2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
آگلایا داتشیزه. زمین خورده هرگز دست خالی بلند نمی شود
سه سال پیش مریض شدم. کشنده نیست ، اما مزمن است. این بیماری هر روز بدون توجه ظاهر می شد و فضای بیشتری را در بدن من اشغال می کرد و کم کم من را دچار کم خونی فقر آهن می کرد.
کم خونی که به طور نامحسوس رشد می کند چگونه ظاهر می شود؟ منهای 1-2 واحد هموگلوبین در ماه. خیلی غیر اختصاصی ابتدا فقط عصرها بسیار خسته می شوید ، اما به نظر می رسد برای چنین حجم کاری طبیعی است. و به طور کلی صحبت می کنم. شما به تازگی از ولادیوستوک بازگشته اید ، چه می خواهید؟ سپس صبح خسته از خواب بیدار می شوید. اما به نظر می رسد کمبود خواب است؟ من نیاز به نوشیدن چای دارم! شما عاشق پوره هستید … سپس متوجه می شوید که از پله ها بالا می روید و بعد از طبقه دوم خفه می شوید و پاهایتان مانند سنگ است. اما این برای شما مناسب است ، شما دویدن های صبح خود را رها کرده اید! سپس ترجیح می دهید بنشینید ، نایستید ، بلکه به طور کلی دروغ بگویید و خالی به سقف خیره شوید. خوب ، شما تنبل هستید! برخیز و در زندگی معنا داشته باش! سپس از سفر و آموزش در شهرها و کشورهای دیگر امتناع می کنید. احتمالاً بحران هویت حرفه ای دارید؟ شاید شما اکنون تماس متفاوتی دارید؟ سپس نوشتن را متوقف می کنید ، زیرا سر شما آنقدر کسل کننده و بی حال است که افکار به سختی می توانند یکی پس از دیگری خزیده شوند. شاید شما ، مادر ، نامه ای نوشته اید؟ من در یک روال معمول غرق شده ام. و سپس از تشخیص خود در آینه دست بر می دارید ، به طور قابل ملاحظه ای خاکستری می شوید ، دیگر در همه لباس هایتان جا نمی شوید ، روی ترازو می روید و ده پوند اضافی می بینید. اما این قابل درک است! پس از همه ، شما ترجیح می دهید همه جا سوار تاکسی شوید و شیرینی های زیادی بخورید (شیرینی ها وقتی خسته می شوند به سرعت انرژی می دهند). و به طور کلی ، شما به زودی 38 ساله می شوید ، زمان چاق شدن و عمه شدن است ، وراثت دشواری دارید. به مادربزرگت نگاه کن! و سپس دیگر تمایل به رقصیدن ندارید. و در این لحظه دیگر چیزی جز وحشت ناامید کننده احساس نمی کنید …
این تقریباً در یک سال و نیم گذشته استدلال می کردم ، هر ماه قدرت خود را از دست می دادم تا اینکه به یک پزشک خوب رسیدم. و می دانی چیزی به من گفت؟ وی گفت که روان درمانگران سخت ترین بیماران هستند ، زیرا آنها کاملاً متقاعد شده اند که همه مشکلات در سر آنهاست. می فهمی پدر من؟
کم خونی مانند یک سوراخ نامرئی در یک تشک بادی است. در اینجا شما روی آن شناور می شوید و احساس می کنید که از بین رفته است. و اگر دقیقاً نمی دانید این سوراخ کجاست ، فقط شروع به پمپاژ آن کنید. تاب می خورید ، می چرخید ، قدرت خود را صرف می کنید ، فشار هوا را افزایش می دهید ، که به نوبه خود سوراخ بدبختی را گسترش می دهد ، که هوا را حتی سریعتر خون می کند و کشنده می شود. و در نتیجه ، شما خودتان موقعیت خود را تشدید می کنید. در مورد من هم همینطور بود! برای اینکه به نوعی شاد باشم ، سعی کردم زود بیدار شوم ، پوره ، چای و قهوه ایوان بخورم ، ویتامین بخورم ، یوگا انجام دهم ، به درمان بروم ، با ناتوانی روانی خود کنار بیایم ، به طور خاص از پله ها به طبقه 11 بیرون بروم. نفس بکشم و خود را محدود به غذا کنم ، که در نهایت منجر به از دست دادن قدرت بیشتر و سپس نیاز به درمان جراحی شد ، که ضروری بود. درک این نکته ضروری است که اگر بیماری به نقطه بحرانی رسیده باشد ، تمرینات ساده ، روان درمانی ، رژیم غذایی و شیوه زندگی قابل درمان نیست.
ناخوشایندترین چیز حتی خود بیماری نیست ، بلکه جهل است. وقتی شرایط بدتر می شود و شما دلیل آن را نمی دانید و آن را نتیجه زندگی اشتباه خود می دانید.
من در حال حاضر خوبم. در حقیقت ، حتی وقتی متوجه شدم که مریض هستم و دیگر بی خیال شلاق زدن خودم نیستم ، عیبی ندارد. من این واقعیت را پذیرفتم که قدرت کمی دارم و این یک امر مسلم است. و برای اینکه آنها را داشته باشم و بن بست دوباره اتفاق نیفتد ، باید خیلی چیزها را رها کنم. و قدرت مطلق من ، و تلاش برای افزایش سرعت با کمک قهوه ، و پشیمانی از این واقعیت که کمتر کار می کنم. نیروها رو به اتمام هستند. من آنها را فقط برای کارهای مهم دارم. پروردگارا ، چه آرامشی!
زمین خورده هرگز دست خالی بلند نمی شود.کم خونی و درمان جراحی چه چیزی به من داد؟ با کمال تعجب ، من توانستم مقدار زیادی از آنجا بگیرم. و همه آنچه لازم است!
- توانایی امتناع. وقتی نمی توانید ، وقتی نمی خواهید ، وقتی از لحاظ نظری می توانید ، اما نمی خواهید ، وقتی خسته هستید ، وقتی برنامه های دیگری دارید ، وقتی شهود شما می گوید.
- قابلیت گلزنی بگذارید برود ، آن را به تعویق بیندازید ، انجام ندهید ، واگذار کنید ، بازدم کنید ، بگذارید برود ، از دست بدهید ، موفق نشوید ، آن را آزاد کنید. باور کنید یا نه ، این سخت ترین قسمت بود!
- توانایی نرم زندگی کردن. هنگامی که به اندازه کافی قوی نیستید ، مبارزه را متوقف کرده یا سخت کار می کنید. شما زندگی احمقانه را با قدرت متوقف می کنید. شما دیگر به کسانی که می خواهند لب به لب بزنند سوزن نزنید. بدون هیچ گونه بحث بیشتر ، راه خود را طی می کنید و بر هر چیزی که می توانید به آن تکیه کنید ، تکیه می کنید. دور زدن درگیری ها برای من کلیدی است. لحظات اساسی زیادی در زندگی وجود ندارد ، بلکه مزخرفاتی است که می توانید عمری را در آن بگذرانید - به صورت عمده. من تنها جایی ماندم که آنها مرا دوست دارند و با من کار می کنند. حفر سوراخ در درون خود بسیار هیجان انگیز است ، اما اکنون ترجیح می دهم نه حفاری ، بلکه ساختن را ترجیح می دهم.
- امکان درخواست کمک از همه و رهایی از آزادکاران. اگر در حال کمک ، همکاری یا تبادل هستید - خوش آمدید. اگر آن را فشار می دهید - با تشکر ، ارزش آن را ندارد.
- توانایی خوردن گوشت. بله بله!
- درک اینکه چند دوست دارم. تعداد زیادی از!
- امکان آزادسازی زمان درست روی همه چیز است و به رختخواب ، ناهار یا شنا بروید. و فقط یک دفتر خاطرات بنویسید. به هر حال ، دفتر خاطرات به طور کلی یک موهبت الهی است.
- توانایی ایجاد احساس خوشایند به طور مداوم. بسیاری از راه های کوچک برای حفظ شرایط خوب در طول روز. حفظ تعادل ظریف بدون پیچیدگی. من هرگز در زندگی ام بیشتر از الان شاد نبوده ام. و این شادی قابل کنترل است. کنترل شد!
- توانایی جمع آوری مجدد خود. از نظر جسمی و نه تنها.
- توانایی احترام گذاشتن به خود در امور و عدم فعالیت. در عادات و بیماری آنها. احترام به زیبایی و تمایل به راحتی. احترام به انتخاب شما
- کاهش سرعت از اولین سرعت فضایی به یک انسان ساده. و آیا می توانید تصور کنید ، با چنین سرعتی همه اهداف بسیار کارآمدتر محقق می شوند. به عنوان مثال ، من سالها مانند یک پرنده دیوانه در جشنواره ها پرواز می کردم و هزاران کیلومتر از سن پترزبورگ آواز خواندن را آموختم ، و در روند کاهش سرعت ، یک استودیو گروه کر را در جلوی در کشف کردم. کارل نزدیک!
- توانایی رقص و ورزش به شیوه ای جدید به آرامی ، با تکیه بر ساختار ، با صرف حداقل تلاش. به تنفس خود کمک کنید ، از زمین و آسمان حمایت کنید. رقص جدید به طور کلی یک آهنگ است. اکتسابی که می خواهید به اشتراک بگذارید.
من به هیچکس توصیه نمی کنم چنین تجربه ای را تجربه کند ، اما من نمی دانم چگونه بدون تجربه عقل را بدست آورم.
توصیه شده:
زندگی بعد از از دست دادن: "جهان برای من خالی شد"
مرگ. مرگ مرگ - نزاع. افرادی هستند که مرگ آنها باعث رنج آنها نمی شود. خروج از زندگی چنین افرادی بدون درد طبیعی است. شما این را با این واقعیت توضیح می دهید که زندگی هر فرد محدود است و زندگی این شخص خاص به پایان رسیده است. و نکته و زندگی بعدی شما طبق همان سناریوی قبلی جریان دارد ، تا زمان مرگ این شخص متوفی.
روابط به عنوان "نبرد روانی"؟ اگر هرگز کار نکرده اید چگونه روابط بلند مدت ایجاد کنید
روابط به عنوان "نبرد روانی"؟ اگر هرگز کار نکرده اید چگونه روابط بلند مدت ایجاد کنید هر کسی در زندگی شخصی دارد که هرگز شما را رها نمی کند و کسی که هرگز او را رها نخواهید کرد. چاک پالانیک "لالایی" چند نکته جالب در مورد اینکه چرا در یک رابطه در "
از زمین بلند شوید
هر چند وقت یکبار این درخواست را می شنوم: "من یخ زده ام و نمی دانم بعد چه کار کنم. من در نوعی باتلاق ، بی علاقگی ، بن بست هستم »… و هنوز گزینه های مختلفی وجود دارد. و من خودم گاهی به این حالت دچار می شوم. گاهی اوقات اینطور به نظر می رسد:
قدرت درونی چیست و با چه چیزی خورده می شود؟
هر کس تصور خاص خود را از قدرت درونی دارد و تصور خود را از آنچه است و چگونه در زندگی خود را نشان می دهد دارد؟ ماسک - من قوی و خونسرد هستم - این در مورد قدرت درونی نیست ، فقط یک ماسک است که می تواند اشک و ناامیدی را پنهان کند. من می خواهم در مورد دختر نستیا از تمرین بالینی به شما بگویم.
وقتی دستان خود را روی زمین بگذارید ، بهتر نمی شود
دوباره شب و بار دیگر می آید - من نمی توانم زندگی کنم ، اما نمی توانم آرامش هم داشته باشم. زندگی به لکه های تیره مه غلیظ خاکستری ناامیدی و ناامیدی تبدیل شده است ، که هیچ راهی برای خروج از آنها وجود ندارد ، اما بن بست نیز وجود ندارد. هیچ زمانی وجود ندارد و هیچ حسی از بدن وجود ندارد ، به جز رزین خاردار چسبناکی در قفسه سینه ، که اجازه نفوذ به قفسه سینه کامل را نمی دهد و هوشیاری بیشتری را پر می کند … من نمی توانم وارد گرداب شوم و اجازه دهم پیش از این مرا به پایین انداخته باشد -