چگونه مشکلات حل نشده (درمان نشده) می توانند زندگی ما را تباه کنند

تصویری: چگونه مشکلات حل نشده (درمان نشده) می توانند زندگی ما را تباه کنند

تصویری: چگونه مشکلات حل نشده (درمان نشده) می توانند زندگی ما را تباه کنند
تصویری: روش بزرگ کردن آلت تناسلی کشف شد 2024, آوریل
چگونه مشکلات حل نشده (درمان نشده) می توانند زندگی ما را تباه کنند
چگونه مشکلات حل نشده (درمان نشده) می توانند زندگی ما را تباه کنند
Anonim

در این مقاله می خواهم در مورد اینکه چرا کار کردن با احساسات و عواطف منفی خود بسیار مهم است ، آنها را زندگی کنید و آنها را رها کنید ، بسیار مهم است ، و فرصتی برای رویدادهای جدید در زندگی شما ایجاد می کند.

من تنها هستم ، به تنهایی. آنها به هر حال به شما خیانت خواهند کرد. من به اندازه کافی نوشیدم. یکی (دوست) در دفتر من کیف مدیر را برد ، دیگری با زن من خوابید ، نفر سوم فقط با من ودکا نوشید … اغلب آنها پاهای خود را روی من پاک می کردند …

من او را دوست داشتم ، داستان پیچیده است ، 10 سال از من کوچکتر است. در ابتدا او عاشق نبود ، سپس زندگی را نمی شناخت. و سپس او گفت: "تو برای من کیستی" … 7 سال گذشت. بله ، من قبلاً فراموش کرده ام ، فقط رسوبی باقی مانده است. من چنین چیزی نگفتم - البته فراموش نکردم ، من فقط در درونم متفاوت شدم ، احتمالاً فردی بدبین ، و به نوعی شروع کردم به نگاه زنان به گونه ای متفاوت …"

سرگئی (نام تغییر کرده است) ، که در یک سایت دوستیابی ملاقات کردیم ، داستان خود را برایم گفت. درد بسیاری در داستان او وجود داشت ، شکایتی از زنان ، دوستان ، والدین ، برادر ، دولت و کل جهان. و همچنین خاطراتی از دستاوردهای گذشته وجود داشت. همه گفتگوها فقط در مورد گذشته است: در مورد دستاوردها ، شکست ها ، عشق ، خیانت ، اما در مورد زندگی واقعی امروز ، و حتی بیشتر در مورد آینده - عملا هیچ …

- من مهندس ساختمان هستم. فارغ التحصیل از UPI ، مدرسه ذخیره المپیک ، مدرسه موسیقی در کلاس پیانو. با تخصص نظامی ، ستوان ، فرمانده شرکت نیروهای مهندسی. پدر مهندس یک کارخانه دفاعی است ، مادر معلم موسیقی است. من کودکی نداشتم: 4-6 ساعت آموزش و استودیوی موسیقی ، تکالیف و حتی مدرسه با درس افزایش یافت. هنگام رانندگی از جایی به مکان دیگر در اتوبوس غذا خوردم. تو با نوارهای لاستیکی می نواختی ، و من مرده به خواب رفتم …

- آیا شغل خود را دوست دارید ، صادقانه به من بگویید؟

- راستش نه ، اما وقتی وارد سال 92 شدم چنین آشفتگی وجود داشت. من امیدوار بودم که در زمان تحصیل ، کشور مایل به ساختن باشد ، که من از آن صادقانه و بدون دوست داشتن اطلاعات کسب کردم. و هنگامی که او از دیپلم خود دفاع کرد و آماده فروش انواع مزخرفات مانند "Herbalife" بود ، من دفتری را پیدا کردم که در آن به یک طراح نیاز بود …

- حالا چی فکر میکنی؟ دوست دارید چه کار کنید؟

- بنابراین من نمی دانم چگونه می توان برای مراکز خرید نما ساخت. می توانم فرمان B ، C را بچرخانم … می خواهم به جایی بروم که مغز مورد نیاز است. اما کارفرما نمی خواهد هزینه مغز را پرداخت کند ، او می خواهد برای خود ماشین بخرد. یا یک دختر به افتخار فارغ التحصیلی. چه کسی به من نیاز دارد؟ در 10 دقیقه مشخصات بلبرینگ را محاسبه می کنم ، یک برنامه وجود دارد ، یک گزارش هم برای پول و هم برای ساخت و ساز ، و یک انبار ، و یک سفارش برای کمبود ، و برش بر اساس عناصر …

- هر کس واقعیت خود را ایجاد می کند. آیا دوست دارید در دنیای خودتان زندگی کنید؟

- نه واقعاً ، اما من نمی توانم هزینه دیگری بپردازم. هر کس سرنوشت از پیش تعیین شده ای دارد و نحوه انجام آن - او راه خود را خواهد رفت …

دنیای من در 4 سالگی آغاز شد ، هنگامی که اجدادم اولین مجموعه ساختمانی را برایم خریدند ، و من بی سر و صدا می خواندم و می نوشتم. خوب ، پس می دانید: ورزش ، موسیقی ، UPI ، بیکاری ، مهندسی ، خیانت به زن ، خرید املاک ، دوباره بیکاری. بله ، جایی در وسط ، درجه ستوان. بنابراین من هیچ کوه طلایی ندارم. این تمام دنیای من است: موسیقی راک و گشت و گذار در اینترنت … …

بله ، نه هه … به ما وابسته نیست. اگر نمی دانید - آنچه از بالا تعیین شده است اتفاق می افتد … من می دانم که من به چه چیزی نیاز دارم ، اما دیگران به آن احتیاج ندارند … من نمی توانم یک چیز را درک کنم: دختر در عشق به من قسم خورد و بلافاصله به من خیانت کرد. به نظر شما حق با اوست؟

درد دارد ، اما هیچ کاری نمی توان انجام داد ، من آماده هستم تا جان خود را برای او بدهم. و سپس زنانی در کنار او بودند ، اما همه چیز درست نبود. ظاهراً همه یک تاپیک دارند. 3 ثانیه و برای همیشه قطع کنید. و منظور شما دنیای من است …

هر فرد در زندگی خود با شرایط مختلف روحی روبرو می شود ، و این اجتناب ناپذیر است: از دست دادن عزیزان (مرگ یا خرابی روابط) ، خیانت ، خیانت ، بیماری جدی طولانی مدت عزیزان ، ضررهای جدی مالی به دلایل مختلف ، و خیلی بیشتر.به نظر می رسد که همه آزمایشات احتمالی زندگی بر روی برخی از افراد قرار می گیرد و هرکسی واکنش متفاوتی نسبت به آنها نشان می دهد: شخصی به درون خود می نشیند ، احساسات و احساسات خود را "منجمد" می کند تا درد روانی را تجربه نکند ، سرد و جدا می شود. کسی شکایت می کند ، غرغرو می شود ، از زندگی ناراضی است و همه اطرافیان را به خاطر مشکلاتشان سرزنش می کند.

شخصی "نقاب شادی به سر می گذارد" ، تأییدات مثبت را می خواند ، از همه چیزهایی که به او زندگی می دهد خوشحال است و اجازه نمی دهد احساسات منفی در ذهن او ظاهر شود و هرگونه فکر و احساس "بد" را در مورد وقایع اطراف با خشونت سرکوب می کند. این افراد برای اجتناب از درد تاکتیک های متفاوتی دارند ، اما هیچکدام نمی توانند این درد را "درمان" کنند.

من واقعاً می خواهم صادقانه و بی خودانه به سرگئی کمک کنم. با دیدن اینکه چگونه فردی با پتانسیل بالا عملاً زندگی خود را رها می کند و در خاطرات گذشته خود باقی می ماند ، نمی توان از او دور ماند.

اکثر افرادی که سالها افسرده بوده اند از ارزیابی مناسب زندگی ، وضعیت اطراف خود دست می کشند و نمی توانند صادقانه به خود اعتراف کنند ، و بسیاری از آنها درک نمی کنند که جهان پیرامون آنها فقط درک ذهنی آنهاست. این دردی که آنها با آن زندگی کرده اند ، دنیای آنها را در زنگ های تاریک و ناامید کننده ترسیم می کند. آنها دیگر نمی توانند متوجه فرصت ها و هدایایی شوند که زندگی به آنها ارائه می دهد. آنها افراد مثبت و باز را به سمت خود نمی بینند و جذب نمی کنند ، زیرا آنها در یک موج متفاوت و منفی فکر می کنند و احساس می کنند.

اما در مورد آن "مثبت گرایان" که تأیید می گویند و به دنیا از طریق عینک های گل رز نگاه می کنند ، چطور؟ آنها باید در زندگی همه خوب باشند ، آنها در یک موج مثبت هستند!

متاسفانه نه. آنها دقیقاً در یک برداشت منفی از جهان هستند ، اما این را متوجه نمی شوند ، زیرا تمام درد خود را در اعماق قلب خود و در ناخودآگاه پنهان کرده اند. اما این درد همچنان آنها را از درون نابود می کند ، بیماری های مختلفی را در بدن ایجاد می کند ، و اغلب اوقات نئوپلاسم ها ، به طوری که فرد در نهایت توجه را به خود جلب می کند و صادقانه و جدی با زخم های خود برخورد می کند …

توصیه شده: