کوپید و روان. وقایع نگاری روان درمانی

تصویری: کوپید و روان. وقایع نگاری روان درمانی

تصویری: کوپید و روان. وقایع نگاری روان درمانی
تصویری: اساطیر یونان باستان - (قسمت چهارم) اروس خدای عشق و جذابیت جنسی 2024, آوریل
کوپید و روان. وقایع نگاری روان درمانی
کوپید و روان. وقایع نگاری روان درمانی
Anonim

از داستانهای مشتریانم: "من دیگر نمی توانستم در چنین بلاتکلیفی زندگی کنم. می دانید ، این" آنها غذا نمی دهند و دفن نمی کنند. "ما چهار سال" ملاقات "کردیم ، و سپس چه؟

من منتظر بودم تا او "بالغ" شود ، "بفهمد" ، با احتیاط اشاره کرد که من در حال حاضر 30 و زیر 40 سال دارم و خوب است بدانیم برنامه های ما برای آینده چیست. می فهمید ، من به هیچ وجه به این همه مقام رسمی نیاز ندارم ، اما من فرزند می خواهم و می خواهم بفهمم که چگونه باید زندگی خود را بسازم.

خوب؟ من س theال را به صراحت مطرح کردم. "من از تو بچه می خواهم. آیا حاضر هستی در این زمینه با من باشی؟ با ما. فقط به من بگو." گفت. "آیا به همین دلیل است که شما همه چیز را دوباره خراب می کنید؟ آیا ما هم مثل الان بد هستیم؟" و یک ماه است که زنگ نمی زند …

می بینید ، او رفت و من انگار بیدار شدم. در ابتدا این احساس وجود داشت که تمام جهان مانند یک پازل در اطراف من پاره پاره شده است. آنها تمام قطعات را از جعبه بیرون آوردند ، آنها را پراکنده کردند و حتی تصویری از کل آن ارائه ندادند …"

روان کلمه یونانی به معنای روح است. و همچنین یک پروانه. اگر قهرمان داستان روان نامیده شود ، فرض می کنیم که تغییرات بزرگ ، تحولات و بحران در انتظار او است. آیا او از آنها جان سالم به در خواهد برد؟ آیا از آنها عبور می کند و تغییر می کند یا از بین می رود؟

امروز ما با دنباله ای رابطه داریم. افسانه روان ، به عنوان مرحله ای در رشد یک زن و بیداری Anima (زن درونی) او. تخریب روابط ناخودآگاه - "زمان آن فرا رسیده است ، او عاشق شد" - و آگاهی از خود ، توانایی های خود. و همچنین فرصت هایی برای تغییر روابط. بخشی از داستان که امروز می خواهم روی آن تمرکز کنم این است که وقتی روابط ناخودآگاه از هم پاشید ، چه اتفاقی می افتد.

روان سومین دختر پادشاه و زیباترین شاهزاده خانم بود. او آنقدر زیبا بود که فقط او را می پرستیدند ، و هیچ کس جرات نمی کرد که او را به عنوان همسر آرزو کند. البته ، پدر تزار واقعاً می خواست بداند آیا دختر مورد علاقه اش برای خود شوهر پیدا می کند یا خیر. او به اوراکل دلفیک رفت. او مردی شجاع بود. می دانید ، اگر از دلفیک اوراکل راهنمایی بخواهید ، باید آن را دنبال کنید *.

* خیلی مراقب باش. تا زمانی که واقعاً آماده پیگیری نباشید ، به دنبال مشاوره نباشید. یا مثلاً به روان درمانگران مراجعه نکنید. و سپس چگونه می توان یک سیب را از درخت دانش گاز گرفت … و سپس؟

معبد گفت که پادشاه باید دخترش را به بالای کوه بیاورد و او را به سرنوشت بسپارد - همسری که از نسل بشر نیست. بنابراین ، روان لباس مراسم تشییع جنازه را پوشید و افراد پادشاهی در عزاداری فرو رفتند. مطمئناً پدر پادشاه صد بار موهای خود را پاره کرده است "خوب ، چرا من فقط پرسیدم؟"

با این حال ، روان توسط یک هیولا وحشتناک بلعیده نشد. به طرز شگفت انگیزی ، او را به یک دره جادویی با یک قصر زیبا منتقل کردند ، جایی که همه چیزهایی که قلب او می خواست وجود داشت. هر شب شوهرش می آمد ، با او عشق می ورزید و قبل از سحر ناپدید می شد تا او هرگز او را نبیند. دیدن روان محبوبش ممنوع بود. تنها ممنوعیت در این مکان آسمانی *.

* تقریباً شبیه همسر ایده آل یک ناخدای سفر طولانی به نظر می رسد ، فقط او نیز هر شب با همسرش عشق می ورزد.

این مدت طولانی ادامه داشت. او یک اسطوره است. در برخی از نسخه ها ، این رویای زیبا نزدیک به صد سال طول کشید.

در همین حال ، خواهران روان با در نظر گرفتن مرگ او همچنان به عزاداری ادامه دادند. و روان از معشوق نامرئی خود التماس کرد که خواهرانش را برای ملاقات با خود بیاورد. او گریه کرد ، شوهرش سعی کرد به او بگوید (مانند برخی مردان) این چیزی نیست که او واقعاً می خواهد. روان دوباره گریه می کرد. و او در نهایت موافقت کرد و هشدار داد که او نباید توافق آنها را نقض کند. او به او گفت: "روان ، تو باردار هستی. بچه ای که زیر قلب خود داری ، اگر راز من را حفظ کنی ، خدا می شود. یا اگر آن را بشکنی فانی می شود." پس از آن ، او دوباره ناپدید شد و به خواهران اجازه داد تا از روان دیدن کنند.

اگر خواهان "بهترین کار" نیستند خواهران خواهر نمی شدند. و آنها روان را به یاد پیش بینی اوراکل می اندازند. همسر او باید موجودی نژاد بشری باشد.آنها سعی می کنند این ایده را به او القا کنند که ممکن است او یک هیولا باشد. و روان وحشت زده است ، "خدا ، من چه کار می کنم؟ اگر آنها درست بگویند؟" خواهران بلافاصله راه خروج را به او می گویند: "باید یک چراغ و چاقو بردارید. بعد از اینکه همسرتان به خواب رفت ، چراغ را زیر تخت پنهان کرده و روشن کنید. اگر با یک هیولا ازدواج کردید ، سر آن را با چاقو ببرید.""

هر نمادی در اینجا برای ما مهم است. هم چراغ و هم چاقو. اگر قصد دارید رابطه خود را مرتب کنید ، به هر دو نیاز خواهید داشت. اولین قدم این است که بخواهید وضعیت را کمی روشن کنید ، برای این کار به یک لامپ نیاز دارید. این نماد تمایل شما برای نگاه دقیق به فردی است که با او کار می کنید یا زندگی می کنید. یا احساسی که نسبت به خودتان در این رابطه دارید. بنابراین ، لامپ ضروری است.

اما اگر چاقو ندارید ، لامپ چه فایده ای دارد؟ این عزم و اراده است که به شما کمک می کند تا شرایط را پشت سر بگذارید ، رابطه را پایان دهید و روابط پیچیده را قطع کنید. اگر قدرتی که چاقو نماد آن است را ندارید چقدر ارزش دارد بدانید که در یک رابطه دردناک زندگی می کنید؟ قدرت فراتر رفتن از آنچه که تجویز شده است ، قطع روابط ، و پایان دادن به روابط در صورتی که به چیزی تبدیل شده اند که شما را ناهنجار می کند. و روان ، سرشار از عزم ، چراغ و چاقو را در زیر تخت پنهان می کند.

احتمالاً می دانید که وقتی او عاشق نامرئی و داماد ناشناس خود را روشن کرد ، معلوم شد که خدای عشق ، اروس است. یا کوپید. کوپید اغلب به دلایلی به عنوان یک فرشته چاق نشان داده می شود. یک نوع کاملا نابالغ که رابطه خود را از مادرش پنهان می کند و به او دروغ می گوید.

اروس قولی را که به مادرش آفرودیت داده بود زیر پا گذاشت. الهه عشق از او خواست تا روان را مجازات کند. دیگه چطور؟ از این گذشته ، شاهزاده خانم جوان آنقدر خوب بود که با فراموش کردن محراب های آفرودیت ، او را پرستش کردند. مردم دختر زمینی را به عنوان الهه می پرستیدند و آفرودیت قصد داشت از او انتقام بگیرد. خدایان حسادت می کنند.

* برای ما ، این بدان معناست که به محض اینکه شما کاملاً با عشق ، با روابط خود ، با آنها ادغام شدید ، ظاهر انسانی خود را از دست می دهید. شما در آنها حل می شوید. آنها شما را مصرف می کنند. این انتقام آفرودیت است.

در داستان ما ، آفرودیت به پسرش اروس گفت که با تیری به روان ضربه بزند تا او قربانی عشق برای بی اهمیت ترین افراد شود. این قدرت منفی آفرودیت و اروس (قدرت عشق) است ، ما می توانیم عاشق کسی شویم که به معنای واقعی کلمه ما را نابود می کند و ما را از شانس توسعه محروم می کند. عشق کور است. اما در عوض ، اروس روان را دید و خودش عاشق او شد. او تصمیم گرفت عشق خود را پنهان کند و عاشقانه ای را برای خود مخفیانه از مادرش ترتیب داد.

و همه چیز خوب پیش رفت تا اینکه Psyche "توافق" بسیار یک طرفه آنها را نقض کرد ، که در واقع اوضاع را برای اروس راحت کرد. "نیازی به تغییر چیزی نیست. در مورد ماهیت واقعی توافق ما در تاریکی بمانید." پس از برجسته کردن وضعیت ، او قرارداد را پاره کرد. چراغ در دستش لرزید و یک قطره روغن روی شانه اروس افتاد. او با درد بیدار شد ، عصبانی شد ، روان را متهم کرد که همه چیز را خراب کرده است (خوب ، چه کسی به آن شک می کند). و سپس بالهایش را تکان داد و چنین بود.

خروج از یک رابطه ناسالم اغلب به این شکل اتفاق می افتد. اما رابطه همیشه به همین جا ختم نمی شود و تحول قهرمان ما تازه آغاز شده است.

ادامه دارد…

توصیه شده: