گشتالت درمانی برای زنانی که طلاق یا جدایی را تجربه می کنند

فهرست مطالب:

تصویری: گشتالت درمانی برای زنانی که طلاق یا جدایی را تجربه می کنند

تصویری: گشتالت درمانی برای زنانی که طلاق یا جدایی را تجربه می کنند
تصویری: SCHOKK - GESTALT (Official Video) 2024, ممکن است
گشتالت درمانی برای زنانی که طلاق یا جدایی را تجربه می کنند
گشتالت درمانی برای زنانی که طلاق یا جدایی را تجربه می کنند
Anonim

این در زندگی من اتفاق افتاد که تقریباً در همان زمان شروع به درمان گشتالت کردم ، از شوهرم جدا شدم و از معشوقم جدا شدم. در همان زمان ، من اولین مشتریان خود را داشتم. اینها زنانی بودند که در حال طلاق بودند ، در شرف طلاق بودند یا عشق بی قید و شرط را تجربه می کردند. من هنوز نمی فهمم که چگونه آنها مرا پیدا کرده اند ، من فکر می کنم تجربیات درونی خودم باعث طنین شدید در محیط شده است. تقریباً چهار سال از آن زمان می گذرد ، من تجربه ای در کار با چنین مشکلاتی جمع کرده ام ، سعی می کنم آن را در این مقاله به اشتراک بگذارم

چه چیزی این زنانی را که برای مشورت به من مراجعه کردند متحد کرد؟ همه آنها درد روانی شدیدی را تجربه کردند که شامل ترکیبی از احساسات بود: کینه ، عصبانیت ، گناه ، شرم ، ترس ، عشق. تقریباً همه ، به هر شکلی ، درخواستی داشتند: به من کمک کنید تا آن را برگردانم. در اولین مراحل درمان ، ما مجبور بودیم از بازی "بازگشت شوهر جدا شده" حمایت کنیم. ممکن است راه دیگری برای نگه داشتن این مراجعه کنندگان در درمان وجود داشته باشد. بدون شک وجود داشته است ، اما در حین کار و کار ، برخی از شوهرها برگشتند ، این باعث تعجب من و مشتریان شد. اما آنها به همه برنگشتند و سپس این س arال مطرح شد "بعد چه باید کرد؟" این س fromال از من ناشی شد ، و در آن زمان معمولاً مشتریان من از من س questionالی متقابل داشتند "یولیا الکساندروونا در زندگی شما چه می گذرد؟" با سردرگمی ، سعی کردم تصمیم بگیرم که بگویم آیا من هم اکنون تحت درمان شخصی هستم ، و در زندگی من همه چیز آنقدر بی ابر نیست. واکنش مشتریان نسبت به این اطلاعات متفاوت است. "چرا من می خواهم شما را ببینم ، اگر نمی توانید زندگی خود را بهبود ببخشید ، چه نوع روانشناسی هستید؟" یا "شاید اگر خودتان آن را تجربه کرده اید بتوانید مرا بهتر درک کنید." انتقال متقابل من با سردرد ناگهانی یا اشکهای غیرقابل کنترل بعد از جلسه خود را نشان داد ، اما به لطف این ، من آن را به خوبی یاد گرفتم.

و اکنون درباره آنچه باید با آن کار کنم. در چند جلسه اول ، بیشتر در مورد کار با ادغام بود. مشتریان تا حد زیادی خود را با شوهر یا یکی از عزیزان جدا شده شناسایی کردند. "من احساس می کنم بخشی از من ناپدید شده است ، انگار یک دست یا یک پا را از دست داده ام." این احتمالاً یکی از قابل توجه ترین جملات است که وضعیت چنین زنانی را مشخص می کند. زنان شکایت داشتند که نمی فهمند چگونه اکنون زندگی کنند ، با خودشان چه کنند ، چگونه رفتار کنند ، و گاه و بیگاه با "سابق" خود مشورت می کردند. اندیشیدن به آینده بسیار دردناک بود ، نگاه به گذشته بسیار دردناک تر بود. بنابراین ، در حال حاضر ، آنها به مطالعه احساسات در رابطه با "سابق" مشغول بودند ، و همچنین به آرامی یاد گرفتند که درد روانی خود را لمس کنند ، آن را تجربه کرده و در صورت امکان رها کنند. و احساسات بسیار بسیار مخرب بودند. خشم بسیاری از مشتریان من را فرا گرفت و تهدید کرد که آنها را از داخل جدا خواهد کرد.

- او چگونه می تواند جسارت کند به این عوضی رنگ آمیز بد رنگ برود؟

وقتی از این زنان پرسیدم آیا آنها نسبت به همسر خود ابراز خشم می کنند ، معلوم شد:

- اگر عصبانی شوم ، او هرگز به من برنمی گردد. بنابراین ، در حضور او ، من همیشه وانمود می کنم که همه چیز خوب است. من حتی فقط برای شما پول می دهم. او گاهی به خانه می آید و وقتی گریه می کنم یا ناراضی هستم دوست ندارد.

مردان با دیدن بی دفاع و تواضع همسران رها شده ، بیش از پیش گستاخ شدند. شخصی پرداخت نفقه را متوقف کرد ، شخصی معشوقه ای را در آپارتمانی که با همسرش مشترک بود ثبت کرد و یکی به سادگی برای یک سال و نیم ناپدید شد (به معشوقه خود در مسکو نقل مکان کرد). داستانهایی وجود داشت که آرام تر و هوشمندتر بود ، اما کمتر به خاطر می آمد. من و مشتریانم به آرامی یاد گرفتیم که آگاه باشیم و عصبانیت خود را ابراز کنیم ، برای این کار آنها را حتی در یک گروه متحد کردم.در روند گروهی ، همه چیز سریعتر پیش رفت و از آنجا که زنانی بودند که در حال ترک "منطقه درد" بودند ، بنابراین ، پشتیبانی کافی در گروه وجود داشت. به طور کلی ، من فکر می کنم چنین گروه هایی برای رسیدگی به مسائل پس از طلاق خوب هستند ، اما هدایت آنها به تنهایی دشوار است.

در فرآیند درک احساسات "منفی" و پذیرش آنها در خود ، توده ای از انواع مختلف ، همانطور که من آنها را نام می برم ، "زن" ظاهر شد.

- "دختران نباید عصبانی شوند" ،

- "اگر می خواهید شوهرتان شما را دوست داشته باشد ، تحمل کنید" (من هنوز واقعاً نمی فهمم چه چیزی باید تحمل شود ، احتمالاً همه چیز) ،

- "متاهل - صبور باش" (باز هم مشخص نیست دقیقاً چه چیزی).

با همه اینها ، ما به آرامی مرتب شدیم ، تا آنجا که ممکن است عصبانیت را به یک کانال سازنده تبدیل کردیم. یکبار یک سوال در گروه ایجاد شد: "چرا ، در واقع ، ما عصبانی هستیم؟" و به نظر می رسد عصبانی می شویم ، زیرا قبلاً دوست داشتیم ، و به نوعی به خودی خود فهمیده بود که این برای زندگی است ، "در شادی و غم" ، که امیدواریم "تا ابد خوشبخت زندگی کنیم و در یک روز بمیریم" "که" من در تمام زندگی ام به او وفادار بوده ام و اکنون چه کسی به من نیاز دارد. " و ناگهان عصبانیت از بین رفت ، و پشت آن کینه ای تلخ و عمیق وجود داشت ، کسی عاشق رفتگان بود ، کسی گناه داشت "من احتمالاً همسر بدی بودم" ، و من گیج شده بودم "با این همه چه کنم؟" من هنوز آنها را به یاد می آورم ، پنج نفر اول ، چگونه در این درس گریه می کردند ، هرکدام برای خود ، هر کدام از درد خود ، چگونه می خواستم با آنها گریه کنم و چگونه از من می پرسیدند "آیا این درد هرگز پایان می یابد؟" خوب است که من به این س answerال پاسخ مثبت دادم: درد من تا آن زمان کمرنگ شده بود و "کنار آمدن" با آن کاملاً ممکن بود.

این پاسخ من گهگاه به عنوان حمایتی برای مشتریان عمل می کرد ، اما در هر درس گروهی من مثل یک تابه می چرخیدم با این فکر که "از چه چیزی حمایت کنم و چگونه حمایت کنم". در آن زمان ، من هنوز تجربه کمی داشتم ، و هر از گاهی به نظرم می رسید که اگر مشتری به دلیل خروج شوهر "شریر ناسپاس" خود نمی میرد ، اگر من از او حمایت نکنم ، مطمئناً می میرد. کافی. اما به طور جدی ، در این دوره ، کودکان حمایت قوی از زنان هستند. غریزه مادری کار می کند و زن برای مدتی در سرپا نگه داشته می شود ، زیرا بچه ها به او نیاز دارند. مهم است که در اینجا زیاد پیش نروید. یکی از مشتریان من دختر یازده ساله اش را به دوست تبدیل کرد. در ابتدا ، او سعی کرد با کمک همسرش او را دستکاری کند. این یک اسباب بازی بسیار رایج است: اگر کودکی را ببینید ، کودکی را نخواهید دید. سپس او شروع به شکایت از دخترش از پدرش کرد: "بگذارید با شما متحد شویم و با هم در برابر پدر دوست باشیم." و پس از مدتی ، او شروع به بردن کودک با خود در شرکت کرد و درباره طرفداران و عاشقانش با او صحبت کرد.

در صورت عدم وجود فرزندان معمولی یا بزرگسالان ، وضعیت حمایت بدتر است. این در مورد یکی از مشتریان چهل و پنج ساله من بود ، که شوهرش برای زندگی با یک زن جوان رفت ، دو پسر جداگانه زندگی می کردند. در عین حال ، این زن مدت زیادی است که کار نمی کند ، زیرا شوهرش همیشه خانواده خوبی را فراهم کرده است. در ابتدا ، در تلاش برای آرام شدن ، او به قبرس ، سپس به یونان سرگردان شد ، اما این به سرعت خسته شد ، و سپس س questionsالات وجودی در درمان ظاهر شد: چرا من اینجا هستم ، با زندگی ام باید چکار کنم ، چرا همه چیز به من داده شده است این رنج؟ این س questionsالات همیشه برای من کاملاً دردناک بوده است ، من هنوز نمی دانم که به این مشتری خود چه غذا می دادم ، اما او مدتها در درمان بود ، هنوز تماس می گیرد و مراجع می فرستد. در آخرین گفتگو ، او گفت که مشغول کارهای خیریه است ، از نوه اش پرستاری می کند و احساس خوشبختی می کند. خیلی به جمله آخر حسادت کردم.

ما با سایر مشتریان سعی کردیم دریابیم که آنها در زندگی چه چیزی را دوست دارند ، چه کاری را دوست دارند انجام دهند ، علاقه آنها چیست. و سپس با مشکلات غیر منتظره بزرگی روبرو شدم:

من چیزی غیر از این مرد نمی خواهم.

- و اگر او آنجا بود ، پس چه می کردی؟

- من هیچ کاری نمی کنم. قبلاً یک بار زندگی کردیم ، با هم غذا خوردیم ، تلویزیون تماشا کردیم. دیگر چه کاری باید انجام دهید؟

- چه چیزی در زندگی به شما علاقه دارد؟

- بله ، علایق خاصی وجود ندارد ، ما مانند بقیه زندگی می کنیم ، تلویزیون تماشا می کنیم ، به سینما می رویم.

برای من قوی ترین پشتوانه کار است ، راه من برای خروج از رابطه این است که یک آموزش جدید ارائه دهم و یک گروه جدید جمع کنم ، اما برای این کار ابتدا باید از شریک خود بسیار عصبانی باشم. همه مشتریان موفق به یافتن چیزی نشدند که در زمینه حرفه ای برای آنها پشتیبانی کند. من هنوز نمی دانم که آیا این اثر غیر خلاق است یا در واقع هیچ علاقه ای وجود ندارد یا محقق نمی شود. برخی از زنان در این دوره شغل خود را تغییر دادند: برخی موفق شدند علاقه خود را پیدا کنند ، در حالی که برخی دیگر به پول بیشتری نیاز داشتند. به طور کلی هر دو بد نیستند.

در بازگشت به کار با مقاومت ، به معنای واقعی کلمه به یکباره با کلاسیک این ژانر روبرو می شوید: طرح روی رقیب. آنها می گویند ، "یک دزد پست ، شوهر شخص دیگری را دزدید ، من فکر می کنم ، او با پادگان ها همراه او نمی دوید ، در آپارتمان دیگران زحمت نمی کشید. زنان شایسته (منظور خود مشتری است) این کار را نمی کنند. او بد اخلاق است و نباید به او رحم کرد. " در روند کار ، پیش بینی ها تغییر می کند "او زیبا است ، جوان سکسی است ، و من برای هیچکس غیر ضروری نیستم. هیچ کس هرگز به من توجه نمی کند ، اما او باید سوت بزند ، همه مردان به دامن کوتاه او می دوند. " جالب ترین چیز این بود که در مورد جوانی و زیبایی از زنی بشنوید که رقیبش پنج سال از او بزرگتر بود. همزمان با بازگشت پیش بینی ها به زنان ، اعتماد به نفس و آرامش بازگشت. صحبت درباره این موضوع ، شاید برای من نیز در آن زمان دشوار بود. خانمی که به سختی چهل سال دارد می گوید: "رابطه جنسی برای من نیست - این برای جوانان است." در همان زمان ، انواع مختلفی از تخیلات در مورد زندگی جنسی شوهر و دوست دختر جدید او پخش می شود. "او احتمالاً این کار را در رختخواب خود انجام می دهد که از فکر کردن در مورد آن شرم دارم." زنانی از قشرهای مختلف اجتماعی ، تحصیلات و تربیت متفاوت برای درمان به من مراجعه کردند ، بنابراین ، دیدگاه آنها در مورد رابطه بین زن و مرد بسیار متفاوت بود. "در رابطه جنسی ، او قطعاً با من خوب بود ، او او را با حیله گری فریب داد. من مثل یک روباه به او تملق می کردم ، من همیشه حقیقت را در مورد اینکه او واقعا کیست ، به او می گفتم. " با این وجود ، در همه موارد ، هویت زن زخمی شد و زنان ، تا آنجا که می توانستند ، آن را بازیابی کردند. برخی از آنها ، انگار سر به حوض زده اند ، خود را به روابط جنسی انداخته اند ، کسی از تمام مردانی که برخورد کرده اند تعریف کرده است. کسانی که پول بیشتری با خود داشتند لباس های جدید خریدند ، مدل مو و آرایش جدیدی اختراع کردند. خوب است که "اشیاء" وجود داشته باشند که بتوانند همه اینها را درک کنند. اگر این وجود نداشت ، که بیشتر اتفاق می افتاد ، زنان بسیار جدا از هم به جلسه بعدی می آمدند. اگر من یک درمانگر گشتالت نبودم ، اما ، به عنوان مثال ، رفتاری بودم ، زنان را از برقراری روابط جنسی با "ترک" ، "ترک" یا "سابق" خود منع می کردم. در لحظه صمیمیت ، به نظر می رسد که یک زن هنوز می تواند بازگردد که رابطه یکسان باقی مانده است ، فقط یک درگیری کوچک وجود داشت. اما مرد می رود و درد حتی شدیدتر ، غیرقابل تحمل می شود ، تنهایی حتی غیرقابل تحمل تر می شود. در درمان چنین مشکلاتی ، بازپرداخت اجتناب ناپذیر است ، اما بیشتر بازخوردها دقیقاً پس از مقاربت جنسی اتفاق می افتد.

معمولاً از سه ماه تا شش ماه طول می کشد ، در حالی که زن شروع به برداشتن همسر خود به عنوان یک واقعیت کرد ، امید معجزه ناپدید شد: "صبح از خواب بیدار می شوم و همه چیز دوباره همان خواهد شد." برای خودم ، این مرحله از درمان را "تشییع جنازه بابا نوئل" نامیدم. گاهی اوقات مجبور می شد چندین بار دفن شود. درست است ، پس از آن ، تغییرات چشمگیر در درمان آغاز شد: معجزه ای رخ نخواهد داد. لازم است به نحوی برنامه ریزی بیشتری برای زندگی خود داشته باشید. من به این فکر می کنم که این مقاله در حال حاضر شبیه کار ما با مشتریان است: پراکنده ، دست نخورده ، عقب مانده ، دردناک ، اما ، به نظر من صادق.

و بنابراین ما کار کردیم ، کار کردیم و به شرم پنهان عمیق پرداختیم. شرم متفاوت بود و در گناه ، سپس عصبانیت ، سپس سردرگمی ، سپس خدا می داند چه چیز دیگری پوشیده شده است.در آن زمان من خیلی کم در مورد شرم می دانستم ، دو جمله از ولادیمیر ولادیمیرویچ فیلیپنکو را به یاد آوردم "شرم عدم حمایت در زمینه است" و "شرم می تواند سمی باشد". برای خودم ، متوجه شدم که می تواند به همان اندازه در زمینه پشتیبانی شود ، اما شخص به دلایلی نمی تواند آن را بپذیرد ، اگرچه برای مشتری ناتوانی در دریافت حمایت به منزله فقدان آن است. و در پشت شرم ، مجدداً مفاهیم عمیق والدین یا اجتماعی ظاهر شد:

- شرم آور است که تنها باشی ،

- شرمنده از طلاق ،

- شرم آور است وقتی شوهر می رود: شوهران همسران خوبی را ترک نمی کنند ،

- خجالت می کشد به کسی بگوید شوهرش رفته است.

و نکردند. یکی از مشتریان من تقریباً یک سال از این که شوهرش او را ترک کرده بود از دید افراد نزدیک پنهان می شد. او به تنهایی به والدین خود رفت ، شوهرش در آن زمان "بیمار" بود ، "پول به دست آورد" ، "بسیار مشغول بود". وقتی شخصی از آشنایان شوهرش با خانه تماس گرفت ، او گفت که شوهرش خواب است یا به تازگی رفته است. در چند جلسه اول با من ، او سرخ شد و به زمین نگاه کرد ، و وقتی از او پرسیدم چه اتفاقی برای او می افتد ، او پاسخ داد که از محکومیت من به دلیل این واقعیت که او اکنون بدون شوهر است می ترسد ، و در عین حال به خاطر این واقعیت که او مدتها به همه دروغ گفته بود. بلافاصله یک شخصیت مادری محکوم شد که دخترش را تا آخر عمر به ازدواج درآورد و در مقابل همسایگانش از شرم می ترسد. شرم برای مدت طولانی باز شد ، مسیرهای ظاهر آنها را دنبال کرد ، آنها در شرم گیر کردند و گیر کردند ، ظاهراً من بسیاری از شرم ها و ترس های ناخودآگاه عمیق خود را داشتم. من به خوبی به یاد دارم که چگونه داستان مشتری در من طنین انداز شد:

- من حتی نمی توانم روی واگن سوار شوم ، به نظر می رسد که روی پیشانی ام نوشته شده است که من طلاق گرفته ام ، که من تنها هستم ، ناخواسته شروع به سرخ شدن می کنم. به نظر می رسد که در ورودی همه قبلاً متوجه شده اند که شوهر رفته است ، مادربزرگ های روی نیمکت فقط در این مورد صحبت می کنند. سعی می کنم بعد از کار سریع و سریع به خانه بپردازم و جایی از خانه خارج نشوم. من همچنین به ملاقات نمی روم ، همه زن و شوهر هستند ، آنجا احساس تنهایی می کنم.

مشکل بزرگ بعد از طلاق تغییر محیط است. دوستان قدیمی اغلب مشترک بودند ، مشخص نیست که اکنون چگونه باید با آنها رفتار کرد. سردرگمی ، ترس و شرمندگی زیادی وجود دارد. شرم باعث از بین رفتن روابط اجتماعی و خانوادگی می شود. وضعیت متناقض - دریافت پشتیبانی مورد نیاز غیرممکن است ، زیرا با احساس شرم مسدود شده است. در درمان اتفاقات جالبی رخ داد. به نظر می رسد در طول جلسه ، شرمندگی تجربه شد ، مشتری زنده شد ، او می تواند کم و بیش با آرامش شرایطی را که باعث شرم می شود را تجربه کند ، اما با ورود به زمینه زندگی خود ، او دوباره شرمندگی را تجربه کرد ، تقریباً با همان شدت (طبق گفته داستان مشتری) سپس به این نتیجه رسیدم که ظاهراً قسمت اصلی این شرمندگی به اندازه کافی خوب کار نشده است. گاهی اوقات همان مکانی ، که به نظر می رسد قبلاً گذشته است ، چندین بار در درمان ظاهر شد. بعداً در مقاله ای از رابرت رزنیک ، "دایره شرور شرم: دیدگاه درمان گشتالت" ، چیزی مشابه خواندم.

یک قسمت جالب در مورد شرم ، که تقریباً به معنای واقعی کلمه (در مورد جلسه دهم) به خاطر دارم:

- من نمی توانم در محل کار بگویم که شوهرم مرا ترک کرد ، من شرمنده و می ترسم.

- از احساسات خود بیشتر برایمان بگویید.

- بیشتر ترس وجود دارد تا شرم ، به طور کلی ، همه چیز بسیار گیج شده است ، به نظر می رسد که همه زنان تیم ما شروع به انگشت اشاره به من کرده و می خندند.

من همیشه یک "بالرینا اولیه" در محل کار بودم ، به شوهرم "تلفن" دستورالعمل می دادم ، تمام اتاق آن را می شنیدند ، همه می پرسیدند چگونه موفق شدم او را اینطور تربیت کنم.

در همان زمان ، مشتری سرخ شد.

- در کار ما در میان زنان ، مرسوم است که در مورد شوهران و فرزندان خود لاف بزنند ، اکنون آنها آن را بر عهده من می گیرند ، هیچ کس پشت سر نیست.

در این مرحله ، من عمیقا در مورد چگونگی حمایت از او فکر کردم. در واقع ، زنان به شدت رقابت می کنند … در حالی که من فکر می کردم ، بار دیگر متقاعد شدم که مشتریان افراد سرسختی هستند.

خیلی نگران من نباش من خودم را عاشق تر می بینم ، حتی سردتر از شوهرم ، یکی را اینجا در ذهن دارم.

به موازات کار ، ترس ها با احساس شرمندگی ظاهر شد. باز هم ، آنها کاملاً متفاوت هستند: ترسهای واقعی ، ترسهای ایجاد شده توسط درونگراها ، ترسهای وجودی.ما به همراه مشتریان خود در هزارتوی های آنها سرگردان بودیم ، ترسیده بودیم ، ناراحت بودیم ، فهمیدیم که چه چیزی متعلق به خودمان است ، چه چیزی را بر روی یکدیگر نشان می دهیم ، چه چیزی والدین است و چه چیزی به جامعه تحمیل می شود. دو ترس متداول گزارش شده ترس از فقر و ترس از تنهایی است. فقر همه را ترساند ، اما آسیب پذیرترین آنها در برابر این ترس زنانی بودند که شوهرانشان به خوبی آنها را تأمین می کردند و مدت هاست عادت کرده اند از "میز کنار تخت" پول بگیرند و با مبلغی بسیار بیشتر از متوسط حقوق ماهانه زندگی کنند. شهروندان بلاروس غم انگیز این است که آنها نمی دانستند چگونه کار کنند ، و نمی خواستند. در این مکان ، اغلب پشتیبانی می شد که وقتی مشتری "روی پای خود می ایستد و دیگر به" سابق "خود وابسته نمی شود ، بالاخره می تواند هر آنچه را که در مورد او فکر می کند به او بگوید ، تا انتقام سالهای گذشته را بگیرد. تحقیر ". در واقع ، خشم یک نیروی محرک بزرگ است. برای من ، این س stillال هنوز باز است که آیا می توان چیزی را در زندگی خود به همان شکل سازنده بر اساس احساس عشق تغییر داد؟

ترس از تنهایی با شرم پوشانده شده بود ، معمولاً زنان در مورد آن بسیار آرام و در مورد چیزی بسیار صمیمی صحبت می کردند.

من نمی دانم که آیا می توانم به تنهایی زنده بمانم یا نه.

- یکی خجالت می کشد (دوباره) ؛

اگر دیگر هرگز کسی را پیدا نکنم ، چه؟

- من می توانم زنده بمانم و زنده خواهم ماند ، اما مطمئناً خوشحال نخواهم بود.

سوال من این است "تنهایی برای شما چیست ، از تنهایی چه می دانید؟" گفت و گو کنندگان من را در اندیشه عمیق ، گیجی فرو برد.

- من هرگز تنها نبودم ، ابتدا همیشه با پدر و مادرم ، سپس زود ازدواج کردم ، بچه ها ظاهر شدند ، چه تنهایی وجود دارد ، من تنها می ترسم و ناراحت هستم ، نمی دانم وقتی با خودم چه کنم m به تنهایی

زنان شروع به آشنایی با جنبه های جدید خود کردند ، با آن جنبه ای از زندگی که قبلاً هرگز با آن روبرو نشده بودند. این باعث وحشت شد ، اما در عین حال با تازگی و برخی تجربیات غیرقابل دسترس قبلی جذب شد. این کار در مورد جدایی خود از شوهر ، والدین ، فرزندان ، و آگاهی از خود - جدا ، طولانی بود ، اما برای من بسیار جالب بود. در این مرحله ، درد مشتریان من تا حدی قابل تحمل ضعیف شد ، علاقه به خودشان ، شخصیت آنها مطرح شد ، برای بسیاری از آنها این اولین تجربه شناختن خودشان بود. ممنوعیت های وارد شده از سوی والدین و اجتماعی دوباره ظاهر شد.

- من دوست دارم به تنهایی به تعطیلات بروم ، اما آنها همیشه به من می گفتند که این کار ناپسند است ، من همیشه با شوهرم یا با بچه ها می رفتم.

- من می خواهم شغل خود را تغییر دهم ، من قبلاً دقیقاً می دانم که می خواهم چه کاری انجام دهم ، اما نه شوهرم و نه والدینم از این امر حمایت نمی کردند ، و من به تنهایی می ترسم ، ناگهان هیچ چیز درست نمی شود ، سپس همه آنها به سرعت به من هجوم می آورند " ما به شما گفتیم …"

آنها دوباره به س questionsالات انتخابی ، مسئولیت ، به س questionsالات مربوط به حق تحقق خواسته های خود بازگشتند. خواسته های شخصی قبلاً ظاهر شده است ، اما برای تحقق آنها ، لازم بود که باورهای زندگی ، ارزشها و تصور شکل گرفته آنها تجدید نظر شود. قبلاً ، همه چیز روشن بود: من یک همسر هستم ، من یک مادر هستم ، من یک دختر مطیع هستم ، گاهی اوقات کارمند یک شرکت هستم ، همه چیز غیرقابل درک به سادگی به جایی دیگر منتقل شد و به نظر می رسید که همیشه اینگونه خواهد بود ، جهان منظم و منظم است. و سپس در یک لحظه همه چیز خراب شد. و من الان کیستم؟ در وهله اول من مادر بودم. و در واقع ، بچه ها ، ناگهان از توجه و حضور مداوم پدر خود ، به مادر خود چسبیده بودند ، خواستار این بودند که او همیشه آنجا باشد. و در ابتدا برای زنان بسیار حمایتی بود: آنها ضروری و حتی ضروری بودند. اما با خروج از مرحله درد حاد ، می خواستم زمان بیشتری را به خود ، زندگی ، خواسته هایم اختصاص دهم. این امر مجدداً برخلاف هنجارهای اجتماعی ، با تربیت ، مغایرت داشت.

- اگر در تعطیلات آخر هفته به خارج از شهر با شرکتی که دعوت شده ام بروم ، پس مجبور می شوم بچه ها را رها کنم تا بدون هوا در شهر بنشینند. بعد از این من چه مادری هستم؟ نمی توانم استراحت کنم ، همیشه احساس گناه می کنم.

کار در این مکان برای من بسیار دشوار بود ، زیرا دخترم آن زمان یازده ساله بود و او واقعاً به من نیاز داشت.هر بار که می رفتم احساس گناه می کردم ، عصبانی بودم ، لذت اغلب مسموم می شد. یکی از مشتریان من به طور غیر منتظره از من حمایت کرد و چیزی شبیه به این گفت:

- کودکان به مادران شاد احتیاج دارند ، چه فایده ای دارد که ما در اطراف آنها ناله کنیم ، کاملاً ناراضی.

من از این عبارت استفاده کردم و مدت طولانی خودم آن را خوردم و به مشتریانم غذا دادم. احساس گناه کمتر و لذت بیشتر می شود.

بسیاری از زنان ، به موازات مسائل مربوط به روابط با همسر سابق خود ، شکایات متعدد بهداشتی ، اغلب سردرد و بیماریهای مختلف زنان را بیان کردند. آنها همچنین به نوعی سعی کردند با این موضوع کنار بیایند. در یک مورد ، سردرد و غش کردن دستکاری های کلاسیک بودند:

- وقتی می بیند احساس بدی دارم نمی تواند مرا ترک کند. بیماران رها نمی شوند. (؟!)

غش و سرگیجه ناگهانی هر بار که شوهر سابق به ملاقات بچه ها می آمد و قرار بود عصر برود ، تکرار می شد. و در پس این امر معلوم شد: - والدین من همیشه هنگام بیماری با من می ماندند ، مهم نیست که چقدر با هم دعوا می کردیم.

در برخی موارد ، هنگامی که امکان ایجاد بازتاب وجود داشت ، تجاوز سرکوب شده نسبت به شوهر ، عصبانیت ، تحریک وجود داشت. یک بار ، هنگام کار با یک روند التهابی مزمن زنان ، انزجار در نظر گرفته شده برای شوهر سابق را پیدا کردند. من دوست دارم این کار را در گروه کوچکی (5-6 نفر) از زنان با مشکلات مشابه انجام دهم. ورزش کلاسیک: عضوی بیمار یا رد شده از بدن باشید یا با یک علامت مشخص شوید ، از طرف آن صحبت کنید. معمولاً انرژی زیادی آزاد می شود ، همه چیز غیر منتظره اتفاق می افتد.

شوهرم خیانت می کند ، من در مورد آن می دانم ، اما نمی توانم او را (به دلایل مختلف) رد کنم ، سپس با برخی از فرایندهای التهابی حاد اندام تناسلی زنان با ممنوعیت زندگی جنسی بیمار می شوم (این امر به درد می خورد) و بنابراین ، من او را رد کن. »

یا.

"شوهرم معشوقه دارد ، من از آن خبر دارم ، اما من همچنان با او می خوابم. این یک رابطه کثیف است و من به دلیل شرکت در آن کثیف هستم ، بنابراین به کاندیدیازیس مبتلا می شوم (در داخل کثیف می شوم). " در همان زمان ، دوباره ، خشم زیادی از "شوهر شرور" وجود دارد.

یک قسمت کاملاً خنده دار در مورد عصبانیت انعطاف پذیر نسبت به شوهرش ، که یکی از مشتریان به من گفت ، بسیار شرمنده ، جایی در جلسه بیستم.

- من خیلی عصبانی بودم ، خیلی عصبانی بودم ، فقط می خواستم او و این دختر را بکشم. سپس برای ملاقات خویشاوندانم به روستا رفتم و در آنجا نحوه فساد را آموختم.

سپس متوجه شدم شوهرم و خانمش در کجا خانه ای اجاره می کردند ، رفتم و وقتی در محل کار بودند این آسیب را زیر در انداختند ، و هنوز سوزن ها را به داخل در می آورند. درخواست از من این بود: "حالا چه کنم ، وقتی شور و اشتیاق ها محو شده اند ، گرمای زیادی برای شوهرم باقی مانده است ، و اگر واقعاً اتفاقی برای او بیفتد چه؟" من چیزی بهتر از توصیه به شما برای رفتن به کلیسا و جبران گناه پیدا نکردم. به نظر می رسید کار می کند.

کار در این مکان سخت تر می شد. با احساسات "بد" به نحوی مرتب شده ، اما در مورد "خوب" چطور - پس؟ آنها عصبانی ، آزرده ، شرمنده شدند و معلوم شد که گرما ، لطافت ، تمایل به مراقبت ، میل به صمیمیت عمیق در داخل وجود دارد. و کاملاً نامفهوم است که اکنون با همه اینها چه باید بکنید ، به چه کسی آن را بدهید. معلوم شد که بسیاری از این زنان چنین احساساتی دارند ، آنها فقط سرریز می شوند. متأسفانه ، قبل از اینکه خودشان این را نمی دانستند ، متوجه آن نشده بودند ، از نشان دادن آن خجالت می کشیدند ، و اگر این کار را به نحوی کج و معوج انجام می دادند ، هم مرزهای خودشان و هم دیگران را زیر پا می گذاشتند. ناگهان معلوم شد که به طور کلی ، مردان زیادی در اطراف هستند و آنها آنها را دوست دارند و آنها را هیجان زده می کنند ، و اکنون ما باید روابط را بیاموزیم. از جهات مختلف ، زندگی دشوارتر شده است ، هر چند جالب تر. به عنوان مثال ، اگر مردی از ترس خود آماده است که فقط از طریق آن بگذرد ، چگونه می توان از طریق پیش تماس با ما عبور کرد؟ چگونه مرزهای خود را حفظ کرده و شریک خود را رد نکنید؟ چگونه می توان رد کرد و همزمان توهین نکرد؟ چگونه با طرد اجتناب ناپذیر برخورد کنیم؟ چگونه شرکای جدید را با همسر سابق خود مقایسه نکنید؟ (خودخواهی؟)آیا باید با مردان متاهل وارد رابطه شوید؟ و چگونه می توان تنهایی را تجربه کرد اگر روابط جالب جدیدی هنوز ظاهر نشده است ، و شما دیگر روابطی جالب نمی خواهید؟ و آیا می توان چندین رابطه را همزمان ، به صورت موازی ایجاد کرد؟ در اینجا من این فرضیه معروف را به یاد می آورم که "یک قطعه می تواند در میدان وجود داشته باشد". و اگر بیش از یک انرژی وجود دارد؟ یا در حال حاضر انتشار دارد؟ و به طور کلی ، چگونه می توان از رابطه لذت برد؟ در این مرحله از کار بیشتر سوالات وجود دارد تا پاسخ. مال خودم؟ یا مشتریان من؟ یا موارد مشترک ما؟

با جمع بندی این کار ، می توانم بگویم که اگرچه مشتری مرد دارم ، اما هرگز با مشکل مردی که طلاق را تجربه می کند یا رابطه را قطع می کند کار نکرده ام. طبق شایعات و از تجربه چندین شریک زندگی من ، من حدس می زنم که این اتفاق برای مردان نیز می افتد. جالب است بدانید چگونه با آنها اتفاق می افتد.

به این ترتیب من توانستم چیزی در مورد تجربه خود در چنین برنامه کاری ترسیم کنم. من قصد داشتم جزئیات بیشتری بنویسم ، اما به طور غیرمنتظره با مقاومت خودم روبرو شدم. شاید هنوز همه چیز مریض نباشد …

توصیه شده: