طلاق؟ (برنامه ریزی از نظر هلینگر)

تصویری: طلاق؟ (برنامه ریزی از نظر هلینگر)

تصویری: طلاق؟ (برنامه ریزی از نظر هلینگر)
تصویری: ۱۰ چیزی که باید درباره طلاق بدونید وگرنه دیر یا زود بدبخت میشید 2024, ممکن است
طلاق؟ (برنامه ریزی از نظر هلینگر)
طلاق؟ (برنامه ریزی از نظر هلینگر)
Anonim

مشتری از شهر دیگری آمده بود. ازدواج 10 ساله ، فرزند 7 ساله است. شش ماه پیش فهمیدم که شوهرش به او خیانت کرده است. حالا او با شوهرش زندگی نمی کند. او یک سری سوال دارد. چرا این اتفاق افتاد؟ برای من چیست؟ اگر به شما خیانت شده چگونه زندگی کنیم؟ آیا مثل قبل خواهد بود؟ آیا می توانیم با هم دست در دست هم پیش برویم؟ آیا باید طلاق بگیرم؟ یا به خاطر بچه با هم بمانیم؟ از کجا می دانم او چگونه بهتر خواهد شد. من هیچ پاسخ آماده ای ندارم. من فقط می توانم به او در یافتن پاسخ هایش کمک کنم.

از بین حاضران ، مشتری جایگزین هایی برای خود ، همسر و معشوقه همسرش (آلنا) انتخاب می کند. شکل شوهر بلافاصله به انتهای سالن می رود. چهره های مشتری و معشوقه به یکدیگر نگاه می کنند. معشوقه شروع می کند: "این شوهر من است." "چرا ناگهان؟ این شوهر من است!" - از معاون مشتری عقب نمی ماند. از مشتری می پرسم آیا معشوقه ازدواج کرده است. نه ، او ازدواج نکرده است ، هرگز ازدواج نکرده است. از معشوقه ام می پرسم شوهرش کجاست. گیج به اطراف نگاه می کند. من به او شخصیت شوهر مشتری را نشان می دهم. معشوقه سر تکان می دهد ، نه او. من مردی را از بین تماشاگران انتخاب می کنم و او را شخصیت شوهر این زن می کنم. او فریاد می زند - "این شوهر من است!" - اما دیگر خطاب به مشتری نیست. "این را به کی می گویی؟ شوهرت؟" - روشن می کنم. "نه. این را به یک زن می گویم." من شکل زن را تحویل می دهم که این کلمات خطاب به او هستند. تصویر دوباره تکرار می شود ، دو زن بر سر مردی دعوا می کنند و هرکدام فریاد می زند که شوهرش است. در عین حال ، شکل مشتری دور نمی شود ، او ایستاده و به این بازار نگاه می کند. شوهر "معمولی" آنها لبخند می زند ، او به وضوح خوشحال است که مانند یک جایزه احساس می کند. من برای روشن شدن به مشتری مراجعه می کنم - "آیا این شما را به یاد چیزی می اندازد؟ این دو زن چیست؟ آنها اهل کجا هستند؟" مشتری لحظه ای فکر می کند - "پدربزرگم دو زن داشت. فقط آنها هرگز در زندگی ملاقات نکرده اند ، اولین نفر زود مرده است." من همه چیز را مرتب کردم ، ارقام را بر اساس سلسله مراتب طایفه - ابتدا همسر اول ، سپس شوهر ، و سپس همسر دوم. شوهر معاون پس از من عبارت مجاز را تکرار می کند - "شما اولین همسر من هستید. این جا شماست. شما همیشه اولین همسر من خواهید بود." سپس خطاب به همسر دوم - "این همسر اول من است (با اشاره به همسر اول). و شما همسر دوم من هستید. شما دوم هستید ، این محل شماست." همسر دوم برای موافقت عجله ای ندارد. سپس فیگورهای فرزندانشان را گذاشتم. چهره همسر دوم روشن می شود ، او بچه ها را در آغوش می گیرد و لبخند می زند. شوهر دوباره به او می گوید: "تو همسر دوم من هستی و این همسر اول من است." دومی سرش را تکان می دهد ، موافقت می کند. همسر اول به او لبخند می زند. اما چهره مشتری دیگر جلوی خود را نمی گیرد و پای او را محکم می زند - "من موافق نیستم!" از او می خواهم که در برابر همسر اول تعظیم کند. "سجده کن؟ من عبارت مجاز را می گویم ، شکل مشتری بعد از من تکرار می شود ، "ممنون که برای مادربزرگم جا باز کردی". پس از عبارت ، معاون مشتری به چهره همسر اول تعظیم می کند. هنگام تعظیم ، نفس های عمیق او را می شنوم. او در حال حاضر با یک آرامش ، و من حتی می گویم با یک چهره آرام در چهره اش راست می شود. نمی دانم آیا دو زن پدربزرگم در طول زندگی با هم ملاقات کرده اند یا نه. شاید آره. نوه ها قرار نیست همه چیز را بدانند:-)

مشتری به زندگی با همسرش ادامه می دهد. آنها ازدواج کردند و فرزند دوم خود را به دنیا آوردند.

آیا همیشه بخشیدن خیانت لازم است؟ من نمی دانم. من هیچ پاسخ آماده ای ندارم. من فقط می توانم به یافتن پاسخ های شما کمک کنم.

توصیه شده: