2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
آیا تا به حال دیده اید که بچه ای در حال گریه کردن به دلیل نارضایتی در تختخواب کودک به حال خود رها شده باشد نه تنها آرام شده ، بلکه تشویق شده است؟ من نیستم. او ترجیح می دهد از خستگی به خواب رود تا اینکه به حالت آرام بازگردد. و با این حال ، گاهی اوقات کودکان فقط به این شکل رها می شوند - برای کنار آمدن با احساسات خود به تنهایی
گاهی اوقات مشتریان در قلب خود می گویند "اما این پیچیدگی ها از کجا من سرچشمه می گیرند؟! چرا نمی توانم خودم را بپذیرم؟! " بیایید کمی در مورد دوران کودکی رویا پردازی کنیم)
تصور کنید بچه گریه می کند. مداوم و سرسخت. عدم واکنش به غذا (و در اینجا اندازه سینه یا بطری نقشی ندارد) ، یا صدای جغجغه ، یا لالایی همراه با بیماری حرکت. او فقط با صدای بلند گریه می کند - این همه. شما نمی توانید بفهمید که او به چه چیزی نیاز دارد ، نمی فهمید که آیا در این لحظه به او صدمه می زند یا از چیزی ترسناک. او فقط به گریه کردن ادامه می دهد. یک دقیقه. پنج نیم ساعت. و هر کاری که برای متوقف کردن این نیاگارای چشمگیر و چشمگیر انجام می دهید کار نمی کند.
شاید کسی شگفت زده شود ، اما گاهی مادران در چنین شرایطی اتاق را ترک می کنند. بله ، درست است ، کودک نوپای گریان را تنها بگذارید تا گریه کند. آنها عمدا این کار را انجام نمی دهند ، فقط این است که سیستم لیمبیک کنترل بدن را در دست می گیرد و باعث می شود تا در پیش پا افتاده ترین حالت از خود مراقبت کند. با ترک نوزاد در تخت کودک ، آنها احساسات بسیار متفاوتی را تجربه می کنند ، باور کنید. از خشم ، عصبانیت تا ناامیدی و احساس درماندگی خود. بعداً ، قشر جلویی مطمئناً یک سطل گناه برای این فرار به این مجموعه اضافه می کند ، اما این بعداً خواهد آمد.
حالا تصور کنید در این دوران چه اتفاقی برای کودک می افتد. فقط یک دقیقه پیش ، او مرکز جهان بود ، این او بود که مادرش را مجبور کرد آهنگ بخواند ، با او بازی کند ، و نزدیک بماند تا احساس بدی پیدا کند. و در یک ثانیه این عظمت از بین رفت. مامان ناپدید شد و با او احساس امنیت و امنیت از بین رفت.
پس همین. ارزش آن را دارد که کودک را برای مدت بیشتری از این طاقت در این حالت رها کنید و اعتماد اولیه در جهان (سایر افراد در آینده) با نشاط در جهت خاصی قرار می گیرد. اعتماد اولیه چیست؟ این زمانی است که جهان و افراد ساکن در آن به طور پیش فرض به عنوان دشمن و خطر تلقی نمی شوند. این زمانی است که شما ، قبل از امتحان ، در آشپزخانه در خوابگاهی نشسته اید ، موهای خود را روی سر خود نیندازید و با شعار "همه ما در این امتحان می میریم!" به دور بخش داخلی خود نچرخید. این زمانی است که یک رابطه جدید به عنوان یک امر جدید تلقی می شود و نه به عنوان تلاشی دیگر توسط جهان برای تیشه زدن به پشت.
اعتماد اولیه از دوران کودکی نشأت می گیرد. این زمانی است که یک کودک کوچک گریه می کند ، با مادرش تماس می گیرد و او می آید. او برای او آهنگی می خواند ، او را به قلبش فشار می دهد ، گربه را به او نشان می دهد و به او دلداری می دهد. مادر نمی تواند مطلقاً همیشه در اطراف باشد و البته گاهی اوقات ، نوزاد را ترک می کند. مهم است که این خلا پر شود. در حقیقت ، آگاهی از خود ، مرزهای فرد به این شکل رخ می دهد: از طریق فقدان و دوباره پر کردن آن. به طور معمول ، کودک این اطمینان را دارد: مادر می آید و همه چیز درست می شود. اما اگر بارها این اتفاق نیفتاده است ، این باور که جهان می تواند امن باشد و کسی می تواند به شما کمک کند - مانند آب از انگشتان شما عبور می کند. سپس جهان متخاصم و خطرناک باقی می ماند و شما فقط می توانید به خود تکیه کنید.
توصیه شده:
از طریق اعتماد برای خوشبختی زندگی. نحوه یادگیری اعتماد
"اعتماد کنید اما تأیید کنید" - بسیاری از ما در دوران کودکی آموختیم. امروزه اکثر مردم جهان با چنین نگرش هایی - نگرش بی اعتمادی - بزرگ شده اند. با این ایده که به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد. بی اعتمادی در دوران کودکی در ما ایجاد شده است.
جهان درون است و جهان بیرون است. برای درک آنچه بر شما می گذرد ، به اطرافیان نگاه کنید
نویسنده: ایرینا دیبوا منبع: از سالن کمک بگیرید. افرادی که شما را احاطه کرده اند ، و داستانهای مرتبط با آنها ، به شما کمک می کنند تا بفهمید که چه اتفاقی برای شما می افتد ، در جهان خودتان ، در روح شما. *** یک معلم جدید به کلاس دخترش آمد.
توهمات یک جهان فقط در یک جهان بدون عادت
بزرگترین دختر من ، مارینا ، در مورد همکلاسی خود گفت که "دوباره بیمار شد. و مادرش نیز بیمار است ". او دوباره بیمار شد - این عود سرطان خون است. یک همکلاسی فقط یک هفته قبل از تعطیلات تابستانی در کلاس خود ظاهر شد ، قبل از آن - بیمارستان ها ، شیمی درمانی … "
اعتماد اولیه در جهان
شغل جدید من باعث شد در مورد اعتماد اولیه فکر کنم - چگونه شکل می گیرد ، از چه چیزی تشکیل شده است ، کجا از بین می رود و چگونه می توان آن را برگرداند … موضوع از یک موقعیت واقعی ناشی شد. من مجبور شدم به دختری باردار بروم که قصد داشت فرزندش را رها کند ، و وظیفه مرکزی که روز دوم در آن کار می کردم این بود که از این اتفاق جلوگیری کند - به من گفتند:
زندگی ای که برای من مناسب نبود
من شخصاً چه کاری می توانم انجام دهم؟ زندگی ای که می توانم انجام دهم چگونه است؟ معیار رفاه و خوشبختی من چیست؟ "سهم" من چیست و "چه چیزی برای من نوشته شده است"؟ و مهمترین چیز قیمت است. اگر ناگهان جرات کنم از مرزهای مجاز خارج شوم ، چه چیزی باید بپردازم.