بحران میانسالی: انسان در جستجوی معنا

فهرست مطالب:

بحران میانسالی: انسان در جستجوی معنا
بحران میانسالی: انسان در جستجوی معنا
Anonim

"بحران فرصتی برای دگرگونی است و رشد و بهبود تنها زمانی امکان پذیر است که قدیمی ، مورد استفاده جدا شده ،" رها "شده و از بین برود." اورسولا ویرتز

مراب مامارداشویلی گفت: "اگر شخصی از نقطه ای شروع کند که دانش کمکی نمی کند ، در جهت معنا پیش می رود."

در وسط زندگی من ، صبح فرا رسید که متوجه شدم دیگر نمی توانم با این زندگی کنم.

من تردید دارم که توانایی تغییر اصول ، همسر ، حرفه و انتظارات دیگران - نه عزت من ، بلکه اجبار. و فقط من خودم خودم را مجبور به انجام این کار می کنم. اینکه آنچه با کار پشت سر هم بدست آمده است به یک پنی کاهش یافته است. و آنچه اکنون گران است ، من خودم هنوز نمی دانم. جهل ترسناک است ، اما من به سواد و شایستگی عادت کرده ام - این چهره من بود - چهره یک فرد موفق مدرن. در حال حاضر در وحشتناکی وحشت زده می شود که نمی داند چه اتفاقی می افتد.

و من سعی کردم سعی کنم. بسیار تلاش کنید توجه نکنید ، فکر نکنید ، در برابر تغییرات مقاومت کنید ، به این امید که همه چیز همانطور که بود پیش برود. شایسته و نجیب ، و هیچ کس متوجه نخواهد شد ، و من خودم فراموش خواهم کرد.

من سرکار می روم ، همسرم را می بوسم ، با سگ قدم می زنم ، با دوستان خود آبجو می نوشم … یا شاید به باشگاه ورزشی ، یا شاید کتاب های هوشمند بخوانم؟ یا شاید ….؟

اما دوباره صبح صبح می آید … و دوباره … و دوباره …"

بحران میانسالیاین جهنمی است که اکثر مردم بدون توجه به جنسیت ، وضعیت مادی و مذهب باید از آن عبور کنند.

ویژگی های اصلی:

- خستگی روانی و جسمی ؛

- افسردگی؛

- احساس خلاء درونی ؛

- از دست دادن معنای زندگی ؛

- فقدان هرگونه خواسته ؛

- احساس تنهایی کامل ؛

- تشدید بیماریهای روان تنی.

… من مطلقا نه میل به بیدار شدن دارم ، نه میل رفتن به سر کار ، و نه تمایلی به ادامه زندگی.

یک انقلاب داخلی در حال شکل گیری است - من هنوز نمی توانم زندگی کنم ، اما یاد نگرفته ام که چگونه این کار را به روشی جدید انجام دهم. این دوره مبارزه "زندگی روی دستان"-پایدار-قابل فهم-قابل دسترسی و "زندگی به دعوت قلب"-آشفته-نامفهوم-ناشناخته است.

این دوره خلأ است. دوره سقوط همه بت های مهم سابق از پایه ها ، اصول تحمیل شده توسط شخصی ، قوانین زندگی راست که توسط کسی پیشنهاد شده است. صفر شدن

می ترسم همه چیزهایی را که داشتم از دست داده باشم. دنیای خود را از دست دادم - قابل فهم و در دسترس. من نمی فهمم که چه اتفاقی می افتد و چگونه می توانم خودم را وارد آن کنم.

من با خودم تنها ماندم. دوره تنهایی درونی دوره ای از ناتوانی ، ترس ، درماندگی است. و اگر از نظر ظاهری به سختی بتوانم چهره یک فرد موفق مدرن را حفظ کنم ، بدن از درد و بیماری پاره می شود …"

"درمان ترس از دست دادن کل جهان این است که دیگر به آن چسبیده نباشید. راه رهایی از تنهایی این است که در آغوش او بیفتید. در اینجا ، مانند هومیوپاتی ، تروما با مصرف دوز مشخصی از سم بهبود می یابد. " جیمز هالیس

بحران میانسالی - این دوره ای از تجدید نظر در همه ارزشهای خود ما و مبانی است که آنها بر آن استوار است. دوره جستجو و پذیرش معنای فردی زندگی.

"ارزشها بیانگر آزادی وجودی و توانایی انتخاب هستند ، آنها ما را در تصمیم گیری خاص راهنمایی و جهت می دهند … توسعه انسانی با یک فرایند ثابت انتخاب ، تصمیم گیری و بنابراین ، تمرکز ثابت همراه است بر روی ارزشها در عین حال ، ما ارزش های قدیمی را رد می کنیم و در عین حال ارزش های جدید را توسعه می دهیم. هر دو فرایند در یک تبادل دیالکتیکی قرار دارند و از یکدیگر جدا نشدنی هستند. " اورسولا ویرتز

فیلیپ لرش سه دسته از ارزشهای اساسی انسانی را مشخص می کند:

  1. ارزشهای زندگی - جاذبه ، میل ، لذت ، اشتیاق به فعالیت ، تلاش برای تجربیات.
  2. ارزشهای خود ارزشی - تمایل به حفظ خود ، اراده به قدرت ، میل به رسمیت شناخته شدن و جاه طلبی.
  3. ارزشهای معنا - اشتیاق به چیزی ، معنا بخشیدن به تجربیات و اقدامات ، تمایل به تماس با دیگران ، عشق شهوانی ، اشتیاق به خلاقیت ، علایق ، ایده آلها و جستجوی مطلق ، و همچنین تمایل معنادار برای خدمت به دنیای اطراف.

با چنین تقسیم بندی ارزشها ، درک لهجه هایی که فرد در مراحل مختلف زندگی خود قرار می دهد ، آسان تر است. جوانان معنا و کیفیت زندگی را متفاوت از افراد میانسال و مسن تصور می کنند.

در جوانی ، فردی ارزش هایی را از والدین خود می گیرد ، آنها را بدون شک و بدون انتقاد از جامعه ای که در آن زندگی می کند ، تصاحب می کند و سعی می کند مانند کسی باشد و برای کسی ضروری باشد. ثروت مادی ، ظاهر ، اعتبار و توانایی تحت تأثیر قرار دادن پایه هایی است که ارزشهای یک جوان مدرن بر اساس آن ساخته شده است - به عنوان مثال ، حرفه ، خانواده ، پول.

در میانه زندگی ، شخص برای درک معنای وجود خود و توجیه آن از طریق ارزشهای شخصی و نه تحمیلی ضروری می شود.

در وسط زندگی است ، در نقطه "0" ، یک فرد با اجتناب ناپذیری محدودیت وجود روبرو می شود ، با میل به ترک آثار و خاطرات پس از خود ، تمایل به انجام و خلق نه برای چیزی ، بلکه به نام چیزی.

این اشتیاق است که بدانید زندگی بیهوده زندگی نمی کند که باعث می شود وارد جهنمی شوید که بحران میانسالی نامیده می شود و دوباره از آن بیرون آمده اید.

اگرچه ممکن است خود ارزشها به طور شگفت انگیزی یکسان باقی بمانند - برای مثال ، یک خانواده ، شغل ، پول - به هر حال دلایل آنها متفاوت خواهد بود.

برای زنده ماندن در این دوره بحرانی دشوار زندگی خود ، می توانید از روان درمانگران برای کمک مراجعه کنید ، یا می توانید به طور مستقل به دنبال توجیهی برای ادامه زندگی باشید.

در این مورد ، توصیه می کنم یک تکه کاغذ بردارید و یکی از عصرها را برای شناختن خود صرف کنید.

سعی می کند به درون و عمیق خود نگاه کند ، با لمس احساسات و خواسته های خود ، ندای قلب خود ، فردی در بحران میانسالی این فرصت را دارد که جهان اطراف و خود را متفاوت از گذشته ببیند. به هر حال ، همانطور که آنتوان دو سنت اگزوپری گفت

فقط با قلب انسان خوب می بیند. نکته اصلی برای چشم نامرئی است

تمرین 1:

"قسمتی را بکشید که نقطه چپ تولد شما باشد - آغاز زندگی شما ، نقطه پایان راست - پایان زندگی شما. نقطه ای را در این بخش مشخص کنید که نشان می دهد حضور خود را در این دوره از زندگی کجا احساس می کنید. فکر کنید چند سال پیش زندگی کرده اید و چقدر به نظر می رسد ، به طور شهودی ، هنوز باید زندگی کنید. روی قسمت خط چپ چه رنگی نقاشی خواهید کرد؟ کدام یک درست است؟ برای هر نقطه در خط - چپ ، وسط و راست - نامی بیاورید. دو بخش حاصله را با صفات توصیف کنید که دوره های گذشته و آینده زندگی شما را مشخص می کند. نگرش شما نسبت به گذشته چیست و چه امیدی به آینده دارید؟"

سپس روی نقطه میانی تمرکز کنید. این نقطه "0" شماست. جایی که الان ایستاده اید.

به سوالات خود پاسخ دهید:

من الان چه کار خوبی می کنم؟ چه جنبه هایی از زندگی ، چه نوع فعالیتی ، چه نوع رابطه ای با دنیای خارج به عنوان یک شخص برای من مناسب است؟ ملودی زندگی من چگونه به نظر می رسد؟ انگیزه چه آهنگی را می توانم بی سر و صدا زمزمه کنم تا عصر آرام بخوابم و در یک روز جدید صبح شادی کنم؟

چه سبکی برای احساس بهتری برای من مناسب است؟

اگر بتوانم دنیایی را که می خواهم ایجاد کنم ، چه نوع زندگی ای را دنبال خواهم کرد؟

تمرین شماره 2: "تصور کنید که با یک پری ملاقات کرده اید که می گوید در شش ماه زندگی درونی شما و دنیای اطراف شما آنطور که شما می خواهید خواهد بود. شما می توانید هر چیزی را تغییر دهید: احساسات ، شرایط زندگی و غیره. همین کار را در ده دقیقه آینده انجام دهید."

تمرین شماره 3 "تصور کنید که زندگی شما یک رمان است و شما نویسنده آن هستید. در حال حاضر چاپ دوم آن در حال انتشار است و شما هنوز هم می توانید این کتاب را ویرایش کنید. چه تغییراتی در آن ایجاد می کنید که همانطور که هست بگذارید؟"

ادامه پاسخگویی به سوالات:

چه چیزی می تواند زندگی شما را سرشار از شادی ، الهام و معنا کند؟

احساسات ، اعمال و روابط شما با دیگران چگونه باید باشد تا احساس کنید زندگی پر از معناست؟

کدام رویای شما محقق نشده است؟ کجا و کی متوجه شدید که امکان پذیر نیست؟

چه چیزی مانع از آن شد که تا به امروز زندگی سرشار از معنا داشته باشید؟

برای تکمیل آن بدون پشیمانی به چه چیزی نیاز دارید؟

اگر زندگی شما آزمایشی بود که به شما امکان می داد چیزی یاد بگیرید ، چه درسی باید بیاموزید؟

قبل از این دوره چه نقشی در زندگی خود داشتید؟ تا به حال چه نوع ماسک هایی پوشیده اید؟

خودتان در چه لحظاتی از زندگی خود بودید؟ چه چیزی در این مورد به شما کمک کرد؟

تمرین شماره 4: "خودتان را در 10 سال آینده تصور کنید. خودتان را توصیف کنید ، چه نوع آدمی شده اید ، بدن خود را در آن سن چگونه احساس می کنید ، وضعیت روحی و روانی شما چگونه است. آیا از 10 سال گذشته پشیمان هستید یا برعکس ، آیا افتخار می کنید که آنها را اینقدر غنی کرده اید؟ از آینده چه چیزی می توانید به خودتان بگویید ، می توانید به خود توصیه یا توصیه کنید ، به همه سوالات خود پاسخ دهید."

ما خودمان چیزهای زیادی درباره خود و خواسته های واقعی خود می دانیم ، اما می ترسیم این را به خودمان اعتراف کنیم., به دلیل این شناخت ، ما مسئولیت مسئولیت زندگی خود را بر روی شالدرهای خود می گذاریم.

بحران میانسالی فرد را در معرض انتخاب قرار می دهد - قبول چالش و نویسنده زندگی او ، بار مسئولیت هر اتفاقی که برایش می افتد را بر دوش می کشد ، یا آن را رد می کند و در آینده امیدوار به کسی است نکات و توصیه ها ، برای زندگی مطابق با کسی که قوانین زندگی صحیح را تعیین کرده است ، احساس نارضایتی و آزردگی از عدم درک دیگران ، دائماً امیدوار است که روزی کسی برای او راحتی و شادی مطلق ایجاد کند.

مدت زمان بحران میانسالی به طور مستقیم به انتخاب انجام شده بستگی دارد ، که در هر صورت به طور مستقل انجام می شود

… من هنوز سعی می کردم اوضاع را کنترل کنم - منطقی را بفهمم و نتیجه گیری درست کنم. من هنوز امیدوار بودم که از پس آن بربیایم. اما در این دوره بود که احساس کردم روح دارم. شنیدم که او چیزی می خواهد. ابتدا ساکت و سپس بلندتر و بلندتر …

مطلقا هیچ قدرتی برای مقاومت باقی نمانده بود ، و یک روز چیزی از بین رفت ، همه چیز فرو ریخت ، گویی 180 درجه من را برگرداندند و با خود بردند.

این در جریان احساسات ، احساسات ، اکتشافات بود.

من را به جستجوی این که چرا من اینجا زندگی می کنم ، و چرا و چه کسی باید در اینجا بیشتر زندگی کنم ، پرداخت. ناتوانی و درماندگی دیگر باعث انزجار نمی شود ، بلکه با فروتنی اشباع شده است ، و ترس توانایی من را برای ریسک پذیری و تلاش برای ایجاد زندگی آینده از نو باز می کند.

اکنون متوجه شده ام که س questionsالات زیادی وجود دارد که من خودم می خواهم برای آنها پاسخ هایی بیابم تا دائرclالمعارف زندگی خود را بنویسم و نویسنده زندگی خود شوم.

با کمال تعجب ، به آرامی با این جریان عادت می کنم ، می فهمم که در کدام بانک میخکوب نخواهم شد ، زندگی در کدام مسیر من را تحت فشار قرار نخواهد داد - این بانک من ، جاده من خواهد بود ، زیرا من معنی زندگی را در این جریان پیدا می کنم. جستجوی حقیقت من …"

روانشناس سوتلانا ریپکا

ادبیات با موضوع:

  1. اورسولا ویرتز ، یورگ زوبلی "عطش معنا".
  2. جیمز هولیس "گذر در وسط جاده"

توصیه شده: