طلاق ، رهن ، بدهی ، حفره مالی. چه باید کرد؟

فهرست مطالب:

تصویری: طلاق ، رهن ، بدهی ، حفره مالی. چه باید کرد؟

تصویری: طلاق ، رهن ، بدهی ، حفره مالی. چه باید کرد؟
تصویری: علایم سحر و جادو نشانی کسی که جادو شده است 2024, ممکن است
طلاق ، رهن ، بدهی ، حفره مالی. چه باید کرد؟
طلاق ، رهن ، بدهی ، حفره مالی. چه باید کرد؟
Anonim
Image
Image

وضعیت: مشتری ، بگذارید او را النا بنامیم ، وضعیت خود را در زندگی به شرح زیر توصیف کرد.

هدف از قرار دادن النا حالت مورد نظر خود را به شرح زیر فرموله کرد: "من می توانم از کار رضایت داشته باشم. من قادر به استفاده کافی از توانایی های خود هستم. من درآمد مربوط به سهم خود را دریافت می کنم. عزت نفس بالایی دارم."

اولین آزمایش در صورت فلکی نشان داد که النا با وضعیت بد مادربزرگ مادر خود در هم تنیده است. در طول قحطی در اوکراین ، بسیاری از فرزندان او جان باختند. علامت معاون ضعف شدید ، مشکل در تنفس ، درد شدید شکم ، اشک زیاد است.

تصمیم گیری این در هم آمیختن بود - به اشتراک گذاشتن با سرنوشت دشوار مادر بزرگ ، همسر و فرزندانش ، و انجام این کار با احترام عمیق. مدت زیادی طول کشید تا دریای اشک فریاد زد ، احساسات غم واکنش نشان داد. به تدریج ، تنفس عمیق به بدن النا بازگشت. "من زنده ام ، زمان آن فرا رسیده است که جان خود را بگیرم."

آزمون دوم ارتباط بین وضعیت النا و سرنوشت فرزندان متولد نشده در خانواده را نشان داد: سقط جنین متعدد زنان در خانواده ، سقط مادر ، حاملگی خارج رحمی خود مراجعه کننده. علائم جایگزین درد شدید کمر است.

تصمیم گیری در این وضعیت - به نوبه خود به همه بچه های متولد نشده نگاه کنید ، آنها را ببینید ، آنها را به "دنیای مردگان" هدایت کنید ، احساس گناه ناخودآگاه قبلی خود را درک کنید و آن را پردازش کنید. "تقصیر من نیست که چه اتفاقی برای شما افتاده است. در آرامش باشید ، شما برای همیشه بخشی از خانواده ما هستید. من به یاد شما هستم و به سرنوشت شما احترام می گذارم. من زندگی خود را بدون تکرار سرنوشت شما ادامه خواهم داد. برکت دهید و با مهربانی به من نگاه کنید. باید بروم ".

باز هم ، زمان زیادی طول کشید تا اشک ها فریاد زدند ، احساسات واکنش نشان دادند. و دوباره قابل توجه بود که چگونه به تدریج ، به تدریج ، تنفس در معده عمیق می شود ، چگونه وضعیت مشتری درست می شود.

آزمون سوم نشان داد که در کل سیستم خانوادگی خشم زنان از مردان وجود دارد. به عبارت دیگر ، یک افسانه در خانواده وجود دارد که در نسل های مختلف مردان ، به هر طریقی ، زنان را تنها گذاشتند تا مشکلات را حل کنند ("آنها در جنگ اسیر شدند ، نتوانستند از گرسنگی نجات دهند ، تجاوز کردند ، نوشیدند ، کار نمی کند ، تحت فشار است "و غیره). و النا در زندگی خود بسیار صادقانه در پی این افسانه ناخودآگاه دنبال کرد ، چنین مردانی را برای خود یافت - هم شرکا و هم کارفرمایانی که نمی توان به آنها اعتماد کرد.

تصمیم گیری این وضعیت تحقق این اسطوره خانوادگی و جدایی آنها از آن بود. "زنان عزیز در نوع من ، شما را بسیار دوست دارم. شما حق دارید اعتقادات خود را داشته باشید. این باورها بر اساس تجربه زندگی شما است. و من هم به تجربه شما و هم به اعتقادات شما احترام می گذارم. اما امروز آنها را به شما می سپارم. و من خودم زندگی خود را بر اساس باورهای دیگر بنا خواهم کرد. من می خواهم ریسک کنم و به مردان اعتماد کنم و روابطی برابر با آنها برقرار کنم ، محترمانه ، محرمانه ، مفید برای هم. در عشق و هماهنگی. در مشارکت و تجارت. برایم آرزوی موفقیت کن. وقتی خوشحال و موفق هستم ، با مهربانی به من نگاه کنید."

علائم بدن این بار نیز سرنخ بسیار خوبی بود. کاترین تسکین شدیدی در شانه ها ، در گردن خود احساس کرد. "مثل سنگ از جانم افتادم." تنفس عمیق ، حالت مستقیم ، پری شدید و تحرک در پاها و بازوها.

"من الان خیلی تازه کارم! رایگان و شاد! و من عاشق این هستم!"

Image
Image

آسمان نزدیکتر می شود. کنارم ایستاده ای …

شما آن را نمی بینید و این را نمی گویی …

تو نمی فهمی ، کر و گنگ ،

که هوا پر از پاکی مقدس است

که قطرات ، درخشان ، تمام زمین را شستند ،

اشعه های طلایی بر گنبدها می درخشند ،

و باد کشسان است … و به نظر من می رسد -

کشتی ما در امتداد موج لاجوردی پرواز می کند ،

و دریا با سوزن ها و شاخ و برگش خش خش می کند …

نمی تونی دوباره ببینی؟!

تو فقط نابینایی! …

فضای اطراف و فضای زیر ما.

فقط پرواز می کنم بدون اینکه به پاهایم دست بزنم …

بر فراز علف های شاد و مرطوب پرواز می کنم

من پرواز می کنم بالای درخت توس تقریبا عزیزم ،

من از صخره پرواز می کنم و زمین خیلی گرم است …

من دوباره مانند یک پرنده هستم - جسور و آزاد!

دویدن روی آسفالت با خنده و بازی

من میخواهم بخوانم! زندگی ما جوان است!

و من همه را در این راه می خواهم

ببوس ، یک داستان را هدایت کن ،

به طوری که چهره های تیره آنها لبخند می زند …

بازم نفهمیدی؟! تو فقط احمقی! …

باشه ببخشید من فقط خنده دار هستم.

برات متاسفم. بالاخره به شما داده نمی شود

همه رنگها ، گل آذین های جهان را ببینید ،

همه صداهای غزل کیهانی را بشنوید ،

برای شناخت نبوغ طبیعت خالق ،

تا حماقتم را تا انتها درک کنم …

شما همه چیز را در کودکی دور خود از دست داده اید.

شما احساس جادویی پرواز را فراموش کرده اید.

شما عجیب و غریب را در خود پایمال کردید …

و ابرها در حال پرواز و پرواز هستند …

آسمان نزدیکتر می شود. کنارم ایستاده ای …

شما آن را نمی بینید و شما این را نمی گویید

توصیه شده: