2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
گاهی اوقات توجه به چالش های واقعی زندگی پیش روی ما برای ما دشوار است و انرژی احساساتی که در پاسخ به این چالش ها به وجود می آیند ، به موضوعی کاملاً متفاوت هدایت می شود - البته به طور غیر مستقیم به موارد قابل اجتناب مرتبط است
بنابراین ، چند سال پیش من ناگهان بسیار نگران خال های خود بودم. خوب ، همه می دانند که ملانوما می تواند از آنها ایجاد شود ، و بنابراین خوب است که به طور دوره ای به آنها توجه شود. به مدت سه دهه من به هیچ وجه به این موضوع زحمت ندادم ، و سپس یک بار - و ناگهان چندین خال در یک زمان - به هیچ وجه جدید نبود - مورد توجه من قرار گرفت. در همان زمان ، من ناگهان بسیار نگران شدم که کنه ها من را نیش نمی زنند - انسفالیت و همه این زخم های دیگر. اما باز هم: من برای دو دهه به اعزام رفتم ، با و بدون واکسیناسیون ، تعداد باورنکردنی حشرات را بیرون کشیدم ، چه حفر شده و چه غیر حشره. بله ، همیشه در لحظاتی که کنه را از پوست خود بیرون می کشیدم ، کمی اضطراب با من همراه بود ، اما به این ترتیب این اضطراب بسیار شدید است و حتی قبل از پیاده روی در جایی در جنگل؟
به طور کلی ، من خال های خود را دنبال کردم - آیا آنها افزایش یافته اند ، آیا افزایش نیافته اند؟ لبه ها صاف هستند یا نه؟ رنگش عوض شده؟ خسته از این نظارت ، به پزشک مراجعه کردم. حکم این بود - همه چیز مرتب است ، بدون تغییرات آسیب شناختی. او مدتی آرام شد ، اما ناگهان فکری درخشان شد - "اگر چیزی را از دست بدهد چه می شود". و این فکر را از دم گرفتم: به نظر می رسد که خال نیست. اضطراب ، که به نظر می رسد "خود به خود" بوجود می آید ، در من سرگردان است ، و بیشتر و بیشتر اشیاء جدیدی را پیدا می کند تا آنها را بگیرد و شکل بگیرد.
و در گفتگو با همکاران ، این فکر به نوعی به نظر می رسید: چنین اضطرابی مربوط به سلامتی گاهی اوقات زمانی ایجاد می شود که چیزی بسیار مهم را از دست می دهید ، در زندگی خود وقت ندارید. و سپس ترس از مرگ تشدید می شود - ناگهان خواهید مرد ، اما وقت انجام این کار را ندارید. اما دقیقاً چی؟
به تدریج ، تصویر شروع به روشن شدن کرد. در آن زمان ، زندگی من به آرامی اما مطمئناً به یک زندگی کاربردی تبدیل شده بود. او وظایف زیادی داشت ، مسئولیت های زیادی داشت ، بسیاری از وظایف فعلی ، نقش های پدر و شوهر را داشت ، اما کمتر و کمتر از خود زندگی باقی ماند. این انتقال اغلب کاملاً نامحسوس است - اینجا و آنجا خودتان را "بارگیری" می کنید ، مشتری دیگری می برید (فقط یکی ، این چیست؟) ، زمان تعطیلات را کوتاه می کنید (بسیاری از وظایف و برنامه ها ، شما باید بیشتر کار کنید و درآمد بیشتری کسب کنید ، و منهای دو - سه روز - آنها چه چیزی را تغییر خواهند داد؟). شما بسیار درگیر مسائل خانوادگی می شوید - تعمیر چیزی ، کمک به تکالیف خانه ، خرید مبلمان ، گوش دادن به مدرسه و مشکلات دیگر … فقط کمی ، این کوه ناگهانی کار نیست ، هنگامی که شما به وضوح و واضح احساس می کنید کل وزن بار … در میان این همه عملکرد - که از نظر افراد نزدیک بسیار مهم است و از آن قدردانی می کنید - کجا هستید؟ معلوم می شود که شما جهان را نجات می دهید - اما نه برای خودتان. زندگی از بین می رود و به موجودی کاربردی تبدیل می شود - و ترس از دست دادن آن به طرز عجیبی در اضطراب در مورد خال ها و احساس ملانکولی به سختی قابل توجه تجسم یافته است. من نگران سلامتی خود نبودم - بلکه در مورد زمان زندگی ام که به طور برگشت ناپذیری در حال دور شدن بود ، زمانی که می توانستم متوقف شوم - و تنها با خودم ، خورشید ، آسمان ، باد ، کتاب مورد علاقه ام باشم … حتی با من فرزندان و همسر عزیز ، اما نه به عنوان یک پدر و شوهر ، بلکه به عنوان یک فرد گرم و صمیمی - آرام ، لذت بردن از تماس ، اجازه دادن به خود ، و نه فقط دادن ، دائماً در مورد این ، این و آن فکر می کنم.
مهم این است که زندگی خود را پشت این همه نگرانی از دست ندهید …
توصیه شده:
کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته
کودک شکسته داخلی: ضربه اولیه و شادی از دست رفته نویسنده: Iskra Fileva Ph.D. کودکی بد ما را از ایجاد شخصیت سالم باز می دارد. وقتی اتفاق بدی برای ما رخ می دهد ، از منابع درونی خود برای مقابله با آن استفاده می کنیم. این پایداری است: توانایی ما در ایجاد و استفاده از یک مخزن داخلی قدرت.
دنبال خودت می گردی. در بازگشت ارزش ذاتی از دست رفته
ایده ارزش ذاتی یک شخص چیز جدیدی نیست و امروزه منطقی و گسترده است که هر فرد با منحصر به فرد و اصالت خاص خود یک شخص است. اما بیایید به زندگی و آنچه در ذهن افراد مدرن می گذرد بپردازیم. پیشرفت تکنولوژیکی ، اطلاع رسانی جامعه ، سرعت بالای زندگی به طور قابل توجهی بر زندگی یک فرد مدرن تأثیر می گذارد.
یک فرصت از دست رفته؟
اتفاق می افتد که موضوعی وارد زندگی شما می شود و به آرامی شروع به حل و فصل می کند. و همه مکالمات ، عکسبرداری از برنامه های تلویزیونی ، تصاویر انگیزشی در FB ، پست های دوستان - همه چیزهایی که به هر طریقی می بینید به این نتیجه می رسد. بنابراین اخیراً من بحث های زیادی با مشتریان و دوستان در مورد موضوع "
"من عاشق شریک زندگی ام هستم ، اما نمی خواهم با او رابطه جنسی داشته باشم." جستجوی میل جنسی از دست رفته
یکی از مشاوره های مکرر زوج های متاهل ، کافی نبودن یا عدم جذابیت جنسی به شریک زندگی است. "ما یکدیگر را دوست داریم ، خوب کار می کنیم ، اما نمی خواهیم رابطه جنسی داشته باشیم و این کمی نگران کننده است." "همسرم مرا روشن نمی کند. من دیگر او را نمی خواهم"
تحقیق درباره خود: بخشهای درک شده و فراموش شده "من". ما زیر شخصیت های از دست رفته را برمی گردانیم
دوستان ، من می خواهم یک تکنیک مفید را به شما یادآوری کنم ، آن را با مطالب خودم تکمیل کنم. ارزشمند و مغذی! از دیدگاه تحقیق و فعال سازی قابلیت ها و منابع شخصی! بنابراین… وظیفه روانشناسی بررسی خود: بخشهای درک شده و فراموش شده "من"