چگونه می توان زندگی را به طور کامل زندگی کرد و هماهنگی درونی پیدا کرد

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه می توان زندگی را به طور کامل زندگی کرد و هماهنگی درونی پیدا کرد

تصویری: چگونه می توان زندگی را به طور کامل زندگی کرد و هماهنگی درونی پیدا کرد
تصویری: چگونه انرژی منفی‌ را از خانه خود دور کنیم؟ 💚 2024, آوریل
چگونه می توان زندگی را به طور کامل زندگی کرد و هماهنگی درونی پیدا کرد
چگونه می توان زندگی را به طور کامل زندگی کرد و هماهنگی درونی پیدا کرد
Anonim

سخنرانی آلفرد لنگل ، دکترای پزشکی و روانشناسی ، در مورد استفاده عملی از تجزیه و تحلیل وجودی برای به دست آوردن هسته درونی ، اعتماد به نفس و وجود معنادار

زندگی چیزی نیست

زندگی فرصتی است برای انجام کاری"

V. فرانکل

امروز من در مورد پیش نیازهایی که به ما امکان زندگی می دهند ، می گویم سرشار از زندگی ، و ما همچنین نظریه تحلیل وجودی را لمس خواهیم کرد. ایده هایی در مورد چگونگی کنار آمدن عمیق با زندگی خود خواهید داشت.

با این حال ، ما با آنچه هست شروع می کنیم تجزیه و تحلیل وجودی ؟ وجود یعنی من … هر یک از ما وجود داریم و هریک از ما تجربه ای داریم. تجزیه و تحلیل به این معنی است که من می خواهم بدانم چگونه این اتفاق می افتد. ما می خواهیم پیش نیازهایی را که به طور کامل به من کمک می کنند بررسی کنیم بودن اینجا (وجود دارد) من در این دنیا به چه چیزی احتیاج دارم؟

من متولد شده ام و بنابراین می خواهم واقعاً اینجا باشم ، نه فقط به صورت سطحی یا عملکردی ، بلکه واقعاً به عنوان من ، و این یک کار بسیار بزرگ است ، این وظیفه ای است که ما در تمام زندگی خود انجام داده ایم. و همه اینها بدیهی نیست.

ما تا حدودی آزاد متولد می شویم ، اما فقط متولد شدن کافی نیست تا خود را بشناسیم ، در آغوش بگیریم ، درک کنیم و به این دنیا بیاوریم.

به طوری که می توانم بگویم برای من مهم است که به چیزی رسیده ام ، با مشکلات دست و پنجه نرم می کنم ، روابطم را دوست دارم ، عشقم را تجربه می کنم تا بتوانم از پدر و مادرم آزاد باشم ، بتوانم مستقل باشم و بتوانم با آن کنار بیایم. ترس و شرم من برای انجام این کار ، به سادگی از من لازم است (یا لازم است) وجود دارد … مادرم مرا به دنیا آورد و این بدان معناست که - حالا خودت زندگی کن. شما از قبل شرایط کافی برای زندگی دارید ، تنها کاری که باید انجام دهید این است که این ایده را در دست بگیرید و خودتان در زندگی خود باشید.

این چگونه می تواند به واقعیت تبدیل شود؟ چه پیش شرط هایی می تواند برآورده شود تا بتوانم واقعاً خودم باشم؟

تجزیه و تحلیل وجودی با چنین زمینه هایی سروکار دارد تا من در واقع بتوانم وجود دارد برای زندگی پر شده … وقتی واقعاً اینجا هستم و خودم هستم ، واقعاً احساس می کنم از زندگی اشباع شده ام. برای این ، زندگی من را توسعه می دهد و چیزی به من می دهد که به من اجازه می دهد از زندگی لذت ببرم. و وقتی نمی توانم خودم باشم ، زندگی من خالی است. من نمی دانم برای چه چیزی زندگی می کنم و چه چیزی برای من خوب است.

اندیشه اصلی روانشناسی و فلسفه وجودی: "من فقط اینجا نیستم (من هستم)". اما برای وجود ، تصمیم من لازم است ، من باید واقعاً آرزوی وجود داشته باشم ، و این مستلزم "بله" درونی من است. تا بتوانم از خودم آگاه شوم و با دیگران و جهان مبادله کنم. این وظیفه روانشناسی وجودی است. به دیگران کمک کنید یا به خودم کمک کنید تا با رضایت درونی آنچه انجام می دهم (چرا وجود دارم) زندگی کنم.

توافق داخلی به این معناست که من باید احساس کنم که چه کار می کنم. این خود را در کارهای کوچک و بزرگ نشان می دهد. به عنوان مثال ، امشب و همه ما اینجا هستیم ، و اگر من رضایت درونی برای آن داشته باشم ، و نه تنها می دانم ، بلکه احساس می کنم که "بله ، من می خواهم اینطور باشد. من مجبور نیستم آنجا بنشینم یا بایستم ، احساس وظیفه نمی کنم ، احساس آزادی می کنم ، زیرا رضایت درونی به من می گوید - بله! ". و اگر من چنین فکر کنم ، این احساس آگاهانه می شود. مهم این است که من آن را احساس کنم ، من اینجا هستم و آن را دوست دارم. این به من می گوید - که ، بله - من یک توافق داخلی دارم. این تفکر محوری است.

با این اصطلاح - زندگی با هماهنگی درونی ، می توان جوهر تجزیه و تحلیل وجودی را توصیف کرد. برای بزرگ و کوچک کار می کند. آیا برای حرفه ام رضایت داخلی دارم؟ آیا در مورد تحصیل ، آموزش با خودم "بله" می گویم؟ در رابطه من ، زندگی؟

اگر من اینگونه زندگی کنم ، این را تجربه کنم ، آنگاه این موقعیت وجودی می شود.

من روز به روز ، سال به سال زندگی می کنم ، و این چگونه با رضایت درونی من مطابقت دارد؟

ملاک یک زندگی کامل این است که من واقعاً چیزی دریافت می کنم. این واقعیت که من چیزی را دریافت می کنم ، از زمانی که با این احساس زندگی می کنم - "بله ، آن را می دهم" و می توانم احساس کنم که چقدر خوب هستم. و اگر با شریکم مشکلی داشته باشم ، می توانم "بله" بگویم ، مشکلی وجود دارد و ما با آن کار خواهیم کرد. و وقتی احساس می کنم "بله" در کاری که انجام می دهم ، زندگی در عوض چیزی به من می دهد. گاهی اوقات شادی و خوشحالی را تجربه می کنم. من نگران این هستم که بسیار خوب است که بتوانیم مشکل را با هم حل کنیم.

وقتی احساس می کنم که کامل زندگی می کنم ، با هماهنگی درونی زندگی می کنم. و وقتی احساس پوچی می کنم ، آن وقت فاقد ذات درونی ، رضایت و "بله" خود هستم.

اگر فقط از امشب آن را بگیرید من باید خودم و آنچه را که احساس می کنم و انجام می دهم جدی بگیرم ، و اگر در موردی که توافق داخلی ندارم ، سعی می کنم به نحوی شرایط را تغییر دهم تا بتوانم این رضایت را دریافت کنم. و اگر این کار را انجام دهم ، زندگی تأکید ، تأکید و معنا جدیدی دریافت می کند. و این لهجه ذات درونی من خواهد بود. و سپس من مرکز (بنیاد) زندگی ام خواهم شد. من بدون خودم نمی توانم خوشحال باشم. و با کمک رضایت درونی ، خودم را وارد زندگی می کنم ، و بدون این من وجود ندارم. من فقط کار می کنم ، به صورت سطحی زندگی می کنم ، اما واقعاً اینجا نیستم. به یک معنا ، من مرده ام.

تجزیه و تحلیل وجودی توضیح می دهد که چگونه می توانیم توافق داخلی را بدست آوریم. این امر مستلزم بسیج دو جهت مختلف است. برای شروع ، ما به حمایتی به زبان سازنده نیاز داریم که ساختار وجود را در بر داشته باشد. به عنوان مثال ، هنگامی که ما در حال ساخت یک ساختمان بلند هستیم ، به سازه های فولادی نیاز داریم. و این ساختار حمایتی برای تجزیه و تحلیل وجودی است انگیزه های اساسی … دومین چیزی که ما نیاز داریم حضور است نیروها کار بر روی مشکلاتی که وجود دارد.

به عنوان مثال ، شما ممکن است شهامت این را نداشته باشید که در مورد تعارض با شریک خود بحث کنید. یا نمی دانم چگونه روند تغییر را شروع کنم تا خودم را در آن گم نکنم.

ما از پویایی مشتری و تحلیل وجودی (EA) برای کمک به تجزیه و تحلیل وجودی استفاده می کنیم. ما EA را به عنوان روان درمانی شخصی زنانه تعریف می کنیم. ما به فرد - شخص علاقه مند هستیم. و ما سعی می کنیم از نظر زنانه به آنچه واقعاً برای این شخص اهمیت دارد نزدیک شویم. این بدان معناست که ما به آنچه شخص به ما نشان می دهد نگاه می کنیم و به آنچه می دانیم نگاه نمی کنیم. از نظر روانشناسی کار به این معناست که وقتی به موقعیتی نزدیک می شویم ، باز می شویم و به آنچه در آن است نگاه می کنیم. ما اجازه می دهیم تا بر ما تأثیر بگذارد (تأثیر بگذارد). و این برای من کاملاً ذهنی است. بدون عینی سازی ، فقط سوژه سازی. در EA ، ما نظریه را دنبال نمی کنیم ، ما در حال گفتگو هستیم ، آنچه مشتریان به ما منتقل می کنند ، می گویند ، نشان می دهد - این به ما علاقه دارد. نه آنچه ما فکر می کنیم ممکن است برای مشتری مفید باشد ، بلکه آنچه آنها می گویند ، از چه چیزی رنج می برند و آنچه در مورد منابع خود می دانند. از طریق این فرآیند حرفه ای ، ما هدف زندگی رایگان خود را دنبال می کنیم. به طوری که حواس ما پویا هستند و بسته به موقعیت می توانند آزادانه حرکت کنند ، که به ما امکان می دهد موضعی معتبر بگیریم. تا بتوانیم با موقعیت (زندگی) مسئولانه برخورد کنیم. در نتیجه ، EA تلاش می کند تا سبک های شخصی را تقویت و تقویت کند تا فرد بتواند مانند یک شخص عمل کند. برای درک کامل این امر ، ما نیاز به دانش نظریه داریم.

با تشکر از ترجمه ارائه.

بر اساس سخنرانی A. Langle

در دانشگاه. T. G. Shevchenko

کیف ،

4 جولای 2016

توصیه شده: