زندگی کامل من

تصویری: زندگی کامل من

تصویری: زندگی کامل من
تصویری: Babak Jahanbakhsh - Zendegie Man I Full Album ( بابک جهانبخش - زندگیه من ) 2024, ممکن است
زندگی کامل من
زندگی کامل من
Anonim

از نویسنده: من افکار مشتری خود را با شما به اشتراک می گذارم. با رضایت او

فصل 1. آنچه داریم ، ذخیره می کنیم …..

هنگام ایجاد برنامه ای برای زندگی ایده آل ، ابتدا می خواهم آنچه را که هست تجدید نظر کنم.

بنابراین:

بودن (مال من) (زیرا چنین نظری وجود دارد که این تعیین کننده آگاهی است ، اگرچه من آماده بحث با این موضوع هستم … و فکر می کنم …)

- املاک و مستغلات - 2 واحد ، و در مناطق معتبر پایتخت

- یک ماشین (مشکلی نیست ، برای بازنشستگان ، متوجه شدم که ولوو مطلقاً مال من نیست - با این وجود از ماشین تحریرم تشکر می کنم ، از همه مهمتر ، که به من اجازه رانندگی نداد ، از هر طریق ممکن محافظت می کند و مراقبت می کند)

- پس انداز (به ارز خارجی ، همان بانک که ثبات ندارد. در واقع ، انتقال به مدیریت اعتماد لازم است ، زیرا درصد حتی گربه های من سرگرم کننده است)

- درآمد ماهانه (گربه ها نمی خندند ، اما فکر می کنند … من همان هستم ….)

- گربه ها - 3 عدد

- سگ - 1 عدد

- 3 کمد لباس با لباس ، کیف و کفش مارک دار (من نیمی از آنها را نمی پوشم) - دوباره برای خنده گربه ها

- سفر (خوب ، بله ، من فقط بیشتر برای لذت خود می خواهم ، و نه در سفرهای کاری)

- سفرهای هفتگی رستوران

- محصولات از بهترین مغازه های شهر و روستا (من محصولات "شبیه مزرعه" را سفارش می دهم ، با اعتقاد کامل که آنها واقعاً محصولات کشاورزی هستند)

- مربی شخصی

- خانه دار (با من زندگی می کند ، که قبلاً خانه دار و بهترین مددکار شده است)

آگاهی و همه چیز در اطراف: (آنچه وجود من را تعیین می کند ، یا برعکس)

- عشق … هوممم … یا بهتر بگویم ، کسی که مرا دوست دارد … آیا من او را دوست دارم ؟؟؟؟ موضوعی برای گفتگو با روانکاو من

- روانکاو - اگر او آنجا نبود چکار می کردم ؟؟؟ مطمئناً اکنون من همه اینها را نمی نویسم ، کسی که عاشق باشد وجود نخواهد داشت ، عروسی آینده ، رشد شغلی و گفتگو با خود … من هنوز در مورد دیالوگ های هیجان انگیز ، بحث فیلم ها ، کتاب ها و زندگی صحبت نمی کنم ، زیرا این چند صفحه متن است

- کار من … بله ، بله ، تصمیم گرفتم آن را در لیست بالا قرار ندهم ، زیرا خود درآمد وجود دارد ، اما رابطه من با کار و احساسات من "اینجا" است … وقتی به آنجا می روم چه احساسی دارم دفتر؟ میلیممم … نه ، نه ، قلبم با انتظار ، هیجان و غیرت تندتر نمی تپد. این یکی از زمین های گلف من است ، جایی که من به آرامی ، محکم ، اما مطمئناً از همه سوراخ ها عبور می کنم. فقط یکی در پیش بود - مهمترین. و با این وجود ، من مرتباً تجزیه و تحلیل ریخت شناسی کلمه "کار" را انجام می دهم و نمی توانم از ریشه دور شوم. اما ، من واقعاً هوانوردی را دوست دارم ، درست مانند کار در شرکت های بزرگ ، یک قرارداد "وزن" چند "یارد" روح مرا بیشتر گرم می کند تا "خرید و فروش" مضحک شرکت های کوچک خانوادگی. اما چیزی باید تغییر کند … همه چیز این است که … به نقطه بالا نگاه کنید)) اگرچه وقتی در آینده به تصویر بپردازم هویت پایین تر خواهد بود.

- دوستان. خوب ، خوب ، چیزی شبیه به آن … اما دوست چیست؟ راستش نمی دانم. بله ، من یک سری دوست دختر دارم ، دوستان مرد ، اما فکر می کنم همه آنها آشنایان خوبی هستند. دوستان ، شاید فقط 2-3 … و حتی در آن صورت … به طور کلی ، دوستی یک موضوع جداگانه است

- خانهی من. اوه آره! این احساس بودن در خانه همین الان است. و زیباست. خانه من مثل زندگی من است…. من طبق پروژه ام می سازم. عالی!

- کار من - بی صدا در گوشه ای از کینه سیگار می کشد…. من عاشق نوشتن هستم ، اما هیچ پرواز روح ، زمان آزاد و چشم انداز وجود ندارد. اگر چیزی از آنچه نوشته شده است در آینده قابل پیش بینی منتشر نشود ، من هیچ فایده ای نمی بینم. "نوشتن روی میز" برای بازندگان است. بعد یه کار دیگه می کنم من قطعا … شهر باغ را می شکنم. من واقعاً عاشق باغبانی هستم …..

- ورزش من آرامش من است ، لذت کار با بدن ، رضایت از دستاوردها ، نحوه تیز شدن شبح ، چگونگی کشش ماهیچه ها و رباط ها ، فکر می کنم در هنگام دویدن صبح چقدر عالی است ، شنا چقدر خوب است ، فکر کردن برای آبیاری ، چقدر سرگرم کننده است و تمرین همزمان برای 2 ساعت به درد می خورد … این بخشی از شیوه زندگی من است. بنابراین:

Image
Image

- شیوه زندگی من: وقتی می نویسم ، به طور کلی عالی است … برای یک فلسطینی. هنوز - زندگی در منطقه اداری مرکزی ، اما نه فقط در هر نقطه ، بلکه در خود خاکریز Frunzenskaya (نوعی بنای یادبود سبک امپراتوری استالینیستی).من در یک آپارتمان بزرگ زندگی می کنم ، بنا به سلیقه من بازسازی شده ، جایی که فضا و هوای زیادی وجود دارد ، جایی که آرام و خوب است برای تنفس ، جایی که منظره رودخانه و پارک وجود دارد…. آره…. بله ، بعلاوه من "ماشین خارجی" (همانطور که آنها قبلاً گفتند) رانندگی می کنم. من هر هفته به یک روانکاو مراجعه می کنم (و بسیاری از مردم فکر می کنند که این یک هوس یا عجیب است ، نمی دانم که این عمیق ترین و اغلب سخت ترین کار روی خود است … می توانم تصور کنم که او چه احساسی دارد !!!). من یک مربی شخصی دارم - آقای المپیا ، که بازیگران ، تجار و سیاستمداران مشهور هالیوود را آموزش داده است ، او همچنین متخصص تغذیه من است. خانه دار در حال تماشای خانه است ، به من این فرصت را می دهد که در مغازه ها نچرخم ، دائماً روی اجاق نایستم ، شستشو دهم ، نظافت کنم و غیره. زندگی روزمره به دوش یک حرفه ای منتقل می شود … من می توانم استراحت کنم که به تعطیلات بروم ، نه در تورها ، بلکه همه چیز را خودم برنامه ریزی می کنم ، در سطح نسبتاً بالایی (اگرچه به این دلیل اغلب اوقات). من زیاد سفر می کنم (سفرهای کاری). من کم و بیش موقعیت شغلی دارم ، یک شرکت معروف و بدترین سرآشپز نیست. یکشنبه ها یک معلم فرانسوی به من می آید و شنبه ها یک آرایشگر. در مطالعه در خانه یک کتابخانه کامل وجود دارد ، که هنوز به همه آنها تسلط ندارم (شرمنده !!) ، و افکار در ذهنم جمع می شوند ، که هنوز فرموله نشده و بیان نشده است. من توسط موجودات شگفت انگیز ، گرم و نرم احاطه شده ام - حیوانات من. و مردی وجود دارد که به زودی شوهر من می شود. من دامیان ، که اکنون تنش یافته است ، این س prepaال را آماده می کند که چرا من شادی خانواده ام را پس از سگ و گربه در آخرین مکان قرار دادم … … … بحث می کنیم ، یا کمی بعد توضیح خواهم داد … و سپس ما بحث و گفتگو ….)). هر جمعه من یک شام سنتی با یکی از دوستانم در یک رستوران عالی ایتالیایی می خورم ، جایی که یک سرآشپز ایتالیایی بسیار زیبا به استقبال ما می آید و اغلب غذاهایی را برای ما آماده می کند که در منو نیست. شما می توانید تصمیم بگیرید که من یک الیگارشی هستم ، اما پس از آموزش مالی چنان زخم هایی در مغزم وجود دارد که به وضوح بودجه ماهانه ام را از قبل برنامه ریزی و برنامه ریزی می کنم و موجودی یک پنی را به یک پنی کاهش می دهم. اگر حقوق خود را اعلام کنم ، مطمئناً همکاران اروپایی من را باور نخواهند کرد و دوستان روسی که فکر می کنند از آنجا که من هواپیما می فروشم ، باید پاداش شنا کنم و حداقل ماهی 10 بگیرم ، آنها می خندند.

یکی دیگر - یکی از اجزای بسیار مهم این متن و بر این اساس ، من و زندگی من - احساسات من است. بنابراین بیایید به فصل بعدی برویم:

فصل 2. احساسات و احساسات من

هماهنگی ، شادی ، رضایت ، آرامش…. بله … اما آنها گریزان هستند و بنابراین شما ثبات می خواهید. عشق…. البته ، وقتی عکسهای پدر و مادر و اقوامم را نگاه می کنم ، وقتی سه مرد را به یاد می آورم که به خاطر آن ماهها و سالهایی که در این دریای این احساس گذرانده اند ، بسیار سپاسگزارم ، وقتی دو روز را به یاد می آورم در سن پترزبورگ و تنها یک هفته در یورمالا ، سه هفته در جزیره هاینان و چند روز زمستانی و تابستانی در ونکوور ، یک توپ در یک شب زمستانی مسکو در سفیر بریتانیا و یک صبح زمستانی ، در سال دیگر ، پر از آفتاب و یخبندان. وقتی به حیواناتم نگاه می کنم این را احساس می کنم و جنبه های گرم آنها را در کنارم احساس می کنم. وقتی سعی می کنم با خدا صحبت کنم ، وقتی به مسیح فکر می کنم (او برای من یک شخص کاملاً واقعی و زمینی است که راه خود را پیدا کرده و ارتباط مستقیم با خالق برقرار کرده است) او را تجربه می کنم.

وقتی با شوهر آینده خود ارتباط برقرار می کنم چه احساسی دارم؟ من باید در این صفحات صادق باشم - من به یک مرد احساس عشق نمی کنم ، به یک دوست ، به فردی که با او خوب زندگی می کنم ، احساس عشق می کنم. خوب ، در معنای فلسطینی - گرم ، دنج ، آرام. با او می توانم خودم باشم. او بسیار مهربان و صادق است ، در بسیاری از امور بی تجربه و در بسیاری از موارد ساده لوح است. او مرا دوست دارد و من این احساس را برایم دوست دارم. اما من او را دوست ندارم. من این مرد را تحسین نمی کنم ، افتخار نمی کنم یا تحسین نمی کنم. من نمی خواهم او را اغوا کنم ، نمی خواهم با او رابطه جنسی داشته باشم. من درک می کنم که باید نقش اصلی را بر عهده بگیرم. در همه چیز ، از جمله رابطه جنسی. بله ، بله ، او مالک من نبود ، اما عکس آن صادق است. و اگر با مردی ملاقات کنم و آتشی بین ما شروع شود ، من تردید نخواهم کرد ، خودم را مجبور نمی کنم که دختر خوبی باشم ، با او تقلب می کنم.دلم برای این آتش شور ، این گرمای شبانه و گونه های گلگون صبحگاهی ، عاشقانه ها ، بی پروایی ها ، باد در صورتم ، دستان قوی است. و با این وجود ، من با نامزد فعلی خود ازدواج می کنم و مدتی با او زندگی می کنم … مطمئن نیستم که این برای همیشه باشد. به نظرم بیشتر و بیشتر اوقات مجبور می شوم با او این راه را طی کنم ، چیزی آموخته ام ، برخی اشتباهات را تصحیح کرده ام ، برای یک جلسه کاملاً متفاوت … همین.

و اغلب من فقط احساس عشق می کنم. به همه. زیرا من معتقدم که همه چیز دارای روح و روان است: طبیعت و ساختمانها ، اشیاء اطراف من ، ماشین من ، دیوارهای آپارتمانم ، کتابها ، چند اسباب بازی قدیمی من ، چمدان من ، یک صندلی کار در دفتر… همه چیز شایسته عشق است ، منتظر او و در حضور او شکوفا می شود.

احساس اضطراب. اوه ، این بازدید کننده مکرر من است! به طور کلی ، من تقریباً همیشه مضطرب هستم. به سختی می توانم روزهایی را که اضطراب به تعطیلات می رفت و مرا رها می کرد ، به خاطر بسپارم. او هنوز با من است ، اکنون خواب است ، اکنون بیدار است ، سپس فریاد می زند ، و سپس بی سر و صدا زمزمه می کند.

احساس شادی. اما من فراموش کردم که چگونه آن را آزمایش کنم. و بنابراین شما می خواهید! وقتی می خواهم بپرم ، یا حداقل بخندم ، نمی توانم از صمیم قلب شاد باشم. نه…. آرام … اما من همیشه در روحیه خوبی هستم. حتی غم و اندوه ، که البته همراه با خاطرات پدر و مادرم ، از برگزیدگان سابق من است ، زمینه ساز یک روحیه تعادل خوب را خراب نمی کند.

ترس. همچنین بازدید کننده مکرر من. بلکه این ترس-ترس-وحشت نیست ، بلکه دوست وفادار اضطراب ، خوب ، یا هیپوستاز آن است. احساس "چه می شود اگر" اغلب در روح نفوذ می کند و آنجا می نشیند ، با این حال ، ما باید به آن حق بدهیم ، نه به مدت طولانی.

بنابراین ، تجدید نظر به پایان رسیده است. بریم سر اصل مطلب:

فصل 3. زندگی ایده آل من.

Image
Image

من در یک صبح روشن و آرام زمستانی از نور برفی که به دیوار شیشه ای خانه ام نفوذ می کند بیدار می شوم. همچنین می توانید تخت خود را برای مدتی خیس کنید. او نیز کنارم حرکت کرد و به حرکت من لبخند زد. و قلبم کمی تندتر می تپید ، خوشحالم که صورت او را روی بالش می بینم. او را می بوسم و بی سر و صدا از زیر پوشش بیرون می آیم. با پایین آمدن به طبقه اول ، یکبار دیگر تزئینات روی درخت بزرگ کریسمس را که کل مرکز اتاق نشیمن را اشغال کرده است ارزیابی می کنم ، هدایایی زیر آن انباشته شده است. وارد اتاق بعدی می شوم ، لباس ورزشی خود را می کشم و تردمیل را روشن می کنم. من می دوم و چشم انداز زمستانی را تحسین می کنم ، کاج های پوشیده از برف ، کمی جیغ می زنند ، یکدیگر را با تاج در آغوش می گیرند ، نزدیک به لبه سایت می خورم. پرندگان در حال خوردن صبحانه در تغذیه کننده هستند. شب سال نو ، شب بهار ….. در بی سر و صدا باز می شود و او پیاده روی بعدی را آغاز می کند. ما بی سر و صدا به یکدیگر لبخند می زنیم و شب گذشته را به یاد می آوریم ، می دانیم که فردای بعدی نیز وجود خواهد داشت ، ما امروز نیازی به عجله نداریم ، می توانیم صبحانه تنبلی بخوریم ، در یک روز یخ زده با سگ ها قدم بزنیم و آماده شدن برای این شب را شروع کنیم. جشن سال نو.

یک ساعت بعد ، ما در حال حاضر روی یک میز بزرگ بلوط نشسته ایم ، از صبحانه لذت می بریم ، در مورد روز صحبت می کنیم ، گربه هایی را که همیشه تقاضای غذا خوردن دارند ، کنار می زنیم … و کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام دهم: من باید قبول کنم نماینده ادبی من ، قرارداد دیگری را با انتشاراتی که مدتها کتابهایم را چاپ کرده است ، بحث کنید ، سپس با تهیه غذا آشنا شوید و دستورالعمل طراحی کل مهمانی را ارائه دهید ، سپس وقت بگذارید تا ماساژ دهید ، خود را مرتب کنید و درک کنید کدام لباس بر چهره شما بسیار مطلوب تأکید می کند و به شما این فرصت را می دهد که تا زمانی که زمین نخورید از رقص لذت ببرید. اما شما هنوز باید با شوهر خود در مورد اینکه چه کسی بکارید و چه کسی در بین مهمانان نزدیک نیست ، چه نوشیدنی و چه نظمی به گارسون ها توصیه کنید ، بحث کنید. افراد زیادی خواهند بود. دوستان مشترک ما هستند ، و چند دوست دختر ، مشتری و کارمند شوهرم ، ناشر و ویراستار من … به طور خلاصه ، مجموعه ای کامل.

سپس هنوز باید با نماینده ای که سفر زمستانی ما را برای ما ترتیب می دهد تماس بگیرید ، زیرا ما باید سریع چیزی را تنظیم کنیم (زوج دیگری در کوه به ما ملحق می شوند) ، مسیر را بررسی کرده و درخشش نهایی را در تمام تعطیلات آینده قرار دهیم. همه اینها را در صبحانه و بعداً ، در حین پیاده روی با سگها مورد بحث قرار می دهیم. ما به راحتی و آشکار بحث می کنیم ، حتی یک بحث سرگرم کننده تر می کند.

و من از احساس هماهنگی ، شادی روشن ، کامل و شادی از هر دقیقه ای که زندگی می کنم ، از غنای زندگی غرق شده ام.من به شوهرم نگاه می کنم و به او افتخار می کنم ، به شوهرم نگاه می کنم و در برابر هرگونه باد احساس محافظت می کنم ، به شوهرم نگاه می کنم و احساس می کنم که عاشق و عاشق هستم ، به شوهرم نگاه می کنم ، او به من نگاه می کند و پیاده روی خود را به پایان می رسانیم و سفری دیگر را آغاز می کنیم ، در اتاق خواب…"

این یکی از چارچوب های زندگی ایده آل من است. آره…. از آنجا مشخص است که اهداف به اندازه کافی بالا هستند ، و این همه نیست! ممکن است کسی بعد از خواندن بی اعتباری های زندگی ثروتمند ، با تحقیر خروپف کند ، خوب ، اجازه دهید خروپف کند. من مطمئن هستم که من سزاوار و مستحق کامل بودن وجودم هستم. و بله ، من می خواهم بتوانم:

- زندگی با فردی که با او عشق ، اشتیاق ، وفاداری ، غرور ، احترام ، پیشرفت ، توانایی خواندن روح ، پذیرش کامل یکدیگر را دارم … با او می توانید بخندید و سرگرم شوید ، که می تواند به من یاد دهد چیز جدیدی ، که سکان محکم را در دست دارد و از پاره شدن بادبان ها نمی ترسد ، دارای تجربه ای در پشت خود است و از ثمرات یک زندگی کامل ، که افق وسیعی دارد و اهداف مشترک ما در پیش است. من چنین فردی را می خواهم که در کنار او هماهنگ زندگی می کنم و نیازی به رهبری ندارد ، مانند یک معلول درمانده از روز به روز ، که زندگی من را بسیار بهتر خواهد کرد! و دیگر نمی خواهم فکر کنم: "آیا می توانم زندگی او را بهتر کنم!" من از شروع نه با سهام خودم خسته شده ام و از "اسم حیوان دست اموز" بودن در مسابقه ای که همه با آن هماهنگ می شوند خسته شده ام تا برای مدتی راحت تر اجرا شود. با عشق و لطافت ، زندگی یک مرد را بهتر می کنم ، گوش می دهم و اصلاح می کنم ، اما نمی خواهم یا متحد ، رفیق ، رئیس یا رئیس باشم. من نمی خواهم یک قوچ کوبنده باشم که دیوارها را برای زندگی بهتر و یا رخنه در اردوگاه دشمن شکسته است. "آیا شما چنین احساسی دارید؟" - آیا آنها از من خواهند پرسید؟ بله ، من دقیقاً همان احساسی را دارم که اکنون با مردان اطرافم دارم. ظاهراً آنها در حال انعکاس چیزی هستند ، ظاهراً این نوعی درس است که من نمی توانم از آن بگذرم ، و جهان آزمایش را به من نمی دهد ، اما من را وادار می کند تا مجدداً شرکت کنم.

من می خواهم زنی باشم که آنها او را دوست دارند ، می خواهند و می خواهند به او تمام دنیا ، همه خوشبختی را هدیه کنند و زندگی او را بهتر کنند. خود خواه؟ شاید. اما من می خواهم خودخواه باشم ، قبل از هر چیز می خواهم خودم را دوست داشته باشم ، زیرا من بخشی از خالق را در خود دارم.

- و بله ، من می خواهم در یک خانه روستایی بزرگ زندگی کنم ، جایی که برای همه چیز جایی وجود دارد ، جایی که پنجره ها روی تمام دیوار و یک شومینه بزرگ ، جایی که یک گاراژ برای چندین اتومبیل و امنیت آن وجود دارد ، وجود دارد.

- من می خواهم بتوانم در آن زمان و هر کجا که می خواهیم سفر کنیم ، بدون احتساب پول ، نمی دانم که آیا می توانیم آن را تأمین کنیم یا آیا ابتدا باید تعمیرات انجام دهیم یا چیز دیگری. و بله ، فقط پرواز درجه یک.

- من به حرفه خود فکر می کنم…. البته ، برای شروع ، شما باید کاملاً در شرکت خود شناخته شوید. گام بعدی معاون رئیس جمهور است. چگونه می توان به این هدف رسید ، هنوز به وضوح نمی دانم. این باید با جزئیات بیشتر توضیح داده شود و نه اینجا.

من می خواهم 2 سال برای این دستاورد به خودم فرصت بدهم. آن ها تا سال 2019 من این وظیفه را دریافت می کنم. من یک سال تا سال 2022 برای این شرکت کار خواهم کرد. سپس می خواهم به طور کامل به خلاقیت بپردازم ، به خلاقیت ادبی. در عین حال ، لازم است اطمینان حاصل شود که هر 4 داستانی که قبلاً نوشته ام در طی این و سال آینده منتشر می شوند. بگذارید به زبان انگلیسی و روسی (به عنوان ایده آل) ، به عنوان یک واسطه - به انگلیسی باشد. اما اجازه دهید آنها از من بخواهند به ادبیات روسی برگردم. و این مسیر به من درآمد بزرگ و فرصت های بزرگ خواهد داد.

در مورد سوال درآمد. همه چیز را شمردم. بدون در نظر گرفتن تورم ، ارزش اسمی و سایر فروپاشی های اقتصادی ، و با اتخاذ اقتصاد امروز در فدراسیون روسیه (مه 2017) ، درآمد من باید حداقل 15 هزار دلار آمریکا در ماه باشد. این به من این فرصت را می دهد که طبق سناریوی خودم زندگی کنم و یک صندوق سرمایه گذاری تشکیل دهم ، که به من این فرصت را می دهد که ظرف چند سال یا بهتر بگویم در 10 سال چنین درآمدی ، اجاره نشین شوم. چرا من اجاره نشین می شوم؟ سپس ، این که من طبیعتاً تنبل هستم ، سپس از کار در یک دفتر راضی نمی شوم ، و در حالی که هنگام کار در یک شرکت بزرگ ، با این وجود ، من نوعی جدائی ، عدم مشارکت ، رضایت ضعیف را احساس می کنم.

و بعد واقعاً چه چیزی مرا "هول می دهد"؟ شادی و رضایت را از کجا دریافت کنم؟ در زندگی چه چیزی را دوست دارم ، از انجام و تجربه آن لذت می برم؟ در اینجا لیستی وجود دارد:

Image
Image

1. خلاقیت

1.1ادبی

1.2 آشپزی

1.3 تدریس (اما فقط به عنوان یک مربی ورزش. آموزش چیز دیگری ، مانند یاز ، که من در آن فارغ التحصیل هستم ، فقط می توانم بچه ها باشم ، زیرا برای آنها جالب است ، برای بزرگسالان خسته کننده است)

1.4 منظره و گل فروشی (نه ، این دسته گلهای قدیمی طراحی نشده است - این طراحی و باغبانی است)

1.5 طراحی داخلی (اولین شانس واقعی مربع خودم است)

1.6 عکاسی (سما ، من در این کار خوب هستم ، باید حرفه ای یاد بگیرم)

2. امکان انتخاب آزاد - یعنی. آزادی

3. مسافرت

4. ورزش ، مخصوصاً دویدنهای صبحگاهی من

5. نقاشی ، فیلمبرداری و ادبیات (در اینجا به عنوان یک مصرف کننده)

6. مد (به عنوان یک متفکر ، مصرف کننده و مشاور))))

7. موسیقی (مصرف کننده فوق العاده دمدمی مزاج)

8. ارتباط با افرادی که به تفکر کمک می کنند

9. چت با افرادی که به شما در خندیدن کمک می کنند

10. ارتباط با افرادی که می توانید با آنها سکوت کنید

11. رابطه جنسی (مانند آنچه من دوست دارم - این روزها نادر است ، زیرا افراد کمی واقعاً می توانند همه شرایط را جلب کرده و برآورده کنند …)

12. حیوانات

13. شنا در دریای گرم

14. بله ، فقط خود دریا و همه زندگی نزدیک است

15. توانایی بیان روشن افکار و افرادی که این استعداد را نیز دارند

16. رقصیدن

17. برپایی مهمانی برای دوستان

18. دوش آب سرد در شب

19. قهوه داغ صبح

20. شراب خوب

21. پنجره های بزرگ ، آسمان عصر

22. روز برفی

23. اولین روز تعطیلات ، هنگامی که با ماشین به هتل می روید و می توانید پنجره را پایین بیاورید و بوی دریا را استشمام کنید.

24. جنوب فرانسه

25. قبرس ، به ویژه خارج از فصل. در حال حاضر تبدیل به یک اقامتگاه تابستانی شده است

26. پیاده روی

27. هوای بد در شهر ، به ویژه تابستان بارانی هنگام کار (به عنوان دلداری)

28. خنکای شب

29. ماساژ سر

30. یوگای صبحگاهی

31. درس زبان فرانسه

32. سکوت

33. سبکی … در همه چیز ، درک زندگی ، سبکی شخصیت ها ، بار ، حرکت ، غذا و نوشیدنی ، افکار و گفتار ، تسلط

34. فلسفه (به ویژه فرانسوی و آلمانی)

35. دوران باستان

36. معماری

37. آرت دکو

38. عصر نقره

39. "گتسبی بزرگ" و در واقع فیتزجرالد بیشتر از همینگوی است. همینگوی بیشتر از گارسیا مارکز است

40. زولا بیشتر از بالزاک است

41. فرانسوا ساگان بیشتر از آنا گاوالدو است

42. موزیکال "شیکاگو" - با این حال ، مانند تمام این سبک است. از بقیه موزیکال ها متنفرم

43. آریای نورما "Casta Diva" از "Norma" Belini ، آریا دلیله از اپرای "Samson and Delilah" ساخته سنت سانس ، آریا گل از "Lakme" توسط Delibes و "کر اسرای یهودی" Va ، pensiero از نبوکا توسط G. Verdi. شاید این همه چیزی است که من از هنر اپرا دوست دارم … همه چیز همیشه آنجا بد پایان می یابد

44. ویوالدی ، شوپن ، بتهوون و باخ ، شوبرت و موتزارت ، واگنر (فقط پرواز والکیری)

45. اولین کنسرت چایکوفسکی و دومین کنسرت راخمانینوف

46. برش ساده و تک رنگ

47. رستوران "Windows" در لندن

48. لندن ، پاریس ، خوان لوپن ، کن ، ونکوور ، ژنو ، ریودوژانیرو ، بارسلونا ، هنگ کنگ ، رم ، پافوس ، فیلادلفیا ، واشنگتن

49. شلوار جین آبی و تاپ سفید مخزن بیش از یک لباس پیچیده و پاپوش است

50. گردهمایی با دوستان بیش از یک رویداد رسمی است

51. نامیدن بیل به نام او

52. گشودگی و صداقت

53. صداقت

54. زمینه اسطوخودوس

55. ارواح

56. نیلوفرهای

57. فیلم "زن و مرد"

58. مهمانی های ساحلی

59. جیرجیرک ها و آهنگ های آنها

60. مدیتیشن

61. رمان های پلیسی

62. فیلم های عرفانی

63. مسئولیت زندگی شما

64. توسعه

65. به سالن های زیبایی بروید

66. روشهای آرایشی

67. ورود پرستوها به شهر و آهنگهای بلبل

68. آبشارها

69. قورباغه ها و وزغها

70. کف چوبی

71. کاج

احتمالاً باید توجه داشت که من دوست ندارم ، خوشحال نیستم و به سادگی دوست ندارم:

تسلیم شدن به وصیت نامه شخص دیگری:

1.1 فرهنگ شرکت

1.2 انضباط شرکتی

1.3 قوانین

1.4 تبعیت

1.5 رتبه ها و احترام

1.6 برنامه کاری

2. کار گروهی و روحیه تیمی (من از آن متنفرم. من یک ورزشکار هستم ، برای من همه کارکنان رقبای بالقوه هستند)

3. بوروکراسی و کار با اسناد

4. پروازها در کلاس اقتصادی

5. اقامت در هتل های کلاس اقتصادی

6. پنجره های بسته در شب

7. زندگی با مشکلات او

8. کلیه ارگانهای دولتی

9. گفتگو در مورد موضوعات روزمره

10. افرادی که دارای طنز آتروفی هستند

11. افراد جدی

12. افراد ترسو

13. افراد حریص

چهارده.افراد سطحی

15. ملحدان

16. افرادی که حیوانات را دوست ندارند

17. عدم مسئولیت پذیری

18. مسئولیت پذیری (تحمیل شده از خارج)

19. گردشگری انبوه و مکان های شلوغ

20. تعطیلات شهر

21. گفتار پر زرق و برق

22. لوازم التحریر گفتار

23. افرادی که در همه چیز بیش از حد … بیش از حد هستند.

24. صحنه و تلویزیون روسیه

25. فولکلور (پشت یک نادر ، به معنای واقعی کلمه ، مستقل)

26. حمام ها

27. درمان با SPA و حمام

28. بازیهای تیمی (بدون فوتبال)

29. پیاده روی

30. دسته های ساخته شده توسط شخصی

31. شیرین

32. سبک دیسکو

33. فیلمهای قدیمی شوروی - تارکوفسکی ، کنچالوفسکی ، لونگین - از قوانین حذف شدند

34. آهنگ نویسنده

35. تئاترها و نمایشنامه ها

36. سرگردان و قدیمی هلندی

37. کوکتل ، به استثنای خشک مارتینی و لیکورهای شیرین

38. الکل قوی به استثنای ویسکی

39. شمن شیرین ، شرابهای شیرین و نیمه شیرین

40. آیین گرایی

41. ایمان کور

42. خدمات

43. ست مبلمان

44. کاغذ دیواری در اتاق ها

45. سبک پر زرق و برق

46. فرش

47. بالش های سخت (آنها می گویند خوابیدن روی آنها خوب است ، بعد از خوابیدن روی بالش ارتوپدی راحت تر به من شلیک می شود)

48. سلاح و هرگونه تجلی نظامی گری

49. شبه … در همه چیز..

50. سیرک ، باغ وحش ، دلفیناریوم

51. دلقک ها - من خنده دار نیستم

52. جوک های از پیش آماده شده

53. کمدین ها

54. گفتار کثیف

55. سوغات شرکتی ، تی شرت و … با آرم شرکت

56. مهمانی های شرکتی

57. حرارت دادن

58. سطح

59. چای کلاسیک (بجز اولانگ با جینسنگ ، سیاه با شکلات و نارنجی ، خاکستری ارل با شیر در زمستان و برخی چای های گیاهی)

لیست همچنان ادامه دارد. اما تصمیم گرفتم اینجا را خاتمه دهم. بنابراین ، چگونه می توانم به آن هماهنگی ، آن روز زمستانی سال نو برسم؟

از همه کارهایی که دوست دارم انجام دهم ، واقع بینانه است که در حوزه شغلی و شغلی خود بگنجانم ، که می توان از آن کسب درآمد کرد:

Image
Image

1. خلاقیت ادبی.

زیرا در حال حاضر 4 اثر آماده منتقدان است. هیچ کس به طور خاص برای چاپ تلاش نمی کند ، این امر را با بحران در انتشارات توجیه می کند. خوب. پذیرفته شود ، سپس همه چیز باید به انگلیسی ترجمه و در آنجا منتشر شود. سپس از خارج به بازار روسیه بروید - نامزد من؟ چرا خودش پیشنهاد نداد؟

حرفه.

1. گام بعدی این است که نایب رئیس شرکتی شوم که در حال حاضر در آن کار می کنم.

2. تبدیل شدن به یک نویسنده جستجو شده

ادامه دارد

_

مارتا داویدووا

ارسال شده توسط:

دامیان سینایی ،

مربی رهبری ، روانکاو متخصص ،

رئیس مرکز آموزش راهبردی و روان درمانی "ارزش های نوآوری"

توصیه شده: