ترس از زن بودن

فهرست مطالب:

تصویری: ترس از زن بودن

تصویری: ترس از زن بودن
تصویری: فایل لو رفته از جلسه آموزش جنسی به زنان مومنه در مشهد! 18+ دوربين خنده 📽 2024, آوریل
ترس از زن بودن
ترس از زن بودن
Anonim

در زندگی ، همه چیز از یک سو بسیار ساده است ، اما از سوی دیگر ، بسیار پیچیده است. هر روز ما طیف کاملاً متنوعی از احساسات ، احساسات ، دیدگاه ها را مشاهده می کنیم ، به نوعی همدلی می کنیم ، به نوعی مقاومت می کنیم … زندگی ادامه می یابد و همه چیز تغییر می کند. گاهی اوقات نگرش ها و دیدگاه هایی که به نظر ما شکست ناپذیر می رسید می تواند مانند یک قلعه ماسه ای فرو بریزد تحت شدت شرایط … "هرگز نگویید هرگز." هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد.

این داستانی درباره کسانی است که زندگی آنها مملو از نوعی موانع و چارچوب ها بود ، گاهی موجه منطقی و گاهی کاملاً بی معنی

جامعه ای متنوع با حوزه های مختلف … در بین مردم توسعه یافته است که اکثریت زنانی که مادر نشده اند ، ازدواج نکرده اند ، در آموزش ، علم و پزشکی متمرکز هستند. و بدون تظاهر به اثبات علمی ، می گویم که متأسفانه من خودم متوجه چنین تصویر غم انگیزی شدم.

در اینجا شما از روی نیمکت دانشجویی به یک معلم دانشگاه نگاه می کنید ، بی اختیار تصور می کنید که زیبا ، روشن ، تحصیل کرده ، اما بسیار تنها هستید … و بیست سال بعد به طور تصادفی او را در خیابان ملاقات می کنید ، و او به نوعی مانند یک کودک آه می کشد ، با تأسف: "من تمام زندگی خود را علم دادم …". و چه تعداد از آنها در میان آشنایان ، بستگان ، دوستان ما وجود دارد که تمام زندگی خود را وقف جستجوی حرفه ای به ضرر شادی شخصی کرده اند.

گاهی اتفاق می افتد. زنی بالای چهل ، تنها ، با مادرش زندگی می کند … و سپس او ظاهر می شود! در بیشتر موارد ، از او جوانتر است ، اما طبق برخی از قوانین که فقط از بالا شناخته شده است ، او جذب این خانم می شود … و دوباره طیف وسیعی از احساسات! زن با دوستانش می گوید: "می ترسم او مرا ترک کند." "می ترسم مردم چه بگویند" … "مادرم چه فکر می کند؟" … و سپس مادر رفته و دوستان خانواده های خود را دارند ، نگرانی های آنها …

آیا لازم بود از آنچه مردم می گویند بترسید؟ آیا تأیید مادر بسیار مهم بود؟ تصویری غم انگیز از روزهای ما و از این گذشته ، نه یک کودک بدون کودک ، بلکه یک زن معمولی ، اما در بردگی اعتقادات خود … از دوران کودکی ، رویای لباس عروسی را در سر می پروراند ، اما هرگز آن را در زندگی بزرگسالان امتحان نمی کرد … اما چند نفر وجود دارد؟

عزت نفس پایین ، عقده حقارت ، در اکثر موارد توسط مادر تحمیل می شود ، جدایی از مادر که به موقع اتفاق نیفتاده است ، ناامنی ، ترس از روابط (در بیشتر موارد ، بدون آسیب روانی جنسی ، و دوباره ، تربیت مادر - " رابطه جنسی فقط با شوهرش "،" رابطه جنسی کثیف است "و غیره). و در آستانه یائسگی چیزی روی سرم می زند ، اما دیگر دیر شده است …

زنان عزیز ، همکاران! نترس و جرات نکن! باور کنید همه چیز در دستان شماست! عاشق شوید ، آرزو کنید ، زایمان کنید! شادی را به شکل یک توده گرم از خود دور نکنید ، لب هایش را به سینه خود بمالید … بالاخره این سرنوشت است …

توصیه شده: