داستان بیمار بولیمیا

تصویری: داستان بیمار بولیمیا

تصویری: داستان بیمار بولیمیا
تصویری: Anorexia and Bulimia-- فرق آنورکسیا و بولیمیا چیست؟ 2024, ممکن است
داستان بیمار بولیمیا
داستان بیمار بولیمیا
Anonim

او هنوز کودکی با پاهای نازک بود.

و یک روح قدیمی و قدیمی

روحی که مجبور شد به بدنش عادت کند ،

به عنوان خدایی جدید و نه چندان بالغ ،

که خودش هنوز زبان دعاهایی که به او خطاب شده را نمی فهمد.

خدایی که هنوز حرف زدن را یاد نگرفته است …

میلوراد پاویچ.

"ضلع داخلی باد"

وقتی کاتیا برای کمک به من مراجعه کرد ، 17 ساله بود ، 2 سال از آن سال کاتیا به بیماری بولیمیا مبتلا بود. به مدت 2 سال او سعی کرد به تنهایی با این بیماری کنار بیاید….

کاتیا سعی کرد 2 سال قوی باشد …

سپس کاتیا به یاد می آورد که پدرش یک بار این را آموخت. قوی باش …

درخواست کمک از یک متخصص برای او تصمیم سختی بود. این برای او نشانه ضعف بود …

"من آمدم چون فهمیدم که نمی توانم به تنهایی کنار بیایم ،" او تقریباً با نجوا برای من گفت و چشمهایش را پایین انداخت.

به یاد دارم که چقدر تلخ و شرمسار بود که در برابر بیماری خود و ناتوانی خود اعتراف کرد … و این تجلی واقعی شجاعت و قدرت درونی او بود …

مرا شگفت زده کرد …

در زمان درخواست کمک ، کاتیا هیچ دوستی نداشت ، هیچ مرد جوانی وجود نداشت و هیچ شادی در زندگی وجود نداشت. اما او در حرفه ای که از آن متنفر بود در موسسه تحصیل کرد ، یک دوست در اتاق خواب ، که با او درگیری و خانواده والدین وجود داشت ، که در آن معتقد بودند مشکلات کاتیا بی معنی است. تنها شخص نزدیک برای کاتیا بزرگتر او بود خواهر ، که حداقل من صادقانه می خواستم به کاتیا کمک کنم ، اما نمی دانستم چگونه …

و کاتیا هم این را نمی دانست …

همه چیز به طور نامحسوس شروع شد. پس از جدایی از مرد جوانی که به زودی با دختر دیگری ازدواج کرد ، کاتیا یک بار تصمیم گرفت که کاهش وزن خوب است.

او می گوید: "تصمیم گرفتم چیزی را به خودم ثابت کنم." با این تصمیم ، فعالیت بدنی و رژیم غذایی در زندگی کاتیا ظاهر شد. وزن به اندازه کافی سریع سقوط نمی کرد. با رسیدن به رقم مورد نظر ، وزن پس از مدتی دوباره در جهت افزایش رشد کرد. نارضایتی کاتینو بیشتر شد. رژیم های غذایی سختگیرانه تر و حتی وحشیانه تر شده اند. اختلالات ظاهر شد. پس از یک دوره پرخوری دیگر ، ترس از چاق شدن تشدید شد ، سپس کاتیا راهی برای خروج یافت - استفراغ. و بعد از استفراغ - نفرت از ضعف نشان داده شده …

او باید قوی بود! افسردگی ، محدودیت های شدیدتر بر غذا ، افزایش فعالیت بدنی … خرابی … و غیره در یک حلقه …

بدن او نمی تواند چنین نگرشی را تحمل کند. ضعف ، کم آبی بدن ، مشکلات فشار خون و غیره ظاهر شد. علاوه بر این ، قاعدگی متوقف شد و حالت افسردگی بیشتر عادی شد …

وزن از بین نرفت نفرت از خود و بدنش از این واقعیت بیشتر شد که "نمی خواست" به چیزی تبدیل شود که کاتیا می خواست او را ببیند. در زندگی کاتیا ، چیزهای زیادی توجه او را می طلبید (وضعیت تحصیل ، روابط اجتماعی ، زندگی شخصی و غیره) ، اما به نظر کاتیا این بود که "همه چیز خواهد بود" ، "همه چیز خواهد آمد" همراه با دستیابی به خواسته مورد نظر رقم در ترازو و او وقت نداشت که به این فکر کند که با همه این مشکلات در زندگی خود چه کند ، تمام قوای ذهنی او در جهت به دست آوردن فرم جسمانی مورد نظر بود. و ، لازم به ذکر است که فرمهای کاتیا فوق العاده بودند …

سینه های نرم و باسن گرد (منفور او) که با کمر نازک بسیار وسوسه انگیز به نظر می رسید … دختری با شکل گیتار … همه اینها با پوست صاف روشن و موهای گندمی رنگ تکمیل شد … رویای مردی که اطلاعات زیادی در مورد زنان دارد …

اما کاتیا این را در خود متوجه نشد. من عادت ندارم. او به اندازه کافی خوب نبود. همیشه. در همه چیز. برای همه. بنابراین از کودکی به او آموزش داده شد. شرم و گناه برایش آشنا بود. اما احساس پذیرش خود ، اجازه دادن به خود ضعیف ، دریافت لذت از خود و زندگی - این کاتیا نمی دانست یا به خاطر نمی آورد. با داشتن ظاهری زیبا ، بدنی طبیعی و زیبا ، دستیابی به پارامترهای استاندارد مورد نظر (90-60-90) تقریباً غیرممکن بود … این جنایت علیه طبیعت او بود! از نظر معماری طبیعی متفاوت بود … حتی اگر به قیمت تلاش تایتانیک و غیر قابل تعویض باشدصدمه به سلامتی او ، کاتیا به این پارامترها می رسید ، کاتیا نبود … بدون برجسته ، بدون منحصر به فرد او … استاندارد ، عمیقا ناراضی در روح او … فرم زیبا با محتوای بیمار …

کار ما با کاتیا 2 ، 5 ماه طول کشید. کاتیا سخت کار کرد. او نگرش جدیدی نسبت به خود ، درک از خود آموخت. او آموخت که خود را بپذیرد ، به بدن خود گوش دهد و به آن احترام بگذارد ، یاد گرفت که با آن زندگی کند. با خودم. ناقص ، ناقص. یاد گرفتم خودم را اینطور دوست داشته باشم. در کمال تعجب ، معلوم شد که دلیلی وجود دارد … او آموخت که تعادل پیدا کند ، آنچه را که قبلاً رد کرده بود ، ترک کرده و در خود حفظ کند ، در خود حفظ کند … آنچه را که می خواست با آن ارتباط برقرار کند و نمی توانست… "Swatted" … از آنجا که غیر قابل تحمل بود … او کار بزرگ و دشواری انجام داد. برای او سخت بود. بارها او می خواست درمان را متوقف کند ، به طور معمول ارزش خود را کاهش داده و "دوباره قیام" کند … اما او در یک رابطه درمانی باقی ماند ، اکتشافات خود را حفظ کرد و "هضم" کرد … او آموخت که به طور نمادین پر شود ، جذب کند و بدون نگرانی از دست دادن خود بپذیرد. "فرم" … محتوا مهم شد … او یاد گرفت که از او قدردانی کند …

شاید برخی را ناامید کنم ، اما کاتیا وزن خود را کاهش نداده است. تغییرات مهمتر دیگری در زندگی او رخ داد. در چنین مدت کوتاهی ، کاتیا به موفقیت فوق العاده ای دست یافته است. این بیماری از بین رفت ، مشکلات مربوط به سلامت زنان از بین رفت. بدن او با قدردانی شروع به پاسخگویی کرد. کاتیا سرگرمی ها و فعالیتهای جدیدی ایجاد کرد ، دوستان فوق العاده ای پیدا کرد و شروع به بهبود زندگی شخصی خود کرد. رابطه او با والدینش به سمت بهتر تغییر کرد. موهایش را عوض کرد و شروع به بازنگری در کمد لباس کرد. نگرش او نسبت به زندگی و نسبت به خودش مثبت شد. "زندگی جالب شده است! بدن زیبا بدن سالم است! " - او در پایان درمان می گوید. او م theسسه را از دانشکده ، که از آن متنفر بود ، ترک کرد و برای پذیرش در یک تخصص جدید آماده شد. و من شک ندارم که او موفق خواهد شد …

شما هم موفق خواهید شد … باور کنید … متخصص انتخاب کنید و کمک بخواهید.

با رضایت او ، متن نامه او را برای بدنم منتشر می کنم. او اینجاست:

"بدن عزیز ، محبوب و تنها من! من می خواهم از شما برای تمام شکنجه هایی که در 2 سال گذشته متحمل شده اید ، بخواهم. من سعی کردم شما را به استانداردهای عمومی زیبایی هدایت کنم ، بدون اینکه بفهمم شما خاص هستید. و من و شما با توده عمومی متفاوت هستیم. بله ، ما هرگز فرم های "ایده آل" (90-60-90) دریافت نمی کنیم ، اما آیا لازم است؟

تقریباً 2 سال صادقانه شما را مسخره کردم. محدودیت های ابدی رژیم غذایی ، گاهی اوقات تبدیل به اعتصاب غذا ، ساعت ها فعالیت بدنی بیهوده نبود. شما نمی توانید آن را تحمل کنید و شروع به نشانه کمبود مواد مغذی در مورد کاهش منابع کرد. اما من سرسختانه سیگنال های شما را نادیده گرفتم ، که هزینه آن را پرداخت کردم. این قبلاً برای شما سخت بود ، و من نیز شروع به جذب مقدار زیادی غذا کردم. و سپس … شما خود می دانید که این "تعطیلات" به چه روشی انجام شد. یکبار دیگر مرا ببخش.

من می خواهم به شما قول دهم که تمام این کابوس دیگر تکرار نخواهد شد. من یاد می گیرم که به حرف های شما گوش کنم ، خواسته ها و نیازهای شما را در نظر بگیرم. همیشه نتیجه نمی دهد ، اما من سعی می کنم. و شما آن را می دانید.

من معتقدم که ما می توانیم آن را اداره کنیم. بالاخره ما یکی هستیم. ما نمی توانیم بدون یکدیگر وجود داشته باشیم. و تو بازتاب بیرونی دنیای درونی من هستی. و اول از همه ، ما با هم دنیای داخلی ، روان ، نظم ، تغذیه ، بازسازی فرایندهای متابولیک ، تنظیم شدت فعالیت بدنی را مرتب می کنیم.

ما یاد می گیریم که هماهنگ با یکدیگر زندگی کنیم. و ما موفق خواهیم شد!

mitinaз
mitinaз

نقاشی کاتیا

بیایید نارضایتی مداوم از شما ، ظاهر شما را فراموش کنیم. این یک انتقاد ناخودآگاه از مشکلات روحی درونی ، موقعیت ها ، درگیری ها بود. بیایید همه مشکلات قدیمی خود را به گذشته بسپاریم.

ما زندگی جدیدی را شروع می کنیم!"

توصیه شده: