چنین درمان متفاوتی: مشتری "من می خواهم" و مشتری "من باید"

فهرست مطالب:

تصویری: چنین درمان متفاوتی: مشتری "من می خواهم" و مشتری "من باید"

تصویری: چنین درمان متفاوتی: مشتری
تصویری: من باید تغییر کنم 2024, آوریل
چنین درمان متفاوتی: مشتری "من می خواهم" و مشتری "من باید"
چنین درمان متفاوتی: مشتری "من می خواهم" و مشتری "من باید"
Anonim

درمانگری بسیار متفاوت: مشتری "می خواهم" و مشتری "NADO"

در روان یک فرد بالغ

من می خواهم و باید هماهنگ باشم ،

خواسته ها و تعهدات

من موضوع مطرح شده در مقالات بین نیاز و خواسته و دام مضاعف روابط را ادامه می دهم

من حامی نوع شناسی مراجعه کنندگان و درخواست های آنها نیستم و در درمان بر فردیت شخصیت مراجعه کننده و منحصر به فرد بودن درخواست وی تأکید می کنم. با این وجود ، در عمل من ، اغلب با مشتریانی ملاقات می کنم که دیدگاه های کاملاً متفاوتی از جهان دارند و نگرش های اساسی نسبت به جهان ، شخص دیگر و خود را شکل می دهند. این نگرش های اساسی همه فعالیت های حیاتی و فعالیتهای حیاتی یک فرد را تعیین می کند. آنها خود را به روش های مختلف در درمان نشان می دهند و بنابراین ، اساساً به استراتژی های درمانی متفاوت نیاز دارند. من دو نوع مشتری-حامل تصاویر مختلف جهان را تشخیص می دهم ، به طور استعاری آنها را مشتری "من می خواهم" و مشتری "من نیاز دارم" می نامم.

در مقاله من ، پدیدارشناسی انواع انتخاب شده مراجعین را شرح خواهم داد و استراتژی های درمانی برای کار با آنها را ترسیم می کنم.

تصویر مشتری از جهان "من می خواهم"

چنین مشتری در تماس ، تصور یک کودک بزرگ را ایجاد می کند.

این ، به عنوان یک قاعده ، کودکی است که در دوران کودکی بسیار سرمایه گذاری شده است ، والدین در او سرمایه گذاری زیادی کرده و انتظارات زیادی از او داشته اند. نگرش اساسی نسبت به جهان برای مشتریان "من می خواهم" - جهان باید! من می خواهم و خواهم کرد! از نظر نگرش و رفتار ، این یک کودک کوچک است. او ویژگی های یک فرد بالغ بالغ را تشکیل نداده یا ضعیف شکل داده است ، اول از همه ، مسئولیت و وظیفه. احساسات "اجتماعی" ضعیفی نیز ایجاد شده است: احساس گناه و شرم. همدلی هم بد است.

دنیای واقعی و تصویر ذهنی از جهان مشتری "من می خواهم" با یکدیگر مطابقت ندارند. مشتری "من می خواهم" ، مانند یک کودک کوچک ، به یک واقعیت افسانه ای اعتقاد دارد ، نمی خواهد واقعیت عینی را تشخیص دهد ، فعالانه سعی می کند آن را بازسازی کرده و آن را برای خود تغییر دهد. ایده آل سازی جهان ، هنگام تماس با دنیای واقعی ، منجر به کاهش ارزش آن می شود - از این رو چنین نیاز وسواسی مشتری "من می خواهم" جهان واقعی را برای خودم بازسازی کند.

تصاویر خود و دیگران قطبی و ناپایدار است - از ایده آل شدن تا کاهش ارزش. عزت نفس معمولاً بیش از حد ارزیابی می شود ، اما ناپایدار است.

مفهوم دیگری (دیگری درونی) شکل نگرفته است. بارزترین ویژگی تصویر مشتری از جهان "من می خواهم" ، کاهش ارزش دیگری تا کاهش کامل آن است. بر خلاف مشتری "باید" ، متمرکز بر دیگری ، شخصیت مشتری "من می خواهم" نفس محوری است - فقط من وجود دارد ، دیگران ابزارها و عملکردهای من هستند.

مثال: یک زن جوان ، 28 ساله ، به مشکل تعارض روابط با افراد دیگر پرداخته است (هیچ کس من را درک نمی کند و من را همانطور که هستم نمی پذیرد!) مشکل "سوء تفاهم" و "طرد شدن" در همه روابط با مشتری سرایت می کند: این امر به روابط نزدیک (والدین) و روابط صمیمی نزدیک (جوانان) مربوط می شود. همان مشکل در درمان ، درمانگر را درگیر می کند: همه درمانگران قبلی برای او مناسب نبودند ، زیرا "آنها نمی توانستند او را به طور کامل بپذیرند." وضعیت مشابهی در گروههای درمانی مشاهده شده توسط مراجعه کننده مشاهده شد: "من متکبر و مبتکر به شمار می آیم ، آنها سعی می کنند به من فشار بیاورند ، بازسازی کنم … تمام مدت آنها در مورد نوعی مسئولیت صحبت می کنند. و من نمی خواهم در مورد هیچ مسئولیتی بشنوم! " در همه متون مشتری ، اعتقاد زیر به وضوح "به نظر می رسد": "مشکلی در مورد سایر افراد وجود دارد ، آنها نمی توانند منحصر به فرد و اصالت من را درک کرده و بپذیرند!"

تصویر مشتری از جهان "ضروری است"

چنین مشتری تصور یک فرد بزرگسال را ایجاد می کند.

این ، به طور معمول ، یک بزرگسال اولیه است ، کودکی که از کودکی بی دغدغه محروم است.او زودرس مسئولیت و وظیفه و همچنین احساسات "اجتماعی" بیش از حد ایجاد کرده بود: گناه و شرم. نگرش اساسی نسبت به دنیای مشتریان "ضروری است" است - من باید شرایط جهان و انتظارات دیگران را برآورده کنم!

تصویری بسیار بارگذاری شده از دیگری در جهان بینی مشتری "باید" وجود دارد. برای او ، نظر ، ارزیابی ، نگرش ، قضاوت دیگران غالب است. آگاهی او در کل بر دیگری متمرکز است. او با حساسیت از نزدیک نگاه می کند ، به آنچه می گویند ، چگونه نگاه می کنند ، دیگران چه فکر می کنند ، گوش می دهد ، چگونه خود او در آینه های آنها منعکس می شود؟

با گذشت زمان ، دیگران واقعی به درون دیگر جذب می شوند - بیش از حد کنترل ، مشاهده ، ارزیابی می کنند. زندگی مشتری "Nado" در حالت "همیشه روی دوربین های ویدئویی" می گذرد. و این شرایط تنش زیادی را به همراه دارد. دائماً "ضروری است!" گرایش چنین افرادی به خشونت علیه خود را شکل می دهد.

عزت نفس او بستگی مستقیم به ارزیابی افراد دیگر دارد و بنابراین ناپایدار است. او به شدت تحت تأثیر افراد دیگر است ، به آنها بستگی دارد. به دلیل اهمیت مبالغه آمیز دیگری ، تصویر او به شدت با انتظارات همراه است و در نتیجه ، بصورت تصویری مخدوش می شود. هنگام تماس با دیگری ، مشتری "باید" نه با یک شخص واقعی ، بلکه با تصویر او ، اغلب پیش بینی کننده ، ملاقات می کند. با کمال تعجب ، چنین "جلساتی" اغلب با ناامیدی به پایان می رسد.

مثال: کاترینا مشتری 26 ساله است ، درخواست روابط سخت با والدین خود ، قبل از هر چیز با مادرش را مطرح کرده است. مامان ، با وجود این واقعیت که مشتری خانواده خود را ایجاد کرده است ، همچنان به طور فعال به فضای شخصی و خانوادگی خود نفوذ می کند. مشتری نمی تواند مادرش را رد کند ، مانع گسترش او شود: مادر ناراحت می شود! ". در رابطه با شوهر ، "آرام بودن" نیز غیرممکن است ، شما باید با او سازگار شوید ، خلق و خوی او را حدس بزنید. روابط مشابهی با دوست دختران ایجاد می شود: "من همیشه پیرو بودم ، با آنها سازگار شدم ، می ترسیدم که امتناع کنم."

روان درمانی: مفاد کلی

به نظر من ، هم آنها و هم دیگر مشتریان ، عشق بی قید و شرط می خواهند ، اما آنها آن را به طرق مختلف می خواهند. مشتری "Nado" امیدوار است که آن را بدست آورد و برای این کار همه کار می کند. مشتری "من می خواهم" - می خواهد عشق را رایگان دریافت کند و منتظر است که به او داده شود.

واقعیت روانی هر دو بر یکی از قطب ها ثابت است: من می خواهم یا باید. در روان یک فرد بالغ ، من می خواهم و باید ، خواسته ها و تعهدات به طور هماهنگ وجود دارد.

من ایده روان درمانی به عنوان درمان را دوست دارم ، به عنوان مثال با واقعیت روانی یک فرد در جهت هماهنگی ، سازگاری ، یکپارچگی بیشتر کار کنید. بازگشت صداقت به مشتری از طریق به رسمیت شناختن حق وی در قلمرو "غیر مسکونی" یا غیرقابل قبول وی.

روان درمانی برای مراجعه کننده "من می خواهم"

برای من ، این درمان در حال رشد است ، درمان ناامیدی. و پرسش اصلی آن این سال است: چگونه می توان به دیگری توجه کرد و با دیگری بود؟

من موارد زیر را به عنوان مسیرهای استراتژیک کار با مشتری "من می خواهم" مشخص می کنم:

برخلاف مشتری "ضروری است" ، که ظاهر خود در یک رابطه و یادگیری مراقبت از خود مهمترین استراتژی روان درمانی است ، هدف درمان برای مراجعان "من می خواهم" ظاهر شدن در رابطه طرف مقابل به عنوان یک فرد متفاوت ، ارزشمند و زنده با شادی ها ، ناراحتی ها ، تجربیات ، ارزش ها ، دردها … این به لطف توسعه مهارت های همدلی در مشتری "من می خواهم" امکان پذیر می شود ، که موقعیت خودمحورانه او را از بین می برد. روش اصلی کار با مشتری "من می خواهم" کار در مرز تماس است ، که شامل ارائه احساسات ، تجربیات و ارزش های درمانگر می شود. اگر در مورد مشتری "من باید" روان درمانگر تصویر سفت و سخت جهان را شل می کند ، پس با مشتری "من می خواهم" او شرایطی را برای ظاهر و تولد یک جزء ساختاری جدید در آن ایجاد می کند - تصویر شخص دیگر.

ظهور توانایی تشکر و درخواست علامت تشخیصی خوبی در درمان "من می خواهم" است.توجه به خواسته های دیگری ، مرزهای او ، احساس گناه و شرم برای دردی که به دیگری وارد شده است - اینها مهمترین نئوپلاسم های مشتری است که من می خواهم. زمانی می توان درمان را موفقیت آمیز تلقی کرد که در واقعیت روانی مراجعه کننده ، من می خواهم شروع به صدا زدن کنم.

روان درمانی برای مراجعه کنندگان "ضروری است"

برای من ، این درمان دوران کودکی است ، درمان خود پذیرش. و سوال اصلی آن این سال است: چگونه با خود باشیم؟

موارد زیر را می توان جهتهای راهبردی کار با مشتری "نادو" پیشنهاد کرد:

هدف درمان در مورد "باید" این است که مراجعه کننده را به خود من برسانم ، با دقت و احترام ، گوش دادن به صدای صدای من دیگر (لازم است!) پشت سر کر کر کننده پنهان شده است از صدای من دیگر (ضروری است!) ، صدای واقعی ، منحصر به فرد ، به سختی قابل شنیدن از من مشتری (من می خواهم!). تنها با شنیدن ، درک و پذیرش خود ، مشتری می تواند به ملاقات واقعی با دیگری امیدوار باشد. وظایف اصلی در اینجا افزایش عزت نفس و حساسیت نسبت به نیازهای I و محدودیت های روانی خود است. از روش های درمانی در کار با مشتری "ضروری است" می توان ترکیبی از ناامیدی و حمایت را تشخیص داد. از طریق ناامیدی ، می توان تصویر سفت و سخت دنیای چنین مشتری را "پرت کرد" ، پر از درونگرا های اجتماعی. حمایت یک روان درمانگر شرایطی را برای فرصت ریسک پذیری و کسب تجربه جدید ایجاد می کند.

ظهور پرخاشگری و مرزهای شخصی نشانه تشخیص خوبی از یک مشتری "باید" است. مراقبت از خود ، احساس خواسته ها بدون احساس گناه - اینها مهمترین نئوپلاسم ها در درمان "باید" مشتری است. زمانی می توان درمان را موفقیت آمیز تلقی کرد که در واقعیت روانی مراجعه کننده ، "من می خواهم" شروع به صدا می کند! …

مشتری "من می خواهم" و مشتری "من باید" دارای ویژگی هایی هستند که برای یکدیگر گم شده اند و بنابراین تمایل به ایجاد اتحاد دارند - از نظر شکل مکمل (اضافی) و از نظر ماهیت وابسته.

شفا دادن روح در اصل به معنای کامل و کامل بودن آن است.

این نوع تغییرات در درمان از طریق رابطه درمانی ایجاد می شود. در مورد توصیف شده ، از طریق پرورش عملکردهای ناقص در مشتری و ادغام بعدی آنها در تصویری جامع و سازگار از خود.

نویسنده: گنادی ماليچوک

توصیه شده: