از مشکل ، دنیای ناشناخته ای از خواسته های خود نهفته است.

کودکان همیشه می دانند که چه می خواهند و می دانند چگونه با دریافت آن صادقانه شاد شوند!

اما بزرگسالان همیشه می دانند که اگر نتوانند این وظیفه را انجام دهند ، مجبور به افسردگی و افسردگی می شوند.

من تعجب می کنم که چگونه چنین کودکانی چنین بزرگسالان می شوند؟

و چگونه می توانید یاد بگیرید که دوباره به دنبال خواسته های خود باشید و از آنها لذت ببرید؟

به عنوان یک قاعده ، اولین و اصلی ترین مشکل این است که شخص به سادگی این س himselfال را از خود نمی پرسد. به نظر می رسد میل چیزی ساده ، طبیعی و خودجوش است. خود باید باشد. و اگر نه ، آن فرد چنین می گوید: "به نوعی همه چیز اشتباه شد. من چیزی نمی خواهم. هیچ چیز خوشایند نیست."

و او حتی به تلاش برای شکل گیری این خواسته ها ، یادگیری احساس ، گوش دادن به آنها فکر نمی کند.

در پرورشگاه ها ، نوزادان گریه نمی کنند. اتاق تخت کامل و سکوت مرده. چرا؟ زیرا این غریزه به کودک داده می شود تا از او کمک بخواهد. برای اطلاع - من سرد / گرم ، گرسنه ، مرطوب ، چیزی درد دارم. و اگر کسی به کمک نمی آید ، غریزه از بین می رود. توانایی درخواست کمک در طول زمان به عنوان غیر ضروری از بین می رود.

توانایی خواستن نیز همینطور است - اگر مدتهاست به خود اجازه این کار را نداده اید ، پس به خودی خود ظاهر نمی شود.

خواسته ها را باید جستجو کرد ، دوست داشت ، مراقبت کرد و دوست داشت. برای ایجاد یک بازتاب جدید - برای برآوردن خواسته های خود. و نه تنها مسئولیت بدهی شما.

تا زمانی که از جستجوی خواسته های خود می ترسید ، هر مشکلی راهی برای بازگشت باقی می گذارد ، زیرا مزیت ثانویه این است که بتوانید مسئولیت عدم خوشبختی را به گردن دیگری بیندازید.

توصیه شده: