وقت زندگی است

تصویری: وقت زندگی است

تصویری: وقت زندگی است
تصویری: Zire Pooste Shahr - Episode 45 - سریال زیر پوست شهر – قسمت 45 – دوبله فارسی 2024, آوریل
وقت زندگی است
وقت زندگی است
Anonim

من طبق معمول بیش از یک سال در این آپارتمان زندگی کردم ، بدون این که آن را برای خودم سازمان دهم ، در فضایی که آزاد بود فشردم. صاحب آپارتمان به من اجازه داد همه چیزهایی را که غیر ضروری بود بیرون بیندازم ، اما من فقط برخی چیزها را جابجا کردم ، و برخی به هیچ وجه به آنها دست نمی زدند.

در زمستان ، یک آشنای جدید به دیدار من آمد. به نظر می رسید که ارتباطات چشم انداز خوبی دارد. اما او ناگهان متوجه یک بسته غذای بچه و یک بطری شامپو مخصوص سگها روی یخچال شد و من هیچ بچه و سگی ندارم. به قیافه متعجبش پاسخ دادم: «استاد» ، مرا اذیت نمی کند. بالا رفتن از نردبان و مرتب کردن آن زمان ، تلاش است … . یک آشنای جدید ناگهان آماده رفتن شد و دیگر ظاهر نشد. شانه هایم را بالا انداختم و همانطور که زندگی می کردم زندگی کردم.

در یک شب بهاری ، چیزی در اتاق خواب لرزید. در اتاق قدم می زدم: نه مثل دزد یا موش. صبح ، به محض برخاستن ، با یک تصادف وحشتناک ، یک شیب پنجره پلاستیکی به جای من روی تخت فرو رفت و تخت را از زباله پر کرد. پنجره فوقانی در اتاق خواب و آشپزخانه از همان ابتدا آویزان بود. آنها بلافاصله اصلاح می شدند ، اما لازم بود از نردبان بلند شوید - و این زمان ، قدرت است …

من هم از بالا رفتن از نردبان می ترسیدم. اما حالا بیشتر می ترسیدم که شیب آشپزخانه در چای مورد علاقه من بیفتد. با فتح ارتفاع رکاب ، هر دو شیب را تعمیر کردم و در عین حال همه چیز را بر روی یخچال مرتب کردم. به طور ناگهانی ، این مراحل کوچک منجر به تغییرات بزرگی شده است.

اتاق خواب راحت و ایمن شد: یک سیاه چاله شیب دار در بالای پنجره شکاف خود را متوقف کرد - به نظر می رسید یک چیز کوچک است ، اما معلوم شد که بر ادراک فضا به شدت تأثیر می گذارد. به نظر می رسد آشپزخانه سه برابر فضای بیشتری دارد و حتی بسیار سبک تر و راحت تر نفس می کشد.

من واقعاً می خواستم بقیه فضا را برای خودم مرتب کنم. چیزی را بیرون بیندازید ، چیزی را مرتب کنید ، چیزی بخرید. شرم آور بود که هنوز چند ماه دیگر برای زندگی در این آپارتمان باقی مانده بود ، و سپس حرکت دیگری در راه بود. اما رانندگی از آسایش ناگهانی آنقدر قوی بود که من در این برنامه غوطه ور شدم.

در همان زمان ، من شروع به کاوش در فضای بیرون کردم - در مسیر با مسیرهای جدید قدم زدم و به طور غیر منتظره بسیاری از مکانهای جالب را پیدا کردم: خواربارفروشی های خوب ، که در تمام این مدت "نزدیک" بودند ، اما من در مورد آنها نمی دانستم ، و یک پارک دنج با فواره و تاب ، و معماری زیبا ، و برخی از تأسیسات خانگی مفید مانند آرایشگاه.

من زندگی خود را مرتب کردم - هم داخل آپارتمان و هم بیرون. بسیار راحت و شاد شد. اما در روح من تحت تأثیر مالیخولیا قرار گرفتم - من واقعاً نمی خواستم از این مکان دنج و قابل سکونت خارج شوم ، در کنار آن فرصت های زیادی برای زندگی و اوقات فراغت پیدا کردم. این شرم آور بود که تلاشها روی چیزی "موقت" سرمایه گذاری شد که به زودی کنار گذاشته می شد. و من احساس گناه و پشیمانی می کردم که همه اینها را زودتر انجام نداده بودم - یک سال و نیم پیش. در داخل ، صداها "اره می کردند" "به هر حال ، من می توانستم همه اینها را در یک زمان سازماندهی کنم" ، "چگونه می توانم همه چیز را در حال حاضر ترک کنم؟" و "چرا برای چیزی بسیار موقت هزینه می کنیم؟"

"چرا پول خرج موقت می کنم" خیلی سریع فروکش کرد. حتی چند روز گذراندن در محیطی تازه ، مملو از شادی و راحتی ، ارزش تلاش را داشت. چرا - پشت این احساسات شادی ، رضایت و راحتی است. و ناگهان معلوم شد که اگر چند ماه زندگی کنید ، چند ماه چندان کم نیست.

"حالا چگونه می توانیم همه اینها را رها کنیم؟" پاسخ من را نیز یافت با این مکان خداحافظی کنید و مانند زمان خداحافظی با یک عزیز ، غم و اندوه را تجربه کنید. و من یک ترس آشنا را دیدم - انتخاب شریک خوب و ایجاد رابطه خوب ترسناک است ، زیرا از دست دادن ترسناک است. اما من در حال حاضر تجربه دارم ، وقتی از دست دادن را گذراندم و زنده ماندم ، زنده ماندم ، توانستم به شیوه جدیدی زندگی کنم. بنابراین اکنون می توانم. با این خانه خداحافظی کنید و خانه جدیدی پیدا کنید. و اکنون تجربه ایجاد دنج هنوز برای من باقی خواهد ماند ، من قادر خواهم بود این تجربه را در مکان جدیدی اعمال کنم.

"به هر حال ، او می توانست همه اینها را یکباره سازماندهی کند." بله ، ببخشید که نکردم. هیچ تجربه ای وجود نداشت ، هیچ منبعی وجود نداشت.اما اکنون تجربه انجام این کار را دارم. و در مکان جدیدی می توانم این کار را زودتر انجام دهم.

چقدر شبیه زندگی ، نگرش نسبت به تغییرات ، احساساتی است که در طول دوره درمان بوجود می آید. ما در فضای "بیگانه" زندگی می کنیم: نگرش های اجباری بیگانه ، قوانین بیگانه ، انتظارات و خواسته های بیگانه. ما در فضایی که تحت شرایط خانوادگی در دوران کودکی برای ما ایجاد شده است فشرده می شویم و آن را تغییر نمی دهیم ، آن را مجهز نمی کنیم ، خود را ایجاد نمی کنیم ، منابع خود را نمی شناسیم و نمی دانیم که "در دست”. برای تغییر چیزی - "بالا رفتن از نردبان" ترسناک است ، "وقت و تلاش است". و به نظر می رسد که این همه بیگانه چندان دخالت نمی کند.

با این حال ، ارزش یک قدم کوچک را نیز دارد - و می توانید تغییرات بزرگی را به دست آورید. اما تردیدها "آیا لازم است؟" ، "آیا برای تغییر چیزی دیر نیست - من در حال حاضر چند سال سن دارم؟" و سپس ، هنگامی که ما تصمیم به تغییر می گیریم (معمولاً پس از "خراب شدن" چیزی) ، "وجدان" ما را عذاب می دهد که ما قبلاً آن را انجام نداده بودیم. و سپس ممکن است به نظر برسد که بهتر است آنها این کار را انجام ندهند ، زیرا تحمل احساس گناه در مقابل خود سخت است.

اما نتیجه تنظیم زندگی شخصی برای خود ارزش تصمیم گیری را دارد.

ایوانوا النا (سایدا) ویاچسلاوونا

توصیه شده: