کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته

فهرست مطالب:

تصویری: کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته

تصویری: کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته
تصویری: ترانه خوشحال و شاد و خندانم 2024, آوریل
کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته
کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته
Anonim

کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته

نویسنده: Iskra Fileva Ph. D

کودکی بد ما را از ایجاد شخصیت سالم باز می دارد.

وقتی اتفاق بدی برای ما رخ می دهد ، از منابع درونی خود برای مقابله با آن استفاده می کنیم. این پایداری است: توانایی ما در ایجاد و استفاده از یک مخزن داخلی قدرت.

اگر حوادث نامطلوب زیادی را تجربه کنیم ، مخزن تخلیه می شود. سپس ما مبارزه بیشتر را بی فایده و بهبود را غیرممکن می دانیم. این ما را به ناامیدی می کشاند.

دوران کودکی بد ، توانایی ما را برای کنار آمدن متفاوت تضعیف می کند ، زیرا تجمع انرژی تأیید کننده زندگی از ابتدا برای ما دشوار یا غیرممکن است. در این صورت ما حتی بدون وقایع منفی جدی می توانیم از پیشرفت خودداری کنیم. گاهی گفته می شود دوران بد کودکی به ما آسیب می زند. بلکه ، این درست است که می تواند مانع از توسعه خود سالم با هسته ای دست نخورده و تأیید کننده زندگی شود. ما با چنین "من" متولد نمی شویم و کودکی بیقرار به او آسیب نمی رساند: رشد او را کند می کند. در نتیجه ، ممکن است فردی خلأ یا تاریکی را تجربه کند که دیگران در آن امید داشتند.

ما اغلب با نگاه به مردم نمی توانیم تشخیص دهیم که چه نوع دردی را در درون خود حمل می کنند. تا حدی این امر به این دلیل است که آنها ترجیح می دهند رنج خود را پنهان کنند ، اما همچنین به این دلیل است که معمولاً می توان درد روانی را پنهان کرد. خود شکسته مانند یک دست یا پا شکسته نیست - می تواند برای دیگران نامرئی باشد.

در برخی موارد ، شکستگی تا حدی حتی از کسانی که آن را می پوشند پنهان می شود.

افرادی که دارای فرزند داخلی زخمی هستند ممکن است احساس کنند که چیزی آنطور که باید نیست ، حتی بدون اینکه دلیل آن را بدانند. آنها ممکن است دریابند که نمی توانند روی چمن دراز بکشند و مانند دیگران از خورشید لذت ببرند زیرا دائماً و به ظاهر غیر قابل توضیح با افکار منفی مورد حمله قرار می گیرند. یا شاید آنها متوجه شوند که به دلایلی که نمی فهمند ، نمی توانند چیزی را به پایان برسانند.

در واقع ، هر دو گرایش ممکن است ریشه در دوران کودکی داشته باشند. دراز کشیدن روی چمن و صرفاً لذت بردن از زندگی برای کسی که دچار آسیب زودرس شده است ، می تواند به دلیل عدم وجود یک لایه درونی از احساسات تأیید کننده زندگی دشوار باشد. ناتوانی در به پایان رساندن کارها می تواند نتیجه یک عادت ریشه دار باشد که از انتقاد والدین بیش از حد خواستار (حتی اگر والدین دیگر زنده نیستند) بترسند.

در برخی موارد ، مردم کاملاً از پیامدهای دوران کودکی آگاه هستند.

به عنوان مثال ، نویسنده فرانتس کافکا.

کافکا در نامه نفس گیر خود به پدر ، پدری مستبد ، کاملاً عاری از شفقت را توصیف می کند که بلافاصله عزت نفس پسرش را تضعیف می کند و شک و تردید عمیقی را در کودک ایجاد می کند.

گفته می شود که در یک نقطه ، زخم های روانی باعث شد که فرانتس جوان علائم جسمی را تجربه کند:

… از هر نظر نگران خودم بودم. به عنوان مثال ، من نگران سلامتی خود بودم - نگران ریزش مو ، هضم و کمرم - زیرا او شل شده بود. و تجربیات من به ترس تبدیل شد و همه چیز به یک بیماری واقعی ختم شد. اما همه چیز درباره چه بود؟ یک بیماری جسمی واقعی نیست. من مریض بودم چون پسر فقیری بودم …

کافکا همچنین در توانایی خود برای دستیابی به هر چیزی شک دارد:

وقتی کاری را شروع کردم که شما آن را دوست نداشتید و مرا تهدید به شکست کردید ، من ترسیده بودم. وابستگی من به نظر شما آنقدر زیاد بود که شکست اجتناب ناپذیر بود … اعتماد به نفس خود را در انجام کاری از دست دادم. … و هر چه سنم بالاتر می رفت ، پایه ها محکم تر می شد که می توان نشان داد من چقدر بی ارزش هستم. و به تدریج ، حق با شما شد

مواردی نیز وجود دارد که منبع درد شخص یا افراد خاصی نیست.

به عنوان مثال ، نویسنده توماس هاردی ، در تصویر یهودای نامفهوم ، کودکی بی نام و نشان ، ملقب به "پدر کوچک" ، معاصران خود را شوکه کرد ، که خودکشی می کند و خواهر و برادرهای ناتنی خود را می کشد تا والدین خود را از فرزندانشان رها کند. با این حال ، هاردی در مورد والدین قضاوت نمی کند. او آنها را قربانی جامعه ای نشان می دهد که اخلاق آنها اجازه نمی دهد افرادی مانند آنها در کنار هم خوشبخت زندگی کنند.

از تاریکی برخیز

در اینجا باید توجه داشت که برخی از انواع ضربه های دوران کودکی می تواند جنبه های مثبت داشته باشد. این احتمال وجود دارد که کافکا نویسنده شود زیرا درد اولیه او را به فردی غیرعادی غیرعادی تبدیل کرد. شخصیت کودک هاردی ، پدر کوچک نیز زودرس است.

اما ناتوانی در عملکرد یا پیشرفت در این جهان اغلب برای افرادی که دوران کودکی آنها مجروح شده است ، مشکل اساسی نیست.

رفاه وجود دارد. چشم اندازهای بقا و خوشبختی چطور؟

این بسیار پیچیده تر است. ما هرگز فرصتی دوم برای گذراندن سالهای تکاملی خود نخواهیم داشت و آسیبی نخواهیم دید. ما نمی توانیم والدین جدیدی پیدا کنیم. ما می توانیم از مادران و پدران خود دور شویم ، اما با این کار ، یتیم می شویم.

این مشکل را می توان با این واقعیت تشدید کرد که اعضای خانواده نمی توانند خروج ما را تحمل کنند ، حتی زمانی که ما برای آن آماده هستیم. کافکا در نامه ای می گوید که مادر مهربانش همچنان به آشتی دادن او و پدرش ادامه می دهد و شاید اگر او این کار را نکند ، او می تواند از زیر سایه پدر بیرون بیاید و زودتر آزاد شود.

هیچ کدام از اینها به این معنا نیست که ما نباید سعی کنیم با والدینی که مسئول فقدان انگیزه حیاتی هستند ، کنار بیاییم. من فقط می خواهم بگویم که آشتی همیشه یک گزینه نیست. والدینی که تا سن پیری نابالغ می مانند ، ممکن است یک پسر یا دختر بزرگسال را تشویق کنند تا به هویت دردناک کودکی بازگردد که به اندازه کافی خوب نیست - برای موفقیت کافی نیست و شایسته عشق نیست.

علاوه بر این ، حتی هنگام خروج ، همیشه کودکی را که قبلاً در آن بودیم حمل می کنیم.

اما شفا ممکن است ، اگرچه راه بهبود می تواند طولانی باشد. شادی درونی گم شده را می توان پیدا کرد و مخزنی از رفاه در زندگی بعدی از طریق صمیمیت ایجاد شد. دوران کودکی بدون عشق به این معنا نیست که ما مقدر هستیم که بدون عشق یک زندگی بزرگسالانه داشته باشیم.

به یک معنا ، نه تنها بزرگسالانی که در حال تبدیل شدن به آن هستیم ، بلکه کودکانی که بودیم ، در نهایت می توانند خوشبختی خود را پیدا کنند. از این گذشته ، وقتی دو بزرگسال با روابط نزدیک به هم متصل می شوند ، نه تنها مانند بزرگسالان ، بلکه مانند کودکان - از طریق بازی و بیهودگی ، که باعث صمیمیت ، لذت از بودن در کنار یکدیگر بدون هدف می شود ، ارتباط برقرار می کنند. و احساس پری زندگی.

این که ما همیشه کودکی را که قبلاً در آن بودیم حمل می کنیم می تواند نعمتی باشد حتی برای کسانی که "خود کودک" آنها به شدت آسیب دیده است. دقیقاً به این دلیل که وقتی فرزند همسری پیدا می کنیم ، کودک هنوز با ما است ،

نه تنها بزرگسالی که هستیم ، بلکه پسر یا دختر کوچکی که زمانی بودیم.

توصیه شده: