2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
من اغلب یکسری بهانه ها را می شنوم. بهانه در حوزه ای متفاوت. من موفق نخواهم شد زیرا تحصیلات مناسب را ندارم. " "همه اینها خوب است ، اما در واقعیت اصلا درست نیست." "من این کار را می کردم ، اما خانواده ام از من حمایت نمی کنند." و یکسری بهانه های مختلف مشابه ، در حالی که بهانه ها هم مربوط به کاری است که من نمی کنم و هم کاری که انجام می دهم. مردم خواسته های خود را اعلام می کنند و سپس دلایلی را بیان می کنند که نمی توانند به این خواسته ها پی ببرند.
این اتفاق می افتد که ما حتی سعی نمی کنیم آنچه را که می خواهیم پیاده کنیم. ما حتی سعی نمی کنیم به توصیه ها توجه کنیم و حداقل برخی اقدامات را برای تغییر انجام دهیم. ما حتی خودمان را نمی شنویم ، صدای درونی مان ، که می گوید: "بگیر و انجام بده".
چرا؟ چون در واقع ما نمی خواهیم کاری انجام دهیم ، می خواهیم ناله کنیم. ناله همه چیز ماست در این لحظه ما قربانی می شویم. به محض اینکه میل به شکایت ، شکایت وجود دارد - ما قبلاً در موقعیت قربانی هستیم. حتی وقتی برای کاری که برای خودمان خوشایند انجام دادیم بهانه می آوریم.
به عنوان مثال ، دختری تمام پول را برای کیف دیگری خرج کرد و یک هفته به حقوق و دستمزد او باقی ماند. او با نشان دادن خرید ، بهانه می آورد: "تخفیف بسیار بزرگی وجود داشت ، او مدت ها در مورد این کیف خواب می دید ، کیف در یک نسخه باقی ماند" و غیره. آیا او احساس گناه می کند؟ - آره. در مقابل کسی که او توجیه می کند ، دختر در موقعیت یک نوع قربانی قرار دارد ، زیرا در واقع می تواند نظراتی دریافت کند (و او قبلاً خود را برای آنها آماده کرده است و در نتیجه خود را فدا کرده است) که انجام این کار منطقی نیست ، او با چه چیزی زندگی می کند و می تواند با فروشنده موافقت کند ، سپرده ای بگذارد و یک کیف پس از پرداخت دستمزد بخرد و غیره. در این مورد یک دختر چگونه باید رفتار کند؟ او اینطور می خواست. هنگامی که او تصمیم به خرید گرفت ، فکرهایی در ذهنش به وجود آمد که چگونه می تواند حقوق خود را تأمین کند. او می خواست - انجام داد. مسئولیت این تصمیم بر عهده اوست. علاوه بر این ، بستگی به دیگران دارد که در این تصمیم از او حمایت کنند یا خیر.
وقتی به دنبال دلایلی هستم که نمی توانم کاری را انجام دهم ، می گوید که من نمی خواهم آن را انجام دهم! در عین حال ، وقتی شکایت می کنم ، خود را توجیه کنید ، ناله کنید - کل جهان به من کمک می کند ، همه چیز در اطراف من را از رسیدن به هدف من باز می دارد: شرایط در کشور یکسان نیست ، من در خانواده اشتباه متولد شده ام ، والدین نمونه ای قرار ندادند ، زن یا شوهر فرصتی نمی دهند ، فرزندان کوچک ، کسی یادآوری نکرد ، نگفت ، اطلاع نداد ، حتی می توان از خصوصیات شخصی نیز استفاده کرد.
من ناراحت نیستم که هر از گاهی برای یک دوست ، دوست ، خواهر ، شوهر ناله کنم ، اما گاهی اوقات. این نباید به یک شیوه زندگی تبدیل شود و دلیل بی عملی شود.
همه ما می توانیم هزار دلیل برای "نه" بودن جستجو کنیم ، و اگر می خواهیم چیزی بهتر برای خودمان داشته باشیم ، باید حداقل یک فرصت پیدا کنیم ، چرا "بله" ، از آن استفاده کرده و اقدام کنیم. بنابراین ، شما عادت تبدیل "خواستن" به "می توانید" و "می توانید" را به "اقدامات و نتایج" تبدیل کنید. چنین خوک در این مورد به شما کمک می کند: "چگونه می توانم آنچه را که می خواهم بدست آورم؟"
آنچه در اینجا مهم است درک این نکته است که برای برخی از آنها "خواستن" در سطح "خواستن" به تأخیر می افتد. به عنوان مثال ، "من می خواهم به سینما بروم" یا "من می خواهم یک کاپوچینو داشته باشم" ، برای برخی این بدان معناست که آنها فقط گفتند که می خواهند ، اما آنها نگفتند که می خواهند.
برای کسانی که "می خواهند" عملاً برابر است با "عمل" و هر فرصتی را برای این کار پیدا می کنند ، تعامل با افراد در سطح نیاز بسیار دشوار است. گاهی اوقات این تعامل می تواند منجر به نزاع شود (به ویژه بین یک پسر و یک دختر).
اگر من فقط بخواهم ، باید به خودم و دیگران اعتراف کنم که من واقعاً نمی خواهم کاری برای این کار انجام دهم ، من آماده ام آن چیزی را که می خواهم نداشته باشم ، زیرا من خیلی تنبل هستم که کاری برای این کار انجام دهم ، احساس خوبی دارم و بنابراین. این انتخاب من است و من حق آن را دارم. و غر زدن من فقط راهی برای جلب توجه است. و ناراحتی من کودک دمدمی مزاج داخلی من است.با بازی در سطح یک فرد بزرگسال ، به سراغ شخصی که برایم عزیز است می روم و می گویم: "لطفاً به من توجه کنید ، لطفاً با من بمانید." درست است ، یک نکته ظریف در این مورد وجود دارد - همه آماده نیستند که فوراً توجه کنند ، زیرا ما عادت کرده ایم که آن را به روش های دیگر (در سطح فرزندان درونی خود) دریافت و دریافت کنیم.
هر یک از ما آنچه را که ترجیح می دهد انتخاب می کنیم: فرصت گفتن "بله" به خود یا دلیل "نه" گفتن. شما چه چیزی را انتخاب می کنید؟
توصیه شده:
چه کسی را دوست دارم ، برای چه کسی دلتنگ هستم؟ عشق بی جواب ، به عنوان فرصتی برای ملاقات با خود
ما عاشق شدیم! فتنه ، عاشقانه و شور ، گرما و لطافت ، خلاقیت ، شادی زیاد و انتظار لذت! زندگی پر از معناست ، با انواع رنگهای روشن شکوفا می شود ، امید خوشبختی بیدار می شود! احساس نیاز و ارزش خود! اما ، عشق ما رد شد … این می تواند بسیار دشوار باشد ، درست مثل این که دوست داشتن را متوقف و متوقف کنید.
ابتدا خودتان را از خودتان پر کنید
وقتی شخصی چیزی برای دادن ندارد ، بر این اساس ، نمی تواند خلق کند . و برای دادن چیزی ، به ترتیب ، باید آن را داشته باشید. اگر شخصی چیزی برای ارائه نداشته باشد ، اگر درونش پر نشده و خالی باشد ، چگونه می تواند خلاقیت ایجاد کند؟ به هر حال ، این امر به همان اندازه برای خلاقیت و حوزه روابط و همچنین هر نوع تعامل و ارتباط قابل اجرا است.
افسردگی به عنوان فرصتی برای شناختن خود
افسردگی فرصتی است برای شناختن خود ، نگاه به درون خود و درک چیزهای مهم در مورد خود. اغلب ، افسردگی حالت بلوز ، خلق و خوی بد نامیده می شود که پس از چند روز ناپدید می شود. افسردگی واقعی می تواند از چند هفته تا چندین سال طول بکشد و فرد اغلب در حالت افسردگی و بی خوابی به سر می برد ، هیچ چیز خوشایند یا علاقمند نیست ، همراه با ترس ، اضطراب ، حملات وحشت زدگی ، اختلالات خواب … در مورد اینها و سایر علائم و دلایل بسیار گفته و نوشته شده است.
آزادی گفتن بله یا خیر
او از شما پرسید: "آزادی انجام چه کاری؟" و شما گفتید: "آزادی نه گفتن". خنده دار است ، اما من فکر می کردم بسیار مهمتر است که بتوانم بله بگویم. برگرفته از کتاب "شانترام" آیا این آزادی است؟ - آره. از نظر منتقد داخلی ، از جمله "
فرصتی برای دیدن انجیر یا
چقدر بارها ناله های دوستان و آشنایان را در مورد اینکه چگونه چیزی در زندگی بسیار گران است (اگر نه همه) شنیده اید. اینکه هیچ مرد خوبی در اطراف وجود ندارد یا کار عادی وجود ندارد. یا اینکه آن شخص احمق است ، آن شخص احمق است ، اما اینها آن را دریافت کردند.