او آنقدر به مادرش بدهکار است که همه چیز را می پردازد و می پردازد

تصویری: او آنقدر به مادرش بدهکار است که همه چیز را می پردازد و می پردازد

تصویری: او آنقدر به مادرش بدهکار است که همه چیز را می پردازد و می پردازد
تصویری: دستور غذا من را تسخیر کرده است. 2024, ممکن است
او آنقدر به مادرش بدهکار است که همه چیز را می پردازد و می پردازد
او آنقدر به مادرش بدهکار است که همه چیز را می پردازد و می پردازد
Anonim

مادرش همیشه خسته و ناراضی است. او فقط برای پسرش زندگی می کند تا او این و آن را داشته باشد ، و مهمتر از همه ، تقریباً مانند مردم. او حتی پدرش را تحمل می کند ، که زندگی او را خراب می کند. پدر یا درآمد ندارد ، یا مشروب می خورد ، یا غایب است. اما برای این او است.

او می گوید: "من می رفتم ، اما آلیوشا به پدر نیاز دارد." "من پدر شما را نجات دادم ، اگر شما نبودید ، من مدتها قبل از او طلاق می گرفتم" - او در نوجوانی می شنود ، زمانی که دیگر شبیه یک پسر بچه اسم حیوان دست اموز به نظر نمی رسد. او بعد از عروسی می گوید: "من تمام زندگی خود را روی پسرم سرمایه گذاری کردم ، و البته ، البته ، من به آن احتیاج ندارم."

مامان تمام عمرش را تحمل کرد ، و همه به خاطر او ، به خاطر خونش ، به خاطر پسرش. او همه چیز را برای خودش انکار کرد ، پسر. او در این جهنم زندگی می کرد ، اما به خاطر آن (برای چه؟) پسر پدر داشت. مادر در تمام زندگی خود رنج می برد ، خوب ، زیرا یک پسر ، یک خانواده ، او یک مادر است - این تمام است.

و حالا مجبور است. فقط مدیون مادرم هستم. او به خاطر او زندگی نداشت. در حال حاضر ، او مطمئناً می داند که او باید این زندگی را داشته باشد.

و برای اولین عطسه به مادرش پرواز می کند ، یخچال دوم می خرد ، اگرچه خانواده خود پوشک کافی ندارند و هر روز بعد از کار برای ملاقات با طوطی مادرش به آنجا می رود ، زیرا کسا حوصله اش سر رفته است ، و وقتی کشا بی حوصله ، مادرش ناراحت می شود ، اما او نمی تواند.

او پسر خوبی است ، فقط عصبانی و خسته است. و همسرش ، زیرک ، هیچ چیز نمی فهمد. او آنقدر به مادرش بدهکار است که قبض ها را می پردازد و می پردازد ، اکنون با پول ، اکنون با زمان ، اکنون با احساس گناه.

و او به هیچ وجه نمی فهمد که پرداخت هزینه ای ندارد. او بسیار بیشتر از اجاره خانه و گزارش زندگی روزانه به مادرش بدهکار است. او زندگی مادرش را مدیون است. به او داد ، مگر نه؟ بهش دادم و اکنون او درخواست غرامت می کند. و به نظر می رسد که این منصفانه است.

اما چه هزینه ای می توانید برای زندگی خود بپردازید؟ خوب ، چه چیزی صادقانه خواهد بود؟ میلیون؟ دو؟ بیلیون؟ سبز یا مال ما ، چوبی؟ من فقط در فکر این هستم که چقدر هزینه دارد که پسرم را از مادرم بازخرید کنم؟ و آیا می دانید من به چه چیزی توجه کردم؟

هرچه مادری در زندگی خود ناراضی تر باشد ، زندگی پسرش گران تر می شود. گاهی اوقات هزینه ها ، یا بهتر بگوییم ، زندگی را افزایش می دهد.

مادر زندگی را مادام العمر می خواهد: من زندگی خودم را نداشتم ، بنابراین شما زندگی خود را به من می دهید. و پسران پس می دهند. به طرق مختلف - کسی که پول دارد و با همسرش دعوا می کند ، و کسی زندگی آنها را در توالت با مشروب و مواد مخدر سرازیر می کند ، گویی زندگی را به عقب برمی گرداند. زیرا در انجیر چنین زندگی غیر ضروری است ، که به هر حال متعلق به شما نیست.

و من تعجب می کنم که چرا مدرسه بدیهیات را توضیح نمی دهد؟

1. زندگی یک هدیه است. نه معامله ، نه لطف ، نه قرارداد فروش. و اگر ارائه شد ، پس هیچ کس و هیچ چیز را به خاطر آن مدیون نیستید.

2. زندگی قیمت ندارد. او بی ارزش است مهم نیست که چگونه سعی می کنید بازپرداخت کنید ، باز هم بدهکار هستید. اما آیا به یاد داریم که این یک هدیه است؟ بنابراین مناقصه را متوقف کنید. کار نمی کند؟ سپس فوراً به فرزند خود صورتحساب بدهید.

3. مادر مقدس است ، البته. اما مادر ، او در واقع به منظور این است که پسرش را به عنوان مردی شاد ، و نه خسته ، مضطرب و مضطرب تربیت کند. مادران ، مانند پدران ، به فرزندان می آموزند که به طور مستقل زندگی کنند و ترجیحاً خوشبختانه زندگی کنند. این وظیفه والدین آنهاست.

توصیه شده: