2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یک مرد پلاستیکی ، غمگین نیست و شاد نیست ، در شهرها و روستاها قدم می زند ، مچاله شده ، ضعیف ، خرد شده و خندیده است ، همه اطرافیانش بی سر و صدا ساکت هستند ، شاید ملایم باشند ، شاید سختگیر باشند ، نه هنگامی که او جوانی ها را تشخیص می دهد ، قلبش مملو از دردهای ناشناخته ، مملو از اندوه و ترس و اراده است ، و می خواهد فرار کند و در سایه ها پنهان شود ، در زندگی قدم می زند و به طرف دیگر می نگرد.
یک مرد پلاستیکی که او همیشه یک به یک است ، احساس ترس و خشم روح او را در هم می پیچد ، سر و صدا می کند ، عذاب می دهد و درباره افکار متکبر و پست خود با او صحبت می کند ، از دور به او نگاه کنید ، گویی از بالا ، اما به در همان زمان ، آنها یک پارچه در دستان او دادند ، آنها می گویند ، آینه هایی را که صبح و عصر در آنها نگاه می کنید ، پاک کنید ، آنجا چه می بینید؟ هیچ چیزی؟ شما ، سه ، سه ، قوی تر ، جسورتر ، ما از بیرون مشاهده می کنیم ، پرواز شما برای من و شما شناخته شده است ، شما دچار خراشیده و شکسته شده اید ، اما بنابراین ، منظم ، آنچه در داخل است ، قابل توجه نیست ، مبهم است ، هیچ کس نمی بیند آن را در هر جایی پاک کنید ، آینه ها را طوری پاک کنید که همه جا بدرخشند ، بازتاب شما کیاروسکورو دارد ، شما دیر از خواب بیدار شدید ، متفکر ، یخ زده ، نمی توانید گرم شوید ، هیچ فایده ای برای حواس پرتی ، بدی و خلأ وجود ندارد ، آنها داخل هستند ، آنها با تو هستیم ، مرد پلاستیکی ، چشمانت را باز کن ، به درون خود نگاه کن ، نگاه کن ، وحشت زده باش ، آن دستها را می بینی ، آیا شما نیز مانند من به آنها اعتقاد دارید؟ مه ، مه ، مه ، مه ، مه ، مه.
یک ماده قابل انعطاف برای مجسمه سازی پیکره ، هنگام ورز دادن نرم است ، در حالی که آن را مالش می دهید ، زندگی را در دستان خود نگه دارید ، آن را گرم کنید ، مراقبت کنید ، بگذارید برود ، آن را روی زمین بیندازید ، خشک می شود ، سفت می شود ، می چرخد در آتش ، یخ زده ، یخ زده مانند سنگ رزین ، یک مرد پلاستیکی ، در خارج مانند خاک ، نامحسوس ، خاکستری ، کسل کننده و حتی ، مانند همه چیز ، و شاید جدید ، دستان او را از داخل چروک می کنند ، دستان گرم و زنده هستند ، در حال حرکت هستند به دور از آنها ، او تمام قدرت خود را از دست می دهد ، به همین دلیل اتفاق افتاد که این جهان پوچ است ، اغلب پذیرفتن بی قید و شرط زندگی ، بخشی است که ظرف شما را پر می کند ، با فکر پوچ ، بی اعتقاد اعتقاد بر این که یک فرد پلاستیکی از خودش فرار می کند ، او عادت کرده است مچاله شدن ، پاره شدن ، خرد شدن ، مخلوط شدن با گرد و غبار ، و سپس تمیز کردن به طوری که مایل به شکل مایل باشد ، و سپس بی نظم ، زندگی چنان جریان دارد که نمی تواند باشد و منطقی است ، او هیچکس نیست ، هرگز و هیچ جا ، نگاهی دقیق تر به اطراف و مشاهده همه چیز ، با دقت به آینه در سالن نگاه کنید ، اگر دیدن آن دشوار است ، با یک پارچه پاک کنید ، شبیه او ترسناک به نظر می رسد ، اما به نظر می رسد نه ، پلاستیکین نیست پلاستیدها ، او مشکلات را به ارمغان نمی آورد ، هیچ چیز خارج از داخل وجود ندارد ، دستان گرم ، ترس ، پارچه ، آینه ، شما.
شما پلاستیکین هستید ، سن پلاستیکین ، زندگی در حال طولانی شدن است ، نور به پایان می رسد ، که دستان شما را غمگینانه فشردند ، از کجا آمده اند ، و چه کسی به همه اینها نیاز دارد ، شما را با ترس برطرف می کند ، با عصبانیت ، ناراحتی شما را لمس می کند ، احساس گناه ، اشک از شرم ، سکته ملایم با شجاعت ، احساسات پس از همه ، آنها آنقدر در شما له شده اند ، چند نفر نیستند و نخواهند بود ، همه چیز بیهوده نیست ، دستان گرم ، گرم ، لمس ، مچاله شدن ، دستان مادر ؟ شاید آنها پاک شوند ، آنچه به شما می چسبد ، چه چیزی کشیده ، چسبیده ، می درخشد ، می وزد ، شتاب می کند ، در همه جا و اینجا ، آیا دستان شما شما را از خورشید و طوفان محافظت می کند؟ آیا آنها مردی را مجسمه می کنند یا مزخرف می بافند؟ آیا این یک سر است یا یک الاغ ، چه اتفاقی افتاده است ، به من بگویید ، حداقل می توانید فکر کنید ، اما صحبت کنید ، اما زنده باشید؟ دنیای پلاستیک و دستهای خالق ، پوچی ، باد زوزه می کشد و در بدون کاخ.
توصیه شده:
یک مرد باید یا چگونه ما یک "پیچ" را به جای یک مرد انتخاب می کنیم
انسان مدتهاست که دیگر موجود زنده نیست. شخص مجموعه ای از وظایف است که باید به درستی کار کند و از عملکردهای خانواده ، جامعه و دولت پشتیبانی کند. اگر ما به دنبال توابع هستیم ، در این صورت ما نیز به عنوان توابع جستجو می شویم. آنها در ما فردی نمی بینند ، زیرا ما افراد را در مردم نمی بینیم.
"مرد ، برو پیش مادرت." روح یک مرد در جستجوی بلوغ
یک مرد معمولی می گوید: "من می خواهم با یک زن زیبا ، باهوش ، عاقل ، معنوی و مستقل جفت شوم." پس از 5 دقیقه ، او می گوید: "یک مرد باید جفت باشد ، از من ضعیف تر باشد ، اطاعت کند." من پاسخ می دهم: "مرد ، برو پیش مادرت"
عمر پلاستیکی
اخیراً ، اغلب به این فکر می کنم که مردم چگونه زندگی خود را ، مانند یک خلسه ، در حالت عملکرد اجتماعی و بیهوشی کامل احساسات خود می گذرانند. وقتی برای اولین بار به درمان آمدم ، این وضعیت را در خودم "پلاستیک" نامیدم. وقتی جهان وضوح خود را در همه چیز از دست داد ، طعم آن نامطلوب شد ، اشکال روزمره بود ، بوها خفه می شد ، صداها خفه و یا آزاردهنده می شد ، زمان با انگشتان ما روی نمودارها حک می شد:
چرا یک مرد از معشوقه خود جدا می شود؟ درک اینکه چرا یک مرد متاهل معشوقه خود را ترک می کند؟
چرا یک مرد از معشوقه خود جدا می شود؟ بسیاری از معشوقه ها برای مردان متاهل (از جمله برای کیف پول خود) می جنگند ، سعی می کنند زنان خود را بترسانند ، در آنها احساس وحشت ایجاد کنند ، آنها را تسلیم کنند و داوطلبانه شوهران خود را رها کنند. برای این ، افسانه هایی در مورد برتری کل معشوقه ها بر همسران در سن ، جنسیت ، ظاهر ، شخصیت و غیره ایجاد می شود.
یک مرد چگونه احساس مرد می کند؟
"در فرهنگ ما ، پسران تحت ستم به تصویر یک مرد بزرگ می شوند - فردی که باید نقش های اجتماعی مختلف را برآورده کند ، انتظارات خاصی را برآورده کند ، در مبارزات رقابتی شرکت کند و با رقبای خود نزاع کند. هیچ کس به آنها آموزش نمی دهد که در جستجوی درونی شرکت کنند.