2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
در روانشناسی ، می توانید مفهوم "سن روانشناسی" را بیابید. که اغلب ممکن است با فیزیکی مطابقت نداشته باشد. این تناقض می تواند موقت یا دائمی باشد.
در مورد اول ، ما در مورد رگرسیون صحبت می کنیم ، در مورد دوم - در مورد دوران کودکی. به عبارت دیگر ، یا یک بزرگسال در رابطه است تبدیل می شود در کودکی (E. Byrne) ، یا در ابتدا نه یک فرد بالغ و نه یک فرد بالغ وارد این رابطه نمی شوند.
هر فردی زمانی کودک بود و ما این تصویر را در بزرگسالی با خود حمل می کنیم. در منابع و نظریه های مختلف ، دو نوع کودک درونی بیشتر با هم مواجه می شوند - شاد و آسیب دیده (یا طبیعی و گریه کننده).
بچه شاد (کامل) فرزند خوش آمدی از والدین محبت ، بزرگسال و از نظر روانی سالم است. چنین والدینی کودک را پذیرفتند ، از او مراقبت و حمایت کردند ، به شخصیت کودک و حق استقلال او احترام گذاشتند. چنین کودکی به طور طبیعی بزرگسال می شود. با بلوغ ، او می تواند تمام این عملکردها را در ارتباط با خود انجام دهد. به عبارت دیگر ، او اشباع شده است (با عشق و پذیرش) و به او یاد داده شده که دوستدار محیط زیست و مراقب خود باشد. با تماس با چنین کودک درونی ، فرد از این حالت با انرژی تغذیه می شود ، زیرا در او منبع خودانگیختگی ، خلاقیت ، سرزندگی است ، او با اطمینان در زندگی قدم می زند ، مشکلات را حل می کند ، تصمیم می گیرد ، انتخاب می کند - زیرا می داند خوب او چه می خواهد متأسفانه ، بسیاری از ما چنین کودکی ای نداشتیم. و بنابراین ، بسیاری از والدین ما …
کودک آسیب دیده (گریه) - این کودکی است که انواع مختلف ضربه یا خشونت را متحمل شده است: در بدترین حالت - جسمی ، در "بهترین" - روانی. این می تواند یک کودک تنها و طرد شده ، رها شده و فراموش شده ، مورد سوء استفاده ، استفاده شده ، ایثارگر باشد. والدین یا مشغول غمها و مشکلات خود بودند (مراقبت های بیش از حد) ، یا بیش از حد کودک را در زندگی خود دخالت می دادند (مراقبت بیش از حد). در مورد اول ، والدین سرد ، غفلت ، خودخواه بودند ، در مورد دوم - مضطرب ، کنترل کننده ، بیش از حد مراقب. در نتیجه ، کودک غرق دردهای احساسی و احساسات و حالات واکنشی نشد - ترس ، ناراحتی ، کینه ، عصبانیت ، تنهایی ، درماندگی.
در دوران کودکی ، برای محافظت از کودک گریان و مصدوم (به عنوان یک مکانیسم دفاعی) ، ممکن است شخص دیگری زیر صحنه ظاهر شود - نظارت بر کودک … او برای رهایی از درد عاطفی و تنش غیرقابل تحمل درونی ، به دنبال ابزارهای مختلف است. برخی از آنها باعث حواس پرتی می شوند (کار ، ورزش ، نگرانی وسواسی برای دیگران ، بازی های رایانه ای) - بیشتر از نظر اجتماعی قابل قبول است. دیگران - مسکن ها (غذا ، الکل ، دارو ، رابطه جنسی ، نیکوتین ، قمار) - توسط جامعه محکوم می شوند. در واقع ، هر دو به احتمال زیاد به هدف اعتیاد پاتولوژیک تبدیل می شوند. ریشه همه وابستگی ها در اینجاست.
از آنجا که هنوز نیازها برآورده نشده است و کودک کنترل کننده دیگر قادر به انجام وظیفه خود نیست ، ممکن است شخصیت دیگری ظاهر شود - کودک عصبانی و عصیانگر (ترکیبی از گریه و کنترل). او بیش از حد مطالبه گر است ، آشکارا خصومت می کند.
وقتی طبیعی ، کنترل و گریه با هم ترکیب شوند - جهان متولد می شود
کودک سرسخت و خودخواه ، او تجاوز خود را به طور ضمنی ، پنهان نشان می دهد. او دستکاری کننده ، حیله گر ، اغلب کینه توز و مدبر است. زیر شعارهایی زندگی می کند: "من حق دارم این کار را انجام دهم" ، "من فقط کاری را انجام می دهم که دوست دارم". ویژگیهای مشترک این شخصیتهای فرعی عبارتند از: توجیه رفتار آنها ، سرزنش دیگران ، بی پروایی ، خودداری از مسئولیت.
چه بر سر این کودکان می آید؟ آنها در ما زندگی می کنند - بزرگسالان.چنین بزرگسالانی از نظر روانشناختی همیشه در موقعیت کودک هستند - دچار سوءتغذیه هستند ، تمایل دائمی به عشق و توجه ، نیازمند ، وابسته ، خواستار دیگران دارند. این احساسات هنوز مرتبط هستند ، دارای انرژی پر انرژی هستند و این انرژی باید آزاد شود. کینه ، نارضایتی ، سرزنش ، ادعای چنین کودک بالغی در اصل برای والدین در نظر گرفته شده است ، با این وجود ، اغلب به شرکا ارائه می شود … به محض اینکه شرایط مشابه دوران کودکی در زندگی واقعی بزرگسالان رخ می دهد ، یا به محض ملاقات با شخصی که نسبت به ما بی تفاوت نیست ، طوری رفتار می کنیم که گویی دیگران به ما مدیون هستند. بارها و بارها ، کودک زخمی داخلی ما وضعیت ترومای فعلی را نشان می دهد و باعث می شود ما مانند یک کودک کوچک واکنش نشان دهیم. یعنی - شکایت می کند ، تقاضا می کند ، ناله می کند ، می خواهد ، دستکاری می کند و کنترل می کند.
جایی که کودکی وجود ندارد ، بلوغ نیز وجود ندارد. فرانسوا دولتو
این شخصیت های فرعی در نقش هایی که قبلاً توسط بزرگسالان بازی شده است به راحتی قابل تشخیص است. به عنوان مثال ، کودک گریه یک قربانی واضح است. ویژگی های آن عبارتند از: استفاده از مسکن ها ، اعتیاد به مواد شیمیایی (مواد مخدر ، الکل و غیره) ، تمایل به افسردگی ، فرار از مسئولیت. اغلب آنها افراد خلاق هستند - هنرمندان ، موسیقیدانان ، بازیگران ، شاعران.
کودک کنترل کننده معمولاً از نظر احساسی سرد و در دسترس نیست. معمولی: حواس پرتی ، کمال گرایی ، کارگرایی ، فوق العاده دستاوردها. آنها با قوانین زندگی می کنند ، آنها توسط مدل هدایت می شوند. سفت و سخت ، سرسخت ، متعصب. مسئولیت شخص دیگری را بر عهده بگیرید - "زندگی برای دیگران" (امدادگر).
این قطبها سفت نیستند - یک فرد در طول زندگی خود می تواند از یک قطب دردناک به قطب دیگر حرکت کند و می تواند ویژگی های هر دو را با هم ترکیب کند. در نتیجه عدم رشد کودک گریان ، فرد در دام احساسی قرار می گیرد - به اصطلاح مثلث کارپمن ، جایی که او به طور مداوم نقش های نجات دهنده ، قربانی و متجاوز را تغییر می دهد.
همه این حالات / شخصیت های فرعی اگر گاهی روی صحنه زندگی ما ظاهر شوند خوب هستند. هنگامی که یکی از آنها بخش غالب یک فرد بالغ می شود ، البته این منجر به خرابی روابط می شود. هیچ کس نمی تواند دائماً والدینی محبت آمیز و پذیرنده باشد که آسیب های دوران کودکی شریک را درمان می کند. به خصوص اگر در یک رابطه دو کودک آسیب دیده وجود داشته باشد (و ، به طور معمول ، این چیزی است که اتفاق می افتد) … در نتیجه ، تنهایی و انتظار بی پایان جادو وجود دارد - ملاقات با شخصی که چیزی به ما خواهد داد که والدین ما یک بار به ما ندادند: عشق ، مراقبت ، احساس امنیت و اطمینان ، تشخیص اینکه شما بهترین هستید.
راه نجات ، اول از همه ، کودک گریان است ، زیرا این قسمت است که بقیه را ایجاد می کند. ما باید به او کمک کنیم تا در مقابل دریای درد خود واکنش نشان دهد و در زخم هایی که به دست آورده عزادار باشد. پذیرش همه قسمتهای ما مهم و ضروری است ، زیرا در بین آنها خوب یا بد وجود ندارد ، همه آنها در یک زمان به ما کمک کردند تا زنده بمانیم و سقوط نکنیم. قبول کنید که یکپارچگی خود را بازیابی کنید ، و بنابراین ، سلامت روانی.
و تنها پس از کار با کودک داخلی ، با دقت و با دقت شروع کنید تا از او یک فرد بزرگسال عاقل رشد کنید - با اعتماد به نفس ، حامی ، نه تنها می تواند تصمیم بگیرد ، بلکه می تواند مسئولیت پذیر باشد و تصمیم گیری کند. چه کسی می تواند رابطه ای کامل و دوست داشتنی با یک بزرگسال دیگر برقرار کند. آنچه از صمیم قلب برایت آرزو می کنم.
(بر اساس کتاب مرلین موری "روش مورای")
توصیه شده:
چگونه کودک درون خود را شفا دهیم؟
اغلب ، مشتریانی که دوست نداشتند ، درک نمی کردند ، در دوران کودکی قبول نکردند به من مراجعه کردند و سعی می کنند کمبود این عشق را با دیگران جبران کنند ، یا هنوز در تلاش هستند تا از والدین خود تقدیر کنند. اما این کمکی نمی کند! نمی توان این "
فرد آسیب دیده. چگونه شفا دهیم
"شخصیت" چیست؟ این تصور شخص از خود است که در نتیجه تجربه زندگی او شکل گرفته است. تصویری از خود شماست. شکل آن شبیه الماسی است که بر اساس شرایط زندگی بریده شده است. ظاهر یک الماس تغییر می کند ، جنبه های جدیدی ظاهر می شود ، اما گاهی اوقات شخص متوجه نمی شود که دیگر مثل قبل نیست.
چرا شما ممکن است هرگز ندانید که واقعاً با کودک شما در مهد کودک چگونه رفتار می شود (و چگونه می توان فهمید)
قسمت 1. چرا شما هرگز نمی توانید بفهمید که چگونه با کودک شما در مهد کودک رفتار می شود کودکان اغلب آنچه را که در مهد کودک اتفاق می افتد به والدین خود نمی گویند. و به ویژه اگر والدین به کودک القا کنند که "باید از بزرگسالان اطاعت کرد"
کودک درون. به سوی شفا
هرکدام مختص خود را دارد. خیلی متفاوت و خیلی آسیب پذیر همچنین دارای زندگی و کنجکاوی زیادی است. و انرژی ، که احتمالاً برای روشنایی کل شهر کافی خواهد بود. به طور کلی ، چنین کودک معمولی. مثل همه بچه های روی زمین. اما فقط او درون ماست. در حافظه ما هر فرد بالغ زمانی یک کودک نوپا بود.
ویروس حسادت است. چگونه شفا دهیم؟
وقتی او می آید و شما با او دوست می شوید ، خود به خود در چشم خود و در چشم او فرود می آیید. شما تبدیل به یک گردباد ، یک طوفان ، یک گردباد می شوید ، اما نه یک پناهگاه امن و نه یک زن عاقل که او انتخاب کرده است. وقتی حسادت دوست دختر شما می شود ، کسی در این مبارزه پیروز می شود.