کتابخانه اطلاعات درباره خودم

فهرست مطالب:

تصویری: کتابخانه اطلاعات درباره خودم

تصویری: کتابخانه اطلاعات درباره خودم
تصویری: کیهان لندن - امیرطاهری در کتابخانه مطالعات ایرانی لندن: از سپیده تا کیهان، سفر مطبوعاتی من 2024, ممکن است
کتابخانه اطلاعات درباره خودم
کتابخانه اطلاعات درباره خودم
Anonim

معمولاً افراد با این باور که خودشان را خوب مطالعه کرده اند و می دانند ، به کتابخانه ای از اطلاعات مربوط به خود اعتماد می کنند. در زندگی انسان ، بسیاری از اتفاقات رخ داد ، بسیاری از چیزها در شخص تأثیر گذاشت ، آنها به یاد آوردند - همه اینها در کتابخانه دانش ذخیره شده است (در مورد این ، من یک نمایه کارت کتابخانه را تصور می کنم ، جایی که برخی داده ها در آن نوشته شده است) در هر کارت ، و دوست من ، زن IT ، از عبارت "حافظه پنهان" استفاده می کند). این شامل اطلاعاتی در مورد عزیزان است ("این یک مادربزرگ است ، او در حال حاضر پیر است ، عاشق مربای گیلاس است ، دستباف بافندگی می کند و می گوید چگونه لنین زندگی را آموزش می دهد") ، و درباره خودم و علاقه های من ("من در جبر خوب نیستم و عاشق شکلات به طرز وحشتناکی ") ، و درباره جهان پیرامون خود (" هیچ کس علاقه ای به گریه کردن شما ندارد ؛ شما فقط همه را با مشکلات خود آزار می دهید ، بنابراین شاد ، بدون درگیری و بدون مشکل باشید ")-خوب ، برای مثال.

کتابخانه دانش اصلا بد نیست. برعکس ، خوب است. کسانی که حافظه خود را از دست داده اند (و به همراه آن کل کتابخانه دانش خود) تحت درمان قرار می گیرند. در یکی از رمان های استانیسلاو لم ، افرادی که در سیاره ای دور فرود آمده اند حافظه خود را از دست داده و جهت گیری خود را در جهان اطراف خود به طور کامل از دست داده اند. به عنوان مثال ، صابون در محل مرگ آنها با علائم نیش دندان یافت شد. خوب ، مردم به یاد نمی آورند که با صابون چه می کنند ، و این دانش از بین رفت.

  1. کتابخانه اطلاعات مربوط به خود و جهان RAM را تا حد زیادی تسکین می دهد: "بنابراین ، آخرین بار استیک و سیب زمینی سفارش دادم ، و فکر می کنم آن را دوست داشتم. این بدان معناست که امروز دوباره سفارش می دهم - عزیزم ، سیب زمینی!"
  2. کتابخانه دانش در زمان زیادی صرفه جویی می کند: کافی است اطلاعات مربوط به جهان و خودتان را جمع آوری کنید و بس ، در صورت نیاز می توانید به طور مرتب به آن مراجعه کنید. همانطور که دوست IT من در مورد آن می گوید ، "درخواست حافظه پنهان". جمع آوری مجدد اطلاعات در مورد افرادی که هر روز با آنها ارتباط برقرار می کنید بسیار راحت نیست.
  3. کتابخانه دانش ، عزت نفس را بسیار افزایش می دهد و آسیب ناشی از ارتباط با جهان خارج را کاهش می دهد. به دست آوردن دانش جدید همیشه دردناک است ، هر چه می گویید. برای اشتباه کردن (و در فرهنگ ما اشتباهات دردناک و تحقیرآمیز هستند) ، باید به عزت نفس ضربه وارد کنید. "دانستن" بودن خوشایند و شرافتمندانه است ، "دانستن" بودن شرم آور و ناراحت کننده است. باز هم ، هنگام کاوش در دنیای بیرونی و درونی ، بازخورد دردناکی دریافت می کنید (ممکن است دردناک نباشد ، اما شخص معمولاً خود را برای بدترین شرایط آماده می کند).

یعنی کتابخانه دانش مزایای زیادی دارد. این به فرد اجازه می دهد احساس دانش ، آزادی و مسلح بودن به دانش کند.

درست است ، یک تفاوت ظریف کوچک اما ناخوشایند وجود دارد که کلاسیک درباره آن نوشت: "… اما در راه ، سگ می تواند بزرگ شود …". یعنی جهان پیرامون ما در حال تغییر است و پرونده های موجود در کتابخانه دانش دیگر مطابق وضعیت واقعی امور نیست. و مشکل اینجاست.

  1. دانش درباره خود و جهان می تواند منسوخ شود. به عنوان مثال ، در "کش" نوشته شده است: "اینجا شوهر من است ، او من را بسیار دوست دارد". این دانش خوشایند است ، حتی یک بار حقیقت. باعث عزت نفس می شود و توهم امنیت را ایجاد می کند. و شوهر برای مدت طولانی یکسان نیست ، او سه معشوقه دارد و در دو بانک نگهداری می کند و اموال مشترک را مخفیانه بر روی خود بازنویسی می کند. مواجهه با واقعیت عینی که به روی یک زن فقیر باز می شود وقتی غیرممکن می شود که چشمان او را بر روی حقیقت ببندد بسیار دردناک خواهد بود.
  2. آگاهی از خود و جهان می تواند عمداً یا ناخواسته توسط دیگران تحریف شود. به عنوان مثال ، در فیلم کلاسیک Gaslight ، شخصیت اصلی با مردی ازدواج می کند که سعی می کند با گفتن اینکه او ناکافی و بیمار روانی است ، او را دیوانه کند. ظاهراً او رویدادهایی را اختراع می کند ، اشیاء را از دست می دهد ، جنون های جنون آمیزی را مرتکب می شود و شوهرش با دقت سعی می کند از او در برابر بیماری های روانی محافظت کند. شخص فقیر تقریباً شخص شرور را باور می کند ، اما فریب فاش می شود.عصبانیت قهرمان وحشتناک است: در آخرین صحنه فیلم ، او تپانچه ای را جلوی چشم دروغگوی همسرش تکان می دهد و با عصبانیت فریاد می زند: "به نظر شما می رسد! من اکنون شلیک می کنم و می گویم که همه چیز به نظر شما رسید !!! ".

جالب ترین چیز این است که مردم چگونه ترجیح می دهند با حافظه پنهان خود و با کتابخانه دانش خود برخورد کنند. این موضوع خشن ترین حیرت من است.

بنابراین: معمولاً افراد حافظه پنهان را اصلاح نمی کنند ، دانش موجود در کتابخانه را تصحیح نمی کنند - آنها سعی می کنند دنیای بیرونی و واقعیت پیرامونی را "تنظیم" کنند تا با ایده های آنها مطابقت داشته باشد. گاهی وقت و تلاش زیادی می طلبد. گاهی اوقات این امر مستلزم "سازگاری" سایر افراد زنده با ایده های آنها در مورد جهان است. یا خود را با این ایده ها "سازگار" کند.

اما معمولاً در جایی که روابط بین مردم و کتابخانه های آنها مشخص می شود ، اتفاقات بسیار جالبی رخ می دهد.

  • به عنوان مثال ، دائماً داستانی در مورد فردی که به روان درمانی رفته است (که اغلب نمی تواند ناهماهنگی بین کتابخانه دانش خود و واقعیت را تحمل کند) بیان می شود. و او تغییرات زیادی در زندگی و روابط خود ایجاد کرد. و در اینجا او می آید ، تجدید شده ، به عزیزان خود ، و آنها ناراضی هستند - آن را همانطور که بود برگردانید! حتی نکته این نیست که مشتری تغییر یافته ما برای آنها بدتر شده است (او همیشه بدتر نشده است) - او غیرمعمول ، ناآشنا شده است و اکنون به خاطر او باید بخشی از کتابخانه را بازنویسی کرد. این خیلی ناخوشایند است! شاید او قبلاً راحت ترین فرد نبود ، اما آنها به نوعی به او عادت کردند. و اکنون - شما باید ویژگی های جدید را مطالعه کنید ، زمان و تلاش خود را صرف آن کنید ، سپس کارتهای کتابخانه را تغییر دهید ، و هنوز مشخص نیست که کدام و چقدر است. نه ، همه چیز را به عقب برگردانید و به راحتی ما دست نزنید! ما همیشه می دانستیم شما کی هستید - و ما همچنان با کسانی که امروز به جای شما بودند ارتباط برقرار می کنیم. و برخی ، که مشخصه ، همچنان با فرد تغییر یافته قبلی ارتباط برقرار می کنند و نه با فرد تغییر یافته فعلی.
  • گاهی اوقات شخص خود به خود تغییر می کند ، و هیچ کس مقصر نیست. شما فقط بزرگ شده اید یا دچار بحران زندگی شده اید و نمی توانید آن را به عقب برگردانید. صحنه ای از فیلم قدیمی "سیندرلا" بر اساس نمایشنامه یوگنی شوارتز را به خاطر بسپارید ، جایی که شاه با عصبانیت فریاد می زند: "ننگ! چرا به من نگفتند که پسرم قبلاً بزرگ شده است! »؟ یعنی ، پدر-پادشاه مانند یک پسر کوچک با شاهزاده ارتباط برقرار می کرد ، و او آن را گرفت و تبدیل به یک مرد جوان شد ، و حتی عاشق شد! باز هم ناراحتی های محض. پدر آماده تعامل با چنین پسر جدیدی نبود و پدر عصبانی است.

و گاهی اوقات سیستم روابطی که بر اساس دانش قدیمی در کتابخانه بنا شده است برای مردم آنقدر مهم است که آنها آماده اند با استخوان دراز بکشند و یک فرد کاملاً زنده را تمیز کنند ، اگر او در بستر پروکروست سیستم روابط قدیمی قرار گیرد. (به عنوان مثال ، از این اپرا ، عبارت "برای مادر ، کودک همیشه کوچک خواهد ماند" - یعنی او قبلاً نوه دارد ، جوان و خاکستری نیست و مادرش پیوسته بررسی می کند که آیا او ، احمق احمق است ، فراموش کرده است که روسری را محکم ببندد. سیستمی وجود دارد که در آن مادر برای کودک و مرکز جهان مهمتر از افراد تغییر یافته عینی ، ویژگیهای جدید آنها و نیازهای جدید است. برای او مهم است به عنوان مهمترین در زندگی یک کودک بزرگسال ، غیر قابل تعویض و مراقبت ، بنابراین لطفاً هر روز با مادر خود تماس بگیرید و گزارش دهید ، چگونه مدرک دکتر خود را بنویسید ، پسر ، در غیر این صورت مادرم نگران است و نمی تواند بخوابد)

بنابراین کتابخانه دانش یک مخزن مرده از داده های مربوطه نیست ، بلکه یک ابزار کار است. وقتی دیگر چنین وسیله ای نباشد ، مشکلاتی هم برای صاحب دانش و هم برای اطرافیان ایجاد می شود: یک فرد یا به بهترین نحو در جامعه مدرن نمی گنجد ، یا جسورانه برای نبرد به این جامعه می رود و تلاش می کند کل جهان را با استانداردها و ایده های او در مورد زیبایی تنظیم کنید. (همه تلاش ها برای احیای پدرسالاری ، امپراتوری روسیه یا کمونیسم از این مجموعه است ؛ شاید برخی از عناصر موفق از انواع روابط اجتماعی ذکر شده بازگردند ، اما گذشته به طور کلی ، در شکل قبلی خود ، باز نخواهد گشت).

مهم است که کتابخانه موجود را هر از گاهی بررسی کرده و داده های موجود در آن را به روز کنید. موفق ترین لحظه برای این زمانی است که واقعیت پیرامون آن را نشان می دهد.

توصیه شده: