2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
هر کس تصور خاص خود را از قدرت درونی دارد و تصور خود را از آنچه است و چگونه در زندگی خود را نشان می دهد دارد؟ ماسک - من قوی و خونسرد هستم - این در مورد قدرت درونی نیست ، فقط یک ماسک است که می تواند اشک و ناامیدی را پنهان کند.
من می خواهم در مورد دختر نستیا از تمرین بالینی به شما بگویم.
وقتی نستیا 13 ساله بود ، پدرش بر اثر حمله قلبی (40 ساله) درگذشت. مامان ، در آن زمان یک زن 35 ساله نمی توانست ضربه ناگهانی سرنوشت را تحمل کند ، و فرآیندهایی به نام "حرکت تا مرگ" در خود او شروع شد-او شروع به نوشیدن کرد ، و سپس با همراهان نوشیدن از خانه بیرون رفت و دست تکان داد. قلم برای شش کودک
به جز مادربزرگ قدیمی ، نستیا ، بزرگترین خانواده ، شخص دیگری نداشت. برای اینکه مقامات سرپرستی چیزی را حدس نزنند و آنها را از خانه به مدرسه شبانه روزی بفرستند ، نستیا در 13 سالگی به عنوان پیشخدمت به کار رفت. در طول روز ، او بچه ها را به مهدکودک ها و مدارس می برد ، خودش در چندین درس درس می خواند ، و سپس به محل کار می دوید. بنابراین مقدار کمی پول در خانه ظاهر شد ، که با آن غذا خرید ، چیزی از لباس های دست دوم. اوضاع اقتصادی در اوکراین وحشتناک است ، اما نستیا از هر گونه امتیاز و حقوق هفتگی در پاکت خوشحال بود.
درست است ، او معتقد بود که می تواند تا 18 سالگی اینطور کنار بیاید و سپس سرپرستی بقیه را بر عهده بگیرد.
سه ماه بعد ، یک همسایه علیه نستیا محکومیت نوشت - و مقامات سرپرستی آمدند. هیچ کس به مادربزرگ پیر و بیمار ، که به سختی راه می رفت ، گوش نداد. همه به مدرسه شبانه روزی فرستاده شدند. اما حتی در آنجا ، نستیا همه را تماشا کرد و از آنها مراقبت کرد. او ZNO را گذراند و وارد مدرسه فنی شد. اما او نمی تواند به آنجا برود ، او از مدرسه شبانه روزی آزاد نشد ، زیرا او هیچ پولی برای سفر نداشت و جایی برای تهیه آن وجود نداشت. باید منتظر هجدهمین سالگرد بود ، چند ماه دیگر باقی مانده بود.
در نتیجه ، نستیا وارد قلب شد.
در قلب ، او پزشکان را با این واقعیت که برنامه ای برای زندگی دارد ، روبرو کرد. برای پنج سال آینده ، مطمئناً. او به کیف می رود ، تحصیل می کند تا متخصص آشپزی شود (این رویای اوست) ، سرپرستی را ترتیب می دهد و همه بچه ها را به محل خود می برد. س Questالات - پول ، مسکن ، وکیل و غیره - در رتبه دوم قرار دارد. او دانش درونی ساده ای دارد ، راه حلی پیدا خواهد کرد ، فقط به این دلیل که به دنبال آن است.
برای خود متاسف باشید ، برای زندگی گریه کنید ، رنج ببرید - برای این زمان وجود ندارد. نستیا می خواهد برنامه زندگی را که او تشکیل داده ، به قسمتهایی تقسیم کرده و بیان کرده است ، اجرا کند. هیچ کس این را به او آموخت ، او هیچ جا در مورد آن نخوانده است (زمانی برای کتاب وجود ندارد) ، او همه چیز را در خودش می گیرد. آیا او احساس تنهایی می کرد؟ مطمئن. اما تنهایی برای او سوخت بود ، منبعی برای حرکت به جلو.
آنها به تمایل او برای آشپزی ، کار در رستوران ، و سرآشپز شدن به او می خندند. اما نستیا منتقدان کینه توز را کنار می گذارد ، کلمات حسادت آمیز آنها او را گمراه نمی کند - او به خود متکی است ، دقیقاً می داند چه می خواهد.
پس قدرت درونی کجاست؟
به ندرت ، شرایط بیرونی آنطور که ما می خواهیم شکل می گیرد. تورم شدید ، فاجعه سیاسی ، مرزهای بسته - این یک چیز بزرگ است که بر ما تأثیر می گذارد. و سپس والدین ، دوستان ، همسران و شوهران هستند که ارزش خود را ، مسخره می کنند ، حسادت می کنند ، خیانت می کنند و فریب می دهند - و این بر ما نیز تأثیر می گذارد ، و این نیز شرایط بیرونی است. زیرا شرایط داخلی در درون ما وجود دارد و بسیاری به سادگی به آنها اهمیت نمی دهند. آنها به خود اهمیت نمی دهند ، زیرا شما باید چیزی را به کسی ثابت کنید ، کسی را در چیزی متقاعد کنید ، سزاوار عشق یا توجه دیگران باشید.
و همه اینها - "آه ، هیچ کس مرا دوست نداشت و بنابراین من در زندگی خود ناراضی هستم. آه ، آنها برای من ماشین نخریدند و اکنون من نمی توانم خودم را برآورده کنم ، زیرا اگر به من بخندند چه می شود "- آنها به هیچ وجه مانعی نیستند. آنها فقط زمانی به موانع تبدیل می شوند که لازم باشد بی عملی و بی مسئولیتی شخصی را توجیه کنیم.
قدرت درونی نستیا در توانایی ادامه یافتن راه حل در ناامیدکننده ترین شرایط ، توانایی صبر کردن ، تعیین اهداف و دستیابی به آنها ، دریافت انرژی از تنهایی او نهفته است.
این مانند یک تیر از کمان است - هدفمند ، غلبه بر مقاومت هوا ، پرواز به جلو و ترک گذشته بسیار عقب.
بهای این قدرت درونی قلب اوست. از آنجا که هر نیروی درونی بهایی دارد ، کسی که از پرداختن می ترسد - برای همیشه در وضعیت فعلی خود باقی می ماند - در موقعیت یک کودک درونی یا یک قربانی درونی یا در نگرش ها و انتظارات مصرف کنندگان "همه به من و اول از همه به والدین مدیون هستند. "، زندگی می گذرد ، تغییر اتفاق نمی افتد.
همه قدرت درونی ندارند و شما آن را در همه احساس نخواهید کرد. البته ، پوشیدن ماسک راحت تر است ، زیرا رایگان است. و مصرف کنندگان همه چیز را رایگان دوست دارند. انرژی ، منابع و زمان دیگری را جذب کنید ، دیگران را به خاطر آنچه باید محافظت کنید ، محافظت کنید ، تهیه کنید ، تجهیز کنید. این مربوط به ترس از قدرت درونی است ، این مربوط به حسادت کسانی است که در آنها هستند و می توانند آن را درک کنند ، نه اینکه از شرایط بیرونی پنهان نشوند ، بلکه آنها را همانطور که هستند بپذیرند.
توصیه شده:
کودک درونی یا هیولای درونی؟
برقراری ارتباط با فرزند داخلی بسیار مهم تلقی می شود. آنها مقاله ، کتاب می نویسند ، آموزش می دهند و فیلم هایی در این باره می گیرند. مرسوم است که "درونی" را پیدا کرده ، "شفا" داده و او را از هر جهت مورد ستایش قرار دهید. اما آیا واقعا اینقدر ضروری و مفید است؟ کودک داخلی غالباً آسیب دیده ، از دست رفته ، رها شده ، در معرض فقدان درک ، مراقبت و عشق در نظر گرفته می شود.
چه چیزی درست است و چرا باعث می شود که اینقدر بد شود؟ فرسودگی شغلی - در مورد آن چه باید کرد؟
در اینترنت ، بسیاری از موارد به درستی نوشته شده است. نحوه صحیح غذا خوردن ، برنامه روزانه مناسب ، نحوه زندگی ، نفس کشیدن ، راه رفتن ، گوزیدن. چگونه می توان در یک رابطه صحیح قرار گرفت ، با چه کسی باید باشم و با چه کسی نباید باشم. اگر رفتید ، پس رهایش کنید.
کیک پنیری و موفقیت - وجه اشتراک آنها چیست؟ یا چرا شکست خورده اید
چرا بازنده ای؟ موفقیت دستیابی به یک هدف است. اما بسیاری از مردم ، با رسیدن به اهداف خود ، هرگز احساس موفقیت نمی کنند. دلیل ش چیه؟ چرا احساس شکست می کند؟ مغز ما طوری طراحی شده است که ما به یاد داشته باشیم چه رنگی احساسی روشن دارد. چیزی که ما را از حالت معمول و آرام خارج کرد.
آگلایا داتشیزه. زمین خورده هرگز دست خالی بلند نمی شود
آگلایا داتشیزه. زمین خورده هرگز دست خالی بلند نمی شود . سه سال پیش مریض شدم. کشنده نیست ، اما مزمن است. این بیماری هر روز بدون توجه ظاهر می شد و فضای بیشتری را در بدن من اشغال می کرد و کم کم من را دچار کم خونی فقر آهن می کرد. کم خونی که به طور نامحسوس رشد می کند چگونه ظاهر می شود؟ منهای 1-2 واحد هموگلوبین در ماه.
شرمنده به خاطر لطافت. به کجا و چه چیزی منجر می شود؟ تهدید چیست؟
چرا این وضعیت عملاً فاجعه بار است و گواه فرایندهای آسیب شناختی بزرگ در روان انسان است؟ بسیاری از مردم ابراز گرما ، لطافت و قدردانی برایشان مشکل است. به ما آموختند که قوی باشیم ، با اراده خود زنده بمانیم ، به نتایج برسیم و نتایج را نشان دهیم ، اما نشان دادن احساس لطافت شرم آور بود.