مامان خوب است

تصویری: مامان خوب است

تصویری: مامان خوب است
تصویری: کتاب صوتی مامان و معنی زندگی ۱ قسمت اول نوشته اروین د یالوم 2024, ممکن است
مامان خوب است
مامان خوب است
Anonim

- دوست دارم بفهمم کیستم.

نگاهش کردم. من مردی بالغ و آراسته را دیدم که لباس های دقیق انتخاب کرده بود ، با عطری نفیس ، با ساعت گران قیمت و برنزه تازه.

- شما کی هستید؟

او عصبی شد. او شروع به گفتن کرد که یکی از دوستانش اخیراً سقط کرده است. او باردار شد و او آماده ازدواج نبود. ما دو سال قبل با هم ملاقات کردیم.

- پس مشکل چیه؟ تو سقط نکردی

او قبول کرد که این مشکل او نیست. او یک دختر بزرگسال است و می داند چه کار کند. و سپس اضافه کرد که او ترسناک است. بالاخره آنها جدا شدند. او علاقه خود را به او از دست داد ، علاقه و توجه خود را متوقف کرد. او نمی خواست با آن درگیر شود. اون باباش نیست

یک کلمه در مورد او در مورد خودش نیست. او چیست ، او کیست ، پس از سقط جنین و جدایی چه احساسی دارد. هنگام گفتن داستان ، مشتری سعی کرد همزمان با داستان خود ، من را با جذابیت جذب کند. لبخند جالبی زد ، با ابروهایش بازی کرد و با کلمات معاشقه کرد. او در مورد ورزشگاه گفت ، او یک سبک زندگی فعال را دنبال می کند ، غذای منحصراً سالم می خورد. بدون مک دونالد زیاد می خواند. 3 تحصیلات عالی

- بله میفهممت. شما روزهای خود را بسیار خوب چیده اید. و بعد با من چه؟

- عصرها احساس خیلی بدی دارم. من می خواهم با او تماس بگیرم ، اما می دانم که این مسابقات دوباره شروع می شود. متاسفم برای اعصابم بالاخره من سخت کار می کنم. من باید نیروی خود را ذخیره کنم.

و با وجود دستمزد ساعتی ، برای وقتم متاسف شدم. من نمی دانستم به این آقا ، که قبلاً جایگزین چهار همسر عادی شده بود ، چه بگویم. او اکنون از من انتظار مشابهی از آنها داشت. شاید تفاوت این باشد که او به خاطر این توجه من به شخص خود ، که قبلاً خاکستری شده است ، اما هنوز "در راه است" به من توجه کرد. پول کافی داشت. حالا روی صندلیم تکان خوردم. قبلاً احساس کرده بودم که شاید برای چند جلسه از این قبیل کافی باشم - در مورد خودم باشکوه صحبت کنم. سپس خسته کننده می شود و من نمی توانم اینطور کار کنم.

اما تصمیم گرفتم صبور باشم. من می خواستم او حداقل یکبار در زندگی خود را ترک کند ، بدون اینکه منتظر رها شدن او باشد. بگذارید او انتخاب کند ، تصمیم بگیرد. در همان زمان ، او ناگهان متوجه می شود که تمایلی به سرمایه گذاری کامل ندارد ، به اصطلاح ، علاقه مند به "او کیست" است؟ بگذارید او حداقل بخشی از نمایشنامه زندگی خود را بر عهده بگیرد. و او همچنان به خودروهای جدید و دوستان جالب گوش می داد.

زمان گذشت ، بیشتر اوقات صحبتهای کوچک معمولی در مورد هیچ چیز بود. اما گاهی اوقات ناگهان در مواجهه با مکالمه تغییر می کرد. او از فردی صیقلی و مودب ، گاهی به حریفی تلخ و بدبین تبدیل می شد. آنقدر خشم در چشمانم بود که احساس ناراحتی می کردم. واقعاً یک مقدار بدخواهی وجود داشت. او تقریباً نیم قرن آن را از خود بارگیری نکرد.

او شروع به حمله به من کرد. در آن زمان بود که من توانستم از دانش و هوش او قدردانی کنم. او بسیار پیچیده و باهوش بود ، مدام سعی می کرد دردناک تر به من ضربه بزند.

- و در واقع خود را برای شفا دادن دیگران نشان می دهید؟ آیا حقیقت را میدانستید؟ یا شاید آنها رابطه کاملی را ایجاد کردند؟

تقریبا سرم داد زد.

- و من ، شاید ، هرگز تبلیغاتی مبنی بر اینکه من یک ابرمرد هستم ، قرار نداده ام. اگرچه در تبلیغات چنین پاورقی ستاره ای وجود دارد "نباید جدی گرفته شود و یک پیشنهاد عمومی تلقی نشود". خوب ، می کند. در واقع ، من یک فرد معمولی هستم. شاید حتی کمتر از شما موفق و دارای ثبات روانی باشد. پس همین.

- پس چرا برات گریه می کنم؟ چرا نمی آیی سراغ من ، بلکه من؟ چرا من بدترم؟

نمی دانم ، واقعاً. شاید بگویید؟ و چرا تصور می کنید که می توانید از دیگران بدتر باشید. چه پارامترهایی را ارزیابی می کنید؟

پس از مدتی ، او شروع به مطالبه ، متهم و شکایت کرد. براق خارجی آن شروع به ترک خوردن کرد. مثل شیشه جلو از سنگ کوچک. او به طور فزاینده ای دوست دخترش را مسئول وضعیت وحشتناک خود می دانست. او در مورد دوست دختران سابق خود بسیار تند صحبت کرد. همه آنها یک اشتباه کامل بودند. چند بار او به هزینه همکاران زن تجاری سوزناک صحبت کرد ، اما بلافاصله از صراحت او ترسید ، لبخند زد و گفت: "البته ، من همه چیز را با لحن بسیار تیره به شما ارائه کردم ، در واقع ، من با آنها خوب رفتار می کنم."

فهمیدم که او آماده است.

- حال مادرت چطور است؟ مدتهاست او را دیده اید؟

چشمانش پر از اشک شد ، نمی توانست فوراً به من بگوید. بزاق را حدود پنج دقیقه بلعید. سپس صحبت کرد. وقتی او نمی دانست چگونه احساسات خود را توصیف کند ، زیرا عادت نداشت در مورد آنها صحبت کند ، من گزینه ها ، مترادف صفت ها ، اسم ها و افعال را ارائه کردم. او انتخاب کرد. با استفاده از این روش آزمایشی ، ما از یک مداد خیالی برای ترسیم نمودار رابطه او با مادرش استفاده کردیم. او نقاشی را خیلی دوست نداشت. او هر آنچه را که 15 دقیقه پیش گفت ، تکذیب کرد.

- مامان خوب است!

من به او پیشنهاد کردم که با این طرح به خانه برود و با جسارت ، یک نگاه دیگر به او بیندازد. تا آنجا که ممکن است آرام باشید و دقیقاً تا زمانی که قدرت کافی دارید به گذشته نگاه کنید. از نقاشی کپی تهیه کنید در صورتی که دستانش آنچه را که هوشیاری بزرگسالان فعلی او آماده پذیرش نیست بشکند. به خودتان استراحت دهید و اجازه دهید دوباره احساس کنید. سپس ، با این حجم از احساسات ، به ورزشگاه مورد علاقه خود بروید و کیسه مشت را به درستی بکوبید ، و تصور کنید کسی که اولین و چنین زخم های مهمی را بر قلب مرد خود وارد کرده است. و بعد ببخش.

- مامان رو بزن؟ حتی به صورت مجازی ، این یک مزخرف کامل است. من همیشه مشکوک بودم که مشکلی در سر شما وجود دارد. اکنون کاملاً متقاعد شده ام.

او پیروزمندانه خندید و با انگشت اشاره لرزان به من اشاره کرد.

- چطور می توانی با او قهر کنی؟ به مادر خودش که دیگر زنده نیست.

- تا زمانی که محال نباشد ، عصبانیت به جایی نمی رسد. منع خود از احساس خشم به هیچ وجه به معنی از بین بردن آن نیست. شما فقط به خودتان اجازه می دهید ، ممکن است نخواهید به کیسه مشت ضربه بزنید.

- اما نمی تونی. احساس می کنم مثل یک چرت و پرت هستم.

به این فکر کردم که چگونه او به راحتی زنان را در موقعیت قرار می دهد ، در حالی که احساس می کند درست است. یا او به دنبال دلیلی است که همچنان به خود اجازه دهد یک پسر بد باشد. چنین مانور سختی

- چطور می تونی؟ اگر روش دیگری برای رهایی از نارضایتی های دوران کودکی می دانید ، همانطور که می دانید عمل کنید. من آماده هستم تا در مورد هر مورد از تجربیات دوران کودکی با شما بحث کنم.

- و از غر زدن من خسته نمیشی؟ نه من نمی خواهم. این افشاگری ها من را از سر و کله معمولم بیرون می کند. شما نمی فهمید ، برای کار کردن ، من به اعتماد به نفس نیاز دارم. اگر به حالت پسری که 2 ساعت در گوشه ای ایستاده شیرجه بزنم ، هر روز کجا می توانم آن را تهیه کنم؟

- شما به من حقوق می دهید ، این کار من است. من با شما در گوشه ای می ایستم. و تا زمانی که به آن نیاز داشته باشید به شما کمک می کنم.

او گفت که معلوم می شود که او اصولاً از زنان متنفر است. شانه هایم را بالا انداختم ، در واقع ، نمی دانستم او در این رابطه چگونه است. فقط با حرفهایش او با دوستی به جلسه من نیامد. تا آنجا که من می دانم ، او به طور کلی آنها را داشت ، این 33 زن ، که در مورد آنها صحبت کرد.

- هنگامی که درد شما حق وجود دارد ، شما به طور خودکار چنین هدیه ای ارزشمند مانند همدردی و توجه به همسایه خود دریافت خواهید کرد. یک چیز بسیار مفید برای روابط. وقتی یاد گرفتید که احساسات خود را از هم متمایز کنید ، دیگر آنها را تحت فشار قرار ندهید ، سپس یاد خواهید گرفت که به دیگران گوش دهید. دیگران را به ضعف های خود بپذیرید. اگر به جای دوست داشتن و بخشش ، انتخاب کنید که درست و مطالبه گر باشید ، شکست خواهید خورد. شما با درخواست "من کیستم" آمده اید. در گوشه ایستاده اید (و هنوز در آنجا گیر کرده اید) ، نمی توانید بفهمید که چه کسی هستید. یک شخص خود را در یک رابطه نشان می دهد.

توصیه شده: