"من چیزی نمی خواهم " از دست دادن معنا یا جایی برای کسب قدرت برای زندگی

فهرست مطالب:

تصویری: "من چیزی نمی خواهم " از دست دادن معنا یا جایی برای کسب قدرت برای زندگی

تصویری:
تصویری: من در پختن این غذا اتفاقی نمی افتم، فوراً بخورید! تربوها / تریپ در اجاق پمپئی. غذای خیابانی 2024, آوریل
"من چیزی نمی خواهم " از دست دادن معنا یا جایی برای کسب قدرت برای زندگی
"من چیزی نمی خواهم " از دست دادن معنا یا جایی برای کسب قدرت برای زندگی
Anonim

خالی و حسرت. نه نیرویی وجود دارد و نه تمایلی برای حرکت به جایی. برای انجام هر کاری نیز انرژی وجود ندارد. همچنین بسیار ترسناک و "خود متهم" است. بالاخره باید کاری کرد! فقط این چیست و مهمترین چیز "چگونه" است؟ اگر تمایلی به انجام کاری ندارید …

در درون احساس عمیقی از اشتیاق ، دروغ ، دروغ ، و در همه صداقت ، بی فایده بودن هر کاری که انجام می دهید وجود دارد.

واقعاً چنین است - چرا؟ چه فایده ای دارد؟

معنی به کجا می رود

بالاخره قبلا بود! و شادی و میل و رانندگی و وزوز در مواقعی وجود داشت. و آرزو بود و چشم ها می سوخت ، و همه چیز در دستان بحث می کرد ، و کار کرد!

پس چه اتفاقی افتاد؟

چرا "آنجا و سپس" کار می کرد ، می خواست و می توانست ، اما "اینجا و اکنون" - نه؟

منطقی بود

یک هدف وجود داشت

به عنوان مثال ، برای تحقق یک رویا - رفتن به خارج از کشور ، ازدواج ، تشکیل خانواده.

خانه بخرید ، بچه به دنیا بیاورید ، در یک حرفه شرکت کنید.

تحصیلات خود را به پایان برسانید ، دیپلم بگیرید ، وب سایت خود را ایجاد کنید ، کارآموزی را شروع کنید.

یک کار خوب پیدا کنید ، شروع به کسب درآمد کنید.

به فریلنسر بروید ، آزادی مورد انتظار را بدست آورید و "برای خودتان" کار کنید.

یا این کار را رها کنید ، زندگی جدیدی را شروع کنید ، آنچه را که می خواهم انجام دهید.

هدف محقق شد ، من اینجا هستم. بعدش چی؟

به نظر می رسد - زندگی کنید و شادی کنید ، شما قبلاً آنجا هستید ، جایی که مدتها بود آنجا می رفتید …

ولی…

اولاً ، جهان در خیالات و رویاها تا حدودی متفاوت ، جذاب تر و جذاب تر از آنچه در زندگی واقعی به نظر می رسید ، به نظر می رسید. او عالی بود - بدون جوراب پراکنده ، بچه های خرخر و شوهر با روحیه بد. شکستن انتظارات با واقعیت یک ناامیدی وحشتناک ایجاد می کند.

آیا ارزش انجام هر کاری ، تلاش برای هر چیزی را دارد ، اگر همه چیز همینطور است؟

ثانیاً ، اضطراب ظاهر می شود. اینجا ، در این مرحله از زندگی ، هنوز نرفته ام. چه باید کرد؟ اگر نتوانم کنار بیایم چطور؟

شاید برای جلوگیری از اشتباه نباید کاری انجام دهید؟

دنیایی وجود داشت که این اهداف را تعیین می کرد و زندگی را سازماندهی می کرد

یک سازمان ، یک شرکت ، تولید ، برنامه ، بخش ، گزارش وجود داشت. همه چیز واضح و در قفسه ها بود. فکر کردن در مورد "آنچه می خواهم" ، "آیا من به آن نیاز دارم" ، "و اگر می خواهم ، پس چگونه" - لازم نبود. همه چیز "مسئول" برنامه ریزی شده بود و "بالاتر" تصمیم گرفته شد.

شخصی بود که معنای زندگی با او ایجاد شد. با آنها رویایی ، برنامه ریزی شده ، انجام شده ، راه رفت. که محکم در بوم بافته شده بود ، همانطور که به نظر می رسید "تمام" زندگی من است

و حالا او رفته است.

او رفت ، به من خیانت کرد و جایی در زندگی خودش زندگی می کند.

یا او مرد. و دیگر هرگز نخواهد بود. و از اینجا با سوداوی ناامید کننده و ناامیدی پوشانده می شود. و در حالی که نکته فقط این است که به خود اجازه دهید گریه کند ، کاری را که می خواهید انجام دهید ، حتی اگر از بیرون بی معنی به نظر برسد. و وقتی اشکها برمی گردند ، دوباره گریه کنید تا شروع به تسکین کنند ، و گریه دیگر دردی را به همراه ندارد. تا زمانی که اشکها به شما آرامش و آرامش می بخشد ، هنگامی که به آرامی ، به آرامی و بی سر و صدا پذیرفته می شود که جهان دیگر هرگز مانند قبل نخواهد بود. و در این جهان دیگر ، من مجاز به زندگی هستم ، تغییر فصل ، علف و شاخ و برگ ، دریای جوشان ، دیدن صدای مردم و آواز پرندگان را می بینم. و سپس رها کردن ، بخشش و خداحافظی به تدریج فرا می رسد.

و معانی و قدرتهای جدیدی برای یک عمر طولانی وجود خواهد داشت.

اتفاقی افتاد که زندگی را به "قبل" و "بعد" تقسیم کرد

این رویداد مرا تغییر داد. حقیقت این است که من دیگر هرگز همان فرد قبلی نخواهم بود. دنیای من تغییر کرده است. چیزی برای همیشه از بین رفته است. و در این دنیای جدید می توانم برنامه های جدیدی داشته باشم و همچنین می توانم زندگی کنم.

اگر نکته چیز دیگری است

چه چیزی زندگی شما را بی معنا می کند؟ انرژی شما کجاست؟ چه خواسته هایی؟

شاید کارهایی که اکنون انجام می دهید و آنچه اکنون انجام می دهید برای شما مدتهاست منزجر کننده بوده است ، اما تصمیم گیری در مورد تغییرات بسیار گران قیمت ، مشکل ساز است و برای عزیزان شما "یک طرفه ظاهر می شود"؟

بله ، هرگونه تغییر قیمت دارد. هیچ انتخابات آزاد وجود ندارد. بدون تغییر چیزی ، شما نیز هزینه می کنید. خالی بودن ، افسردگی ، کسالت ، سرکوب عصبانیت ، نفرت از دیگران و تحقیر خود.

تغییر تعادل ایجاد شده در سیستم خانواده را از بین می برد.خانواده در حال تکان خوردن است ، درگیری های نهفته آشکار می شود و آنچه قبلا سرکوب شده بود به سطح می آید.

اگر تصمیم دارید از خود پیروی کنید ، برای برآوردن نیازهای رشد خود ، چه در نزدیکی ، چه در تشخیص ، باید مجبور باشید زیاد صحبت کنید ، بیان کنید ، توضیح دهید ، خواسته ها و رویاهای خود را به سطح برسانید ، بپرسید ، متقاعد شوید ، دوباره توضیح دهید ، با امتناع ، با سوء تفاهم ، و گاهی اوقات کاملاً غیرمنتظره - با حمایت و به رسمیت شناختن حق خود برای آنچه که می خواهید و حیاتی است. ما باید چیزی را فدا کنیم اما این انتخاب شما ، مسیر شما و آگاهی بزرگسالان از دستمزد است.

اگر اکنون قدرت ندارید ، به این معنی است که آنها به جایی می روند

آنها می توانند نارضایتی و نارضایتی شما را تحت کنترل داشته باشند ، برای حفظ احساسات قوی ، می توانند کینه و عصبانیت ایجاد کنند. یا برای جلوگیری از اشک ، احساس ناامیدی و ناتوانی خود. همه آنها می توانند دچار اضطراب شوند ، با ترس از آینده ، که اجازه نمی دهد در زمان حال زندگی کنید ، مسدود شوند.

این موانع مانند سدهای در رودخانه هستند - ما خودمان ناخودآگاه آنها را ایجاد کرده و جریان انرژی خود را فشار می دهیم.

هنگامی که چنین "سدی" ایجاد می کنید ، باتلاقی شکل می گیرد ، قورباغه ها شروع به نعره می کنند ، همه چیز با گیاه اردک پوشانده شده است ، کسالت و تنبلی به وجود می آید. "چه خواهد شد ، چه نخواهد …".

وقتی شروع به جستجوی خواسته های خود می کنید ، اولین سنگ سد را می شکنید.

توصیه شده: