دختر ناقصی که می توانست

فهرست مطالب:

تصویری: دختر ناقصی که می توانست

تصویری: دختر ناقصی که می توانست
تصویری: داستان دختری که از رقاصه گری و تن فروشی به مسیر معنویت و تعالی می رسد | داستان واقعی 2024, ممکن است
دختر ناقصی که می توانست
دختر ناقصی که می توانست
Anonim

او یکی از کسانی بود که همیشه به تنهایی به همه چیز می رسید. از مهد کودک ، وقتی بچه ها اسباب بازی های او را بردند ، و مربیان مهربان و بامحبت بسیار کمتری برای بررسی مشکلات کودکان دریافت کردند. آنها سعی کردند به او توضیح دهند که او چه احساسی دارد و گفتند: "حرص نخور! بگذار دیگران بازی کنند !! ". اما او به طور روتین عروسک خود را پس گرفت و به خودش اجازه نداد توهین کند

در مدرسه او ساکت و سخت کوش بود ، اما معلمان او را دوست نداشتند. مشخص نیست چرا ، اما آنها عاشق نیستند. او مجبور بود از پنج نفر خود به طور مداوم دفاع کند ، اما همیشه نتیجه ای نداشت. و هنگامی که او آمد و با والدینش صحبت کرد ، آنها گفتند: "بهترین کار خود را بکن!" و پشت کتابها نشست.

همکاران در محل کار با او سوگند یاد می کردند و هرکدام سعی می کردند دردناکتر او را آزار دهند. گاهی اوقات او مبارزه می کرد ، بعضی اوقات توجه نمی کرد ، اگرچه او از این تنش به طرز دیوانه واری خسته شده بود. و تنها زمانی که شرکت کوچک خود را داشت ، نفسش را بیرون داد: حالا او خودش تصمیم می گیرد که کی خوب است و چه موقع خوب نیست.

او همیشه به جز در زمینه روابط نزدیک ، یک مبارز و برنده در زندگی بوده است. در خانواده ، او خواهر بزرگتر بود. اما نه یک متولد اول مغرور ، بلکه یکی از کسانی که "کار نکرده اند": او برای والدین خود خیلی زیبا و لاغر نبود ، خیلی باهوش و خواندنی نبود ، به نظر والدین خود احترام نمی گذاشت و ، البته ، ناسپاس او حتی در روابط "بازنده" بود. وقتی او شخصی را به والدینش معرفی کرد ، آنها گفتند: "اوه ، و شما با اولکای ما عذاب خواهید گرفت! شخصیتش مزخرفه! " هر یک از دوست پسرانش مثل پسر جوان ثروتمند / باهوش / خوش تیپ نبود. به طور کلی ، کوچکترین دختر ایده آل والدینش بود: به اندازه 3 سانتی متر بالاتر ، به سختی از دانشگاه فارغ التحصیل شد ، او همیشه می گفت "شما تماس خواهید گرفت" ، حرفه ای کار نمی کرد ، در 28 سالگی موفق شد چند سقط جنین ، زیرا او نمی تواند بفهمد با یک خبر شاد به چه کسی مراجعه کند.

هر رابطه جدید یک امید بود. این که کسی دستاوردهای او را زیر یک میکروسکوپ مخدوش محکوم نکند و بررسی نکند. فقط قلبی را خواهد دید که در نهایت منتظر دوست داشتن اوست. هر رابطه جدید امیدی بود که مانند چین خوب متلاشی شد و زخم های جدیدی در روح باقی گذاشت. و سپس لحظه ای فرا رسید که او خود را متقاعد کرد که نیازی به هیچ رابطه ای ندارد و همیشه خودش خواهد بود. چون تنهایی چندان به درد نمی خورد.

او خود را متقاعد کرد که این برای او بهتر است و او اصلاً خانواده ای با بچه نمی خواهد و به طور کلی ، خوشبختی مادر شدن برای همه نیست. او در جایی در اعماق روح خود ، مخفیانه از خودش ، به رویاپردازی ادامه داد نه در مورد شاهزاده. او منتظر یک مرد معمولی بود که تلاش های او را ببیند و به او اجازه دهد کمتر تلاش کند. چه کسی فقط او را دوست دارد بدون هیچ شرطی

توصیه شده: