کمترین مکانیسم های حمایتی روان

تصویری: کمترین مکانیسم های حمایتی روان

تصویری: کمترین مکانیسم های حمایتی روان
تصویری: افکار و ایده های عجیب بیماران روانی 2024, آوریل
کمترین مکانیسم های حمایتی روان
کمترین مکانیسم های حمایتی روان
Anonim

در این پست ، ما بر روی سه دفاع اولیه ، مانند: شکاف, ایده آل سازی و استهلاک.

شکاف

اعتقاد بر این است که این مکانیسم در دوران نوزادی شکل می گیرد ، زمانی که کودک هنوز نمی تواند بفهمد افرادی که از او مراقبت می کنند هم ویژگی های خوب و هم بد او را دارند. کودک به همه چیز در اطراف خود "والنسی" قطبی نسبت می دهد ، که امکان سفارش ، ساختار جهان اطراف و سازگاری راحت تر با آن را می دهد.

فرض بر این است که نوزاد مادر خود را نه به عنوان یک فرد با جلوه های مختلف در رابطه با او ، بلکه به عنوان دو فرد متفاوت (یک مادر خوب و یک مادر بد) درک می کند. در نتیجه ، نگرش نسبت به آن در روان کودک به خوب و بد تقسیم می شود. با رشد مطلوب ، کودک باید درک خود از دو "مادر" را در یک تصویر ادغام کند. شروع به تجربه احساسات دوسویه نسبت به او ، یعنی اغلب احساسات در عین حال متناقض.

به عنوان مثال ، بتواند از دست مادرش عصبانی شود و در عین حال بفهمد که او برایش عزیز است. همچنین به خاطر داشته باشید که مادر می تواند سخت گیر باشد ، حتی برای رفتارهای نادرست تنبیه کند ، و در عین حال به او ادامه دهد. با این حال ، چنین ادغامی همیشه صورت نمی گیرد.

یک فرد بالغ معمولاً در مواجهه با تجربیات سخت ، نامشخص و تهدیدآمیز به این دفاع متوسل می شود.

در فرهنگ ، دین و تاریخ ، تصاویر متضاد بسیاری ارائه می شود ، مانند: ایوان تسارویچ و کوشای جاودانه ، فرشتگان و شیاطین ، قدرت و مردم و غیره.

از گذشته های دور ، مردم سعی کرده اند مفاهیم متناقض را ساده کنند. بسیار آسان تر است که به سیاه و سفید تقسیم شود و از شک و تردیدهای مختلف رنج نبرید. به عنوان مثال ، در داستانهای افسانه ای برای کودکان (و همچنین برنامه های تلویزیونی آمریکای لاتین برای بزرگسالان) ، مرسوم است که شخصیت ها به طور معمول به خوب و بد تقسیم شوند (بابا یاگا یک شخصیت بد است ، فقط ماریا یک شخصیت خوب است). و اگر فکر می کنید که یاگا همیشه به شخصیت های اصلی کمک می کند ، در حالی که احساس می کند یک زن تنها و ناراضی هستید ، این امر درک تصویر ظاهراً منفی او را تا حد زیادی پیچیده می کند. جنبه مثبت یاگا معمولاً به عنوان یک قهرمان بد کنار گذاشته می شود.

بنابراین در زندگی ، فرد می تواند همکار خود را فرد بسیار خوب و حساسی امروز بداند ، اما اگر فردا وام نگیرد یا در روز تعطیل با او ازدواج نکند ، نظر او نسبت به او به طور چشمگیری تغییر می کند. علیرغم تحریفات آشکار که توسط این دفاع در ادراک وارد شده است ، هنگام استفاده از تقسیم ، فرد دیگر متوجه "خوب" ناشی از جسم که "بد" می داند (و بالعکس) نمی شود. در عوض ، او ، بسته به موقعیت ، بلافاصله تصور خود را از آن شی به حالت دیگر تغییر می دهد ، گویی نمایندگی ها در حال تغییر نیستند ، بلکه خود شی است. این "تقسیم" شی به "فقط خوب" و "فقط بد" است که یکی از ویژگی های اصلی عملکرد این حفاظت است.

استفاده از تقسیم نیز با هدف کاهش اضطراب و حفظ عزت نفس انجام می شود. مثال دانش آموزی است که در امتحان شکست می خورد. جداسازی می تواند فوراً برای حفظ عزت نفس کار کند و جوان شروع به متهم کردن ممتحن می کند که نسبت به جریان خود تعصب دارند. آنها این واقعیت را نادیده می گیرند که چند نفر از گروه او با موفقیت در امتحان موفق شده اند و همچنان ناکامی خود را با بی وفایی معلمان به کل گروه توجیه خواهند کرد.

ایده آل سازی / کاهش ارزش

ایده آل سازی

مکانیسم های روان - ایده آل سازی اولیه و استهلاک اولیه - دو روی یک سکه هستند. آنها اغلب همراه با مکانیسم توضیح داده شده در بالا کار می کنند - تقسیم. اما این مکانیسم ها تمایل به در نظر گرفتن همه اجسام خارجی را "کاملاً خوب" یا "کاملاً بد" پیچیده تر می کند ، زیرا "خوبی" یا "بد" آنها به طور آسیب شناختی و مصنوعی تقویت می شود.ریشه های شکل گیری ایده آل سازی اولیه ، ایمان ضروری کودک به قدرت مطلق والدینش است. کودک بر این باور تزلزل ناپذیر متکی است که والدین همیشه از او محافظت خواهند کرد و در نتیجه بر بسیاری از ترسها و خطرات دوران کودکی خود در راه بزرگ شدن غلبه می کند. او تا سن خاصی معتقد است که مادر و پدرش باهوش ترین ، قوی ترین و زیباترین والدین جهان هستند. کودک از صمیم قلب به والدین خود اعتماد می کند. اگر به او گفته شود که پری دندان و بابا نوئل وجود دارد ، البته این اظهارات ، البته ، فعلا زیر سوال نمی روند.

در بزرگسالی ، بسیاری از افراد به ایده آلی خود ادامه می دهند. ما هنوز تا حدی نیاز داریم که به افرادی که از نظر احساسی به آنها وابسته هستیم ، وقار و قدرت ویژه ای قائل شویم. معلمان ، روسا ، پزشکان ، کشیشان و "گوروها" و متخصصان مختلف اغلب از نظر ما به شکل تحریف شده ای تصور می شوند ، گویی ما آنها را به ابرقدرت هایی هدیه می دهیم. اغلب ، از طرف مادر در زمین بازی ، می توانید بشنوید که متخصص اطفال فرزندش واجد شرایط ترین متخصص است و مربی یوگا بهترین فرد در شهر است. مکانیسم ایده آل سازی نقش مهمی در روند عاشق شدن در اولین مرحله روابط ، در دوره به اصطلاح گل نبات ، دارد. عاشق شدن مستلزم برآورد بیش از حد از موضوع عشق است ، که دارای طیف گسترده ای از ویژگی های مثبت ، از جمله ویژگی هایی است که در واقع ذاتی فرد نیست. به عنوان مثال ، کیفیت یک شریک مانند اقتدارگرایی در ابتدای رابطه می تواند به عنوان یک ویژگی منحصر به فرد تلقی شود: "او بسیار دقیق و قضاوت می کند. به ندرت می توان با شخصی ملاقات کرد که نظر شخصی خود را در مورد همه چیز دارد ، می تواند از آن بحث و دفاع کند! و او خیلی به من اهمیت می دهد - هر روز در محل کار من را ملاقات می کند! " زن جوان تصور نمی کند که این "ویژگی" در آینده ممکن است بر روابط آنها تأثیر منفی بگذارد. یک مرد ، به احتمال زیاد ، در بسیاری از مسائل نظر او را در نظر نخواهد گرفت ، اما او هر قدم او را کنترل می کند و با اعتقادات و تصمیمات خود در مورد تربیت فرزندان یا توزیع بودجه ، مشتاقانه رضایت (یا اطاعت) را درخواست می کند. ایده آل سازی اولیه تصویری از برتری و قدرت مطلق افراد مهم و خود شخص جدا شده از واقعیت ایجاد می کند ، که ناگزیر او را بعداً به ناامیدی شدید می رساند. به هر حال ، مشخص است که افراد ایده آل وجود ندارند. و سپس مکانیزم کاهش ارزش اولیه وارد حقوق قانونی آن می شود.

استهلاک

استهلاک اولیه نقطه مقابل نیاز به ایده آل سازی است. هرچه شیء بیشتر ایده آل شود ، ارزش آن به طور عمده بیشتر کاهش می یابد. به عنوان مثال می توان به پدری اشاره کرد که با عصبانیت معلم پسرش را تهدید می کند و امیدوار است فرزندش برای امتحانات ورودی یک دانشگاه معتبر آماده شود. پدر متوجه انگیزه ضعیف پسر در آماده شدن برای پذیرش نشد ، اما او توانایی های معلم را ایده آل کرد. این نوجوان در امتحانات شکست خورد و تمام عصبانیت عادلانه پدرش بر دوش معلم افتاد ، که ادعا می شد فرزند خود را بد آماده کرده است. مکانیسم استهلاک هنوز هم می تواند توسط شخصی در رابطه با خود مورد استفاده قرار گیرد.

به عنوان مثال ، احساسات مبالغه آمیز فرد در مورد عظمت ، شکوه و جلال خود و انتخابی خاص را می توان با احساسات بی اهمیت و بیزاری از خود جایگزین کرد. "آیا من یک موجود لرزان هستم ، یا حق آن را دارم؟!" - از راسکولنیکوف پرسید ، که در چارچوب یک انتخاب توهمی بین تقسیم بندی قبلاً ذکر شده و افراط قطبی قرار گرفت. اما همه چیز می تواند آسان تر باشد. یک دانش آموز در مدرسه بومی خود احساس ستاره می کند ، اما اگر در المپیاد منطقه ای ریاضی جایزه نگیرد ، احساس می کند مانند یک "گنگ بی مغز" است که از شرم می سوزد.

مکانیسم استهلاک اغلب توسط ما در حوادث نامطلوب استفاده می شود تا آرام شود مانند: "می توانست بسیار بدتر باشد ، اما …".وقتی سفر به بالی مختل می شود ، فرد می تواند با استدلال خود را آرام کند: "خوب ، خوب است که نرفتیم ، وگرنه در این مدت هواپیماهای زیادی سقوط کردند! و به طور کلی ، چرا باید به کشورهایی پرواز کرد که انواع گردبادها و گردبادها دائماً در آنجا هستند؟ خدا نکند!".

ارزش روانشناختی ما نیز به عنوان راهی برای افزایش عزت نفس ذهنی ، سطح ادعاها و کاهش احساسات منفی ناشی از حسادت شخصیت هایی که ما آنها را ایده آل می کنیم ، مورد استفاده قرار می گیرد. یک مرد می تواند به طور مخفیانه ZUN (دانش ، مهارت ، توانایی) همکار خود را تحسین کند و به او حسادت کند. در اتاق سیگار کشیدن ، در مورد فرد مورد نفرت ، با اظهارات زیر ارزش او را پایین بیاورید: "ایگور الکسویچ ممکن است یک" فروشنده "خوب باشد ، فروش یک ایده نقطه قوت اوست ، اما او قادر به هدایت کل پروژه نیست!"

برخی از افراد در طول زندگی خود نمی توانند از بندهای مکانیسم های دفاعی که به طور هماهنگ در پیوند قوی با یکدیگر کار می کنند ، رهایی یابند.

ورونیکا در سی سالگی زندگی می کند و هنوز بیش از 10 سال است که نتوانسته است رابطه طولانی مدت خوبی با یک مرد برقرار کند. تمام رمان ها برای او اشک ریخت. حالا او یک بار دیگر از مردی جدا شد که به نظر او "بز" بود ، به نظر او ، مانند تمام مردان قبلی. بیایید سعی کنیم این داستان تکراری را کشف کنیم.

مکانیسم دفاعی تقسیم ناخودآگاه مردان در ذهن ورونیکا را به "تشک" و "وحشی" تقسیم می کند. "تشک" مردانی دلسوز و ملایم هستند که نیکا آنها را بی ارزش می داند و مردانگی و جنسیت را در آنها نمی بینند. در نتیجه ، او در ابتدا مردانی را که می توانست با آنها رابطه خوبی برقرار کند ، رد می کند. "Brutals" ، با این حال ، عجیب و غریب بودن ، قدرت حیوانات و جذابیت ظاهری خود را به او نشان می دهند. مکانیزم ایده آل سازی کار می کند و نیکا به این مردان ویژگی های غیرقابل تصوری می دهد ، که اغلب آنها ندارند. او ، عاشق است ، به ویژگی های مورد علاقه خود توجه نمی کند ، که به وضوح نشان دهنده عدم امکان یا عدم تمایل به ایجاد رابطه جدی با او است. پس از مدتی مشخص ، ورونیکا با یک واقعیت اجتناب ناپذیر روبرو می شود و با مجروح شدن از امیدهای ناموجه ، از میدان جنگ عقب نشینی می کند. یک زن قادر خواهد بود از این دایره معیوب خارج شود و با کار هر سه مکانیسم دفاعی اولیه ، روابط علت و معلولی را تشخیص دهد. تجدید نظر در نگرش او نسبت به خودش و دیگران به ورونیکا اجازه می دهد ، بدون "عینک گل رز" یا تحقیر ، به مردی واقعاً خوب (اما ایده آل) نزدیک نشود و با او رابطه قوی برقرار کند.

توصیه شده: