رونوشت سمینار توسط S. Gilligen و R. Dilts The Hero's Journey

فهرست مطالب:

تصویری: رونوشت سمینار توسط S. Gilligen و R. Dilts The Hero's Journey

تصویری: رونوشت سمینار توسط S. Gilligen و R. Dilts The Hero's Journey
تصویری: Стивен Гиллиган в путешествии героя 2024, ممکن است
رونوشت سمینار توسط S. Gilligen و R. Dilts The Hero's Journey
رونوشت سمینار توسط S. Gilligen و R. Dilts The Hero's Journey
Anonim

RD: با شروع توسعه ساختار کلی این سفر ، با کار جوزف کمپبل شروع می کنیم. کمپبل اسطوره شناس آمریکایی است که در طول این سالها افسانه ها و اسطوره های مختلفی را در مورد مردان و زنان فرهنگ های مختلف مورد مطالعه قرار داده است. کمپبل متوجه شد که در همه این داستانها و مثالها "ساختار عمیق" خاصی وجود دارد که او آن را "سفر قهرمان" نامید. اولین کتاب او با عنوان قهرمانی با هزار چهره بود تا تأکید کند که راه های مختلفی برای بیان سفر قهرمان وجود دارد ، اما همه آنها یک چارچوب یا چارچوب مشترک دارند. مراحل زیر یک نسخه ساده از نقشه سفر کمپبل است که از آن برای راهنمایی در سفر قهرمان خود در طول این برنامه استفاده خواهیم کرد.

مراحل سفر قهرمان:

1. تماس بگیرید

2. متعهد شدن به تماس (غلبه بر امتناع)

3. عبور از آستانه (شروع)

4. یافتن نگهبانان

5. برخورد با شیاطین و تغییر آنها

6. توسعه خود درونی و منابع جدید

7. تحول

8. بازگشت به خانه با هدیه

1. تماس بگیرید

RD: سفر با یک تماس آغاز می شود. ما وارد جهان می شویم و جهان شرایطی را به ما ارائه می دهد که نشاط و شادابی منحصر به فرد ما - یا همانطور که مارتا گراهام می گوید - را به خود جلب می کند. اکهارت تول ، نویسنده کتاب قدرت حال ، می گوید که وظیفه اصلی روح بیدار شدن است. ما برای غیرفعال شدن وارد این دنیا نمی شویم. ما آمده ایم تا بیدار شویم و یکبار دیگر بیدار شویم و رشد و توسعه دهیم. بنابراین ، این فراخوان همیشه یک فراخوان برای رشد ، مشارکت ، آوردن بیشتر آن سرزندگی یا انرژی حیاتی به جهان ، یا بازگرداندن آن به مردم است.

SG: اغلب فراخوان برای اقدام از طریق یک مشکل ، بحران ، آینده نگری یا فردی که به کمک نیاز دارد ، ناشی می شود. از چیزی که از دست داده است که باید بازسازی شود یا قدرت در جهان ضعیف شده است - و باید تجدید شود ، بخش مرکزی زندگی آسیب دیده است - و باید درمان شود ، چالش برطرف شود - و باید پاسخ داده شود اما در همان زمان ، تماس می تواند از الهام یا شادی ناشی شود: شما قطعه ای از موسیقی عالی را می شنوید و با دنیای زیبایی بیدار می شوید که می خواهید در این جهان با اشتیاق جلوه دهید. شما عشق شگفت انگیزی به والدین احساس می کنید و او شما را دعوت می کند تا این قدرت کهن الگویی را در جامعه نشان دهید. شما عاشق شغل خود می شوید و این تنها چیزی است که می توانید به آن فکر کنید. همانطور که خواهیم دید ، فراخوان سفر قهرمان می تواند هم از رنج بزرگ و هم از شادی بزرگ ناشی شود ، گاهی اوقات هر دو.

RD: ما باید تأکید کنیم که دعوت قهرمان بسیار متفاوت از هدف شخصی است که از نفس می آید. ایگو تلویزیون دیگر و مقداری آبجو بیشتر می خواهد ، یا حداقل به خاطر سفر قهرمان ثروتمند و مشهور است.

روح این را نمی خواهد و نیازی به آن ندارد ، او بیداری ، شفا ، ارتباط ، آفرینش را می خواهد ، با دعوت از وظایف عمیق بیدار می شود ، اما نه برای تجلیل از نفس ، بلکه برای خدمت و تجلیل از زندگی. بنابراین ، هنگامی که یک آتش نشان یا پلیس برای نجات شخصی وارد ساختمان سوخته می شود ، این هدف خواسته های او نیست. این یک چالش ، یک ریسک و هیچ تضمینی برای موفقیت نیست. در غیر این صورت ، لازم نیست قهرمان باشید. بنابراین ، تماس جسارت می خواهد. این امر مستلزم این است که شما بیش از گذشته باشید.

SG: موضوع دیگری که ما آن را بررسی خواهیم کرد این است که شما ممکن است تماس را در نقاط مختلف زندگی خود به روش های بسیار متفاوت بشنوید. در یکی از تمرینات ما ، از شما می خواهیم که ترتیب فراخوان خود را دنبال کنید. به عنوان مثال ، در اینجا یک نسخه ساده از درخواست برای این نوع توضیح وجود دارد: "چند دقیقه وقت بگذارید تا به زندگی خود نگاه کنید ، و به خودتان اجازه دهید تا وقایع مختلفی را که واقعاً شما را تحت تأثیر قرار داده است درک کنید ، که زیبایی و عمق را در شما بیدار کرده است. معنای زندگی." یا در اینجا یک سوال مشابه وجود دارد: "در زندگی خود چه می کنید که شما را از حالت معمول من خارج کند؟" پاسخ های شما به این س questionsالات برخی از روش هایی را که در آن احساس کرده اید نشان می دهد.

ما همچنان تأکید می کنیم که با شنیدن تماس ، روح شما بالا می رود و روح شما روشن می شود.با توجه به نحوه وقوع این اتفاق ، می توانید شروع به درک ، رهگیری و حمایت از سفر قهرمان خود کنید. این همان چیزی بود که کمپبل می گفت ، "سعادت خود را دنبال کنید!" بسیاری این را به عنوان تأیید لذت گرایی اشتباه درک کرده اند و معنای کمپبل را بد درک کرده اند: جایی که روح شما بیشتر در آن شعله ور می شود - هنگامی که احساس می کنید "سعادتمند" هستید - نشانه این است که در اینجا باید کاری انجام دهید.

RD: همانطور که استفان قبلاً گفت ، گاهی اوقات این تماس از علائم یا رنج ناشی می شود. هنگامی که مادرم کمی بیش از پنجاه سال داشت ، دوباره سرطان سینه با متاستاز در سراسر بدن تشخیص داده شد - نه تنها در سینه دیگر ، بلکه در تخمدانها ، در مثانه و در مغز استخوان تقریباً تمام استخوانهای بدن. پزشکان در بهترین حالت چند ماه به او مهلت دادند. همانطور که می توانید تصور کنید ، این بدترین چیزی بود که برای او اتفاق افتاده بود. در ابتدا ، او بسیار احساس قربانی می کرد و اصلاً قهرمان نبود.

من در س questionsالاتی مانند: "پیام سرطان چیست؟ او مرا به چه چیزی صدا می کند؟ " مادرم عمیقا برای این سفر اکتشافی آماده بود و این زندگی او را کاملاً تغییر داد.

با کمال تعجب پزشکان ، او کاملاً بهبود یافت و تقریباً 18 سال دیگر تقریباً بدون علائم زندگی کرد. بعداً ، با نگاهی به گذشته در آن زمان ، او گفت: "این بهترین چیزی بود که برای من اتفاق افتاده بود! من خوش شانسم. من دو زندگی داشتم ، یکی قبل از تشخیص مجدد سرطان و دیگری پس از آن. و زندگی دوم من بسیار بهتر از زندگی اول بود."

سوالی که ما در این برنامه بررسی خواهیم کرد این است که "زندگی شما را به چه چیزی فرا می خواند؟" این حرفه احتمالاً چندان آسان نیست ، احتمالاً دعوت نامه ای برای پیاده روی در پارک نیست. حرفه احتمالاً سخت ترین است ، این یک مسیر زیبا اما دشوار است. این مسیر معمولاً وضعیت موجود را از بین می برد. وقتی با افراد در شرکت ها کار می کنم ، به این واقعیت توجه می کنم که تماس فقط به منظور بهبود زمان حال نیست. فراخوانی و آینده نگری آینده را به زمان حال وارد می کند و می تواند زمان حال را کاملاً از بین ببرد ، و این باعث می شود که شما نتوانید به شیوه معمول خود عمل کنید.

بخش کلیدی سفر قهرمان ، پذیرش تماس و تعهد به سفر است.

2. انکار تماس

RD: دقیقاً به دلیل اینکه تماس می تواند تحریک آمیز باشد ، اغلب با چیزی که کمپبل آن را "رد" می نامد ، همراه است. قهرمان می خواهد از همه زحمتی که این کار به وجود می آورد اجتناب کند. "نه ممنون. بگذارید شخص دیگری این کار را انجام دهد. برای من خیلی سخت است. برای این کار وقت ندارم من آماده نیستم". اینها جملات معمولی هستند که برای رد تماس استفاده می شوند.

SG: و در حالی که برخی از پاسخهای منفی به تماس ممکن است از درون باشد ، برخی از خارج - از طرف خانواده ، دوستان ، منتقدان (که کمپبل آنها را "آدم خواران" می نامد) یا از جامعه. ممکن است به شما گفته شود: "این غیر واقعی است." یا همانطور که بسیاری از دختران و زنان هیپنوتیزم می گویند "این خودخواهانه خواهد بود." چنین کلماتی گاهی اوقات شما را مجبور می کند که از تماس خود دور شوید ، اگرچه خوشبختانه نه همیشه.

دوستی داشتم به نام آلن. او یکی از چهره های مهم پست مدرنیسم آمریکا بود. تا زمانی که او به خاطر می آورد ، همیشه می خواست هنرمند شود. اما پدرش یک وکیل بزرگ در نیویورک بود و می خواست پسرش راه او را دنبال کند. او مدام اصرار داشت: "شما هنرمند نخواهید بود. شما شریک خردسال من خواهید بود. " او آلن جوان را به دفتر حقوقی خود آورد و دفتری را که قبلاً برای او اختصاص داده شده بود به او نشان داد. به طرز باورنکردنی ، نام او قبلاً روی صفحه در نوشته شده بود.

آلان یک ناخودآگاه بسیار خلاق و سرسخت داشت. او مبتلا به آسم شدید شد ، که او را مجبور کرد به اقلیم بهتر توسان ، آریزونا ، دور از دسترس هیپنوتیزمی پدرش برود.

آلان هنگام بزرگ شدن در آریزونا ، هنر خود را توسعه داد.این یک تصویر عالی از این است که چگونه ناخودآگاه او بیمه شده است تا بتواند به تماس خود پی ببرد. بسیاری از مردم داستانهای مشابهی را بیان می کنند - چگونه آنها از بسیاری جهات ، بزرگ و کوچک ، برای ادامه روح خود از ظلم و ستم دوری کرده اند.

RD: در مورد مادرم ، هنگامی که او شروع به نگاه کردن به درون خود کرد و این تغییرات را در خود ایجاد کرد ، جراحش مستقیم به چشمان او نگاه کرد و بدون هیچگونه ابهامی اظهار داشت که این روش تحقیق "مزخرف کامل" است و می تواند " دیوانه اش کن " و دکتری که او به عنوان پرستار در آنجا کار می کرد ، اظهار داشت: "اگر واقعاً به خانواده خود اهمیت می دهید ، آنها را بدون آمادگی نمی گذارید" ، که به خودی خود یک "پیشنهاد هیپنوتیزمی" جالب است. این پیشنهاد به شکل یک پیش فرض شکل می گیرد: "شما خواهید مرد و تلاش برای زندگی خودخواهانه است. شما باید خود و همه اطرافیان خود را برای مرگ خود آماده کنید و سر و صدا نکنید. " کمی بعد ، مادرم تصمیم گرفت کار با او را متوقف کند.

جالب اینجاست که حدود شش سال بعد ، این پزشک به شدت بیمار شد.

او حتی به اندازه مادر من پیشرفت نکرده بود و بنابراین ، در پاسخ به بیماری خود ، جان خود را از دست داد. بنابراین هیچ کس تا به حال نتوانسته است بفهمد که آیا همسرش در همه این موارد مشارکت داوطلبانه داشته است یا خیر ، اما او با او مرد. زیرا ، البته ، او نمی تواند "او را آماده نگذارد".

بنابراین پیام هایی وجود دارد که از داخل یا خارج می آید تا مسیر تماس شما را مسدود کند. بخش کلیدی کار ما این است که آنها را بشناسیم و از این پیامها فراتر برویم.

3. عبور از آستانه

RD: هنگامی که به تماس پاسخ می دهید و متعهد می شوید که وارد مسیر شده و سفر قهرمان را پشت سر بگذارید ، این منجر به چیزی می شود که کمپبل آن را "عبور از آستانه" می نامد. اکنون شما در یک سفر هستید ، در یک آزمایش هستید. "اجازه دهید بازی شروع." کلمه "آستانه" معانی مختلفی دارد. یکی از آنها نشان می دهد که فراتر از آستانه ، مرز جدیدی ، سرزمینی جدید ، ناشناخته ، نامشخص و غیرقابل پیش بینی ، سرزمین شب وعده داده شده قرار دارد.

ارزش آستانه دیگر این است که شما به محدوده بیرونی منطقه راحتی خود رسیده اید. قبل از آستانه ، شما در یک منطقه شناخته شده هستید ، در منطقه راحتی خود هستید ، تسکین این منطقه را می دانید. هنگامی که از آستانه عبور می کنید ، خارج از محدوده راحتی خود هستید.

بنابراین ، همه چیز دشوار ، پیچیده ، خطرناک ، اغلب دردناک و احتمالاً حتی کشنده می شود. ورود به این قلمرو جدید چالش برانگیز لحظه ای تعیین کننده در سفر قهرمان است.

سومین معنای آستانه این است که این خط کشنده است: شما نمی توانید به عقب برگردید. مثل بچه دار شدن است - شما نمی توانید فقط بگویید: "اوه ، من اشتباه کردم. خیلی پیچیده است. من دیگر او را نمی خواهم. پس بگیر. " هنگامی که از آستانه عبور می کنید ، فقط یک فرصت برای شما وجود دارد - رفتن به جلو.

بنابراین ، آستانه زمانی است که می خواهید وارد قلمرو جدید و دشواری شوید - جایی که قبلاً هرگز نبوده اید و از آنجا نمی توانید به عقب برگردید.

SG: و اینجاست که عقل عادی شما را از کار می اندازد. ذهن معمولی شما فقط می داند چگونه نسخه های متفاوتی از آنچه قبلاً اتفاق افتاده است ایجاد کند (کمی شبیه چیدمان دوباره صندلی های عرشه روی کشتی تایتانیک در تلاش برای نجات کشتی). نمی تواند واقعیت های جدیدی را ایجاد کند. بنابراین ، همانطور که فهمیده اید ، هوشیاری معمولی شما نمی تواند سیستم پیشرو در سفر باشد ، و سپس به عنوان یک قاعده ، واکنشهای گمراه کننده ای رخ می دهد - فلج ، گیجی ، لرزش ، ناامنی ، غش و غیره. اینها همه "سیگنال های ظریفی" هستند که توسط آنها به آنها می گویند فراتر از جایی که قبلا بوده اید.

در این اثر ، این ایده که آگاهی معمولی شما نمی تواند سفر قهرمان شما را هدایت کند ، محوری خواهد بود. به همین دلیل است که یکی از اصلی ترین وظایف عملی ما - چگونه می توان در چنین لحظاتی هوشیاری خود را به آنچه ما خود مولد می نامیم تبدیل کرد - فقط می تواند با خرد و شجاعت از شما حمایت کند و مسیر سفر قهرمان شما را هموار کند.

4. یافتن نگهبانان

RD: کمپبل اشاره می کند که وقتی به سفر قهرمان می روید ، باید خود را سرپرست خود بیابید.آنها چه کسانی هستند - آنهایی که آهنگ من را می خوانند و مرا به یاد من می اندازند؟ آنها چه کسانی هستند - کسانی که دانش و ابزار مورد نیاز من را دارند و درباره آنها چیزی نمی دانم؟ چه کسی می تواند به من یادآوری کند که سفر امکان پذیر است و در مواقع ضروری به من حمایت کند؟ آنها چه کسانی هستند - معلمان من ، مربیان من ، حامیان من ، بیدارکنندگان من؟

این بخش بزرگی از منحنی یادگیری شما در سفر است - جستجوی مداوم. البته این سفر شماست و هیچ کس دیگری نمی تواند آن را برای شما انجام دهد. شما کسی هستید که باید به آن گوش دهید ، از او درس بگیرید و با او مشورت کنید. اما در عین حال ، شما نمی توانید این سفر را به تنهایی انجام دهید. این یک سفر ego نیست. این چیزی است که شما را فراتر از همه امکاناتی که در حال حاضر دارید به چالش می کشد.

از این نظر ، تشخیص قهرمان و قهرمان مفید است. به طور کلی ، قهرمان یک فرد عادی است که توسط زندگی دعوت می شود تا در شرایط فوق العاده عمل کند. قهرمان کسی است که برای یک ایده آل خاص می جنگد ، که به نظر او راه درست ، نقشه درست جهان است. و همه کسانی که مخالف این آرمان هستند دشمن هستند. به این ترتیب ، قهرمان دیدگاه خود از جهان را به دیگران تحمیل می کند.

SG: بنابراین ، قهرمان چیزی شبیه به این می گوید: "شما یا با ما هستید یا علیه ما" ، و دیگر کلمات فراموش نشدنی که از بسیاری از کشیشان و سیاستمداران می شنوید. (خنده.)

RD: "ما در سراسر جهان برای حقیقت ، عدالت و روش آمریکایی می جنگیم." (خنده حضار) "و ما قصد داریم کشور شما را با اشغال آن آزاد کنیم."

SG: یک نکته کوچک در مورد سرپرستان. آنها می توانند افراد واقعی باشند - دوستان ، مربیان ، اعضای خانواده. آنها همچنین می توانند شخصیت های تاریخی یا موجودات افسانه ای باشند. به عنوان مثال ، وقتی به راه خود به عنوان یک شفا دهنده و درمانگر فکر می کنم ، گاهی به همه کسانی که قبل از من در این راه قدم زده اند فکر می کنم ، نسل های کاملی از مردم عشق خود را وقف کرده و زندگی خود را وقف جعل سنت ها و توسعه روش های درمانی کرده اند.

در حین مدیتیشن ، احساس می کنم حمایت آنها در طول زمان ، از فرهنگ های مختلف و مکان های مختلف می آید و برای حمایت از سفر متواضعانه خود به من می آید. بنابراین ، س importantال مهم بعدی که باید بدانیم این است - "چگونه می توانم سرپرستان خود را احساس کنم و چگونه می توانم در ارتباط با آنها باشم - با کسانی که می توانند در سفر من راهنمایی و حمایت کنند؟"

5. رو در رو با شیاطین و سایه های خود

SG: تفاوت اصلی بین یک قهرمان و یک قهرمان رابطه آنها با چیزی است که کمپبل آن را "دیوها" می نامید. شیاطین موجوداتی هستند که سعی می کنند در سفر شما دخالت کنند ، حتی گاهی وجود شما و کسانی که با آنها در ارتباط هستید را تهدید می کنند. یکی از چالش های اصلی در سفر قهرمان این است که چگونه با "غیر منفی" در درون و اطراف او برخورد کند. قهرمان می خواهد تسلط داشته باشد و همه چیز را که با ایده آل خود متفاوت است از بین می برد. قهرمان در سطح بالاتری عمل می کند - در سطح تغییر نسبی شیاطین. از قهرمان خواسته می شود کاری را انجام دهد که نه تنها خود ، بلکه منطقه نسبتاً وسیعی را که در آن زندگی می کند تغییر دهد. این تغییر در سطح عمیقی صورت می گیرد و دوباره ، چنین تغییری مستلزم نوع دیگری از آگاهی است - که یکی از موضوعات اصلی سفر ما با هم است.

آر دی: از بسیاری جهات ، نقطه اوج سفر قهرمان ، رویارویی با چیزی است که ما آن را "دیو" می نامیم ، با آنچه که به عنوان یک حضور بدخواهانه تلقی می شود و شما را تهدید می کند و مصمم است که شما را از رسیدن به دعوت خود باز دارد. کمپبل خاطرنشان می کند که در ابتدا دیو به عنوان چیزی خارج از شما و با شما مخالف تلقی می شود ، اما سفر قهرمان شما را به این درک می رساند که مشکل چیزی نیست که در خارج از شماست ، بلکه آنچه در درون شماست. و دیو در نهایت فقط انرژی است که نه خوب است و نه بد. این فقط انرژی است ، یک پدیده است.

و آنچه این چیز را به دیو تبدیل می کند این واقعیت است که من از او می ترسم یا او مرا گیج می کند. اگر از او نمی ترسیدم دیو نمی شد. و آنچه کسی یا چیزی را به دیو تبدیل می کند واکنش من است: عصبانیت ، ناامیدی ، غم ، گناه ، شرم و غیره. دیو برای ما به عنوان آینه عمل می کند. این سایه درونی ما را نشان می دهد - واکنش ها ، احساسات یا بخشهایی از خود ما که نمی دانیم چگونه با آنها برخورد کنیم. گاهی اوقات آنها را "تروریست های داخلی" خود می نامم.

SG: از نقطه نظر عملی ، دیو می تواند اعتیاد ، افسردگی ، همسر سابق باشد … (خنده)

RD: برای یک سازمان ، یک بحران مالی ، رکود اقتصادی ، یک رقیب جدید و غیره می تواند تبدیل به یک دیو شود.

SG: دیو شما می تواند صدام حسین ، اسامه بن لادن یا جورج دبلیو بوش باشد. (خنده.)

RD: دیو می تواند یک مشکل بهداشتی یا رئیس شما ، مادر ، مادر شوهر یا فرزند شما باشد. نکته این است که در نهایت ما (و جوزف کمپبل) معتقدیم آنچه چیزی را دیو می کند نگرش شما نسبت به آن است.

6. توسعه خود درونی

RD: بنابراین سفر قهرمان همیشه سفر دگرگونی است ، به ویژه تغییر خود. وقتی در شرکت ها و سازمان ها کار می کنم ، در مورد تفاوت بین بازی بیرونی تجارت و آنچه نویسنده تیموتی گلوی آن را "بازی درونی" می نامد صحبت می کنم. موفقیت در هر فعالیتی - اعم از ورزش ، شغل شما ، روابط صمیمی ، فعالیتهای هنری - به درجه خاصی از تسلط کامل بر بازی بیرونی نیاز دارد (به عنوان مثال ، ترکیب بازیکنان ، محیط ، قوانین ، مهارتهای لازم جسمانی ، الگوهای رفتاری) بسیاری از افراد می توانند بازی بیرونی را به خوبی تسلط دهند ، اما بالاترین سطح عملکرد تنها با تسلط بر بازی درونی به دست می آید. این بستگی به توانایی فرد برای کنار آمدن با استرس ، شکست ، فشار ، انتقاد ، بحران ، از دست دادن اعتماد و غیره دارد.

یکی از مهارتهایی که یک قهرمان باید یاد بگیرد نحوه انجام این بازی درونی است. این شامل خیلی بیشتر از ذهن شناختی ما است. این تابع هوش عاطفی و جسمانی و همچنین خرد معنوی است که شامل ایجاد ارتباط با حوزه وسیع آگاهی - درک عمیق اطلاعات فراتر از نفس و عقل است. در سفر قهرمان ، شما باید رشد کنید. شما نمی توانید یک قهرمان باشید و از رشد و یادگیری امتناع کنید.

SG: پرورش بازی درونی را می توان به طرق مختلف توصیف کرد. ما در اینجا آن را توسعه I داخلی ، توسعه هوش شهودی می نامیم که ذهن آگاهانه یک فرد را با حوزه هوشیاری وسیع متصل می کند ، که باعث ایجاد اعتماد به نفس بیشتر ، درک عمیق تر ، آگاهی ظریف تر و افزایش توانایی های یک فرد می شود. شخص در سطوح مختلف

7. تحول

RD: همانطور که در درون خود فرصت های جدیدی ایجاد می کنید و سرپرستان خود را پیدا می کنید ، آماده می شوید تا با شیاطین خود (و در نهایت سایه های داخلی خود) روبرو شوید و در کار تحول آفرین بزرگ سفر شرکت کنید. کمپبل این وظایف را وظیفه شما می نامد "آزمایش".

SG: این زمان درگیری ، وفاداری و نبردهای بزرگ است ، که منجر به ظهور دانش جدید و ابزارهای جدید می شود. اینجاست که در درون خود و در جهان چیزی را ایجاد می کنید که قبلاً وجود نداشته است. منظور ما از مولد این است: فراتر رفتن از آنچه قبلاً وجود داشته است تا چیزی کاملاً جدید خلق شود. این روند البته می تواند مدت زمان زیادی طول بکشد. این می تواند بیست سال ازدواج ، یک عمر کار یا سالها تحقیق و نوآوری طول بکشد. عقب نشینی ها و شکست های زیادی وجود خواهد داشت ، زمانی خواهد بود که به نظر می رسد همه چیز از دست رفته است و آینده ای وجود ندارد. اینها همه عناصر قابل پیش بینی سفر قهرمان هستند. قهرمان کسی است که می تواند با این چالش روبرو شود و راه ها و فرصت های جدیدی را برای مقابله با موفقیت ایجاد کند. مرحله تحول زمانی است که در سفر خود موفق شده اید.

هشتبازگشت به خانه

RD: آخرین مرحله از سفر قهرمان بازگشت به خانه است. او چندین هدف مهم دارد. و یکی از آنها این است که آموخته های خود را در سفر با دیگران به اشتراک بگذارید. به هر حال ، سفر قهرمان فقط یک گشت و گذار شخصی از نفس نیست ، بلکه یک فرآیند دگرگونی هم خود شخص و هم جامعه بزرگتر است. بنابراین ، وقتی قهرمان برمی گردد ، باید راهی پیدا کند تا درک خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. قهرمانان اغلب معلم می شوند. اما برای تکمیل سفر ، قهرمان نه تنها باید با دیگران به اشتراک بگذارد ، بلکه باید از آنها نیز تقدیر شود. به هر حال ، در طول سفر شما متحول شده اید و دیگر آن کسی نیستید که قبلاً بودید. و شما نیاز دارید که دیگران به شما ادای احترام کنند و سفر شما را با احترام بپذیرند.

SG: به عنوان مثال ، من یک دوست خوب دارم - یک روانشناس معروف که یک اثر بسیار جالب نوشت. و او به من گفت که در کودکی عاشق فیلم های قدیمی در مورد زندگی دانشمندان بزرگی مانند ماری کوری ، لویی پاستور و زیگموند فروید بود. هر یک از این فیلم ها به عنوان نمونه ای کلی از یک سفر قهرمان عمل می کند: تماس اولیه ، تعهد ، آزمایشات بزرگ ، اکتشافات سخت به دست آمده و غیره. معمولاً در پایان چنین فیلم هایی ، دانشمند در مقابل تعداد زیادی از تماشاگران - در مقابل همان افرادی که قبلاً او را تحقیر می کردند و در طول سفر به او حمله کردند - می ایستد و نوعی جایزه بزرگ دریافت می کند ، مانند تشخیص آثار زندگی او.. دوست من خاطرنشان کرد که پس از تماشای چنین فیلم هایی ، او همیشه در روح اوج می گیرد و در درون خود احساس می کند که می خواهد چیزی بسیار مهم را به جهان بیاورد. و او اخیراً در مورد این موضوع به من گفت - پس از دریافت جایزه ای برای دستاوردهای زندگی خود در حضور هزاران نفر ، و او احساس کرد که پایان آن فیلم در دنیای واقعی خودش اتفاق می افتد ، گویی که به طور هیپنوتیزمی تنظیم شده است. سالها قبل از اینکه به آنچه روی صفحه نمایش اتفاق می افتد توجه کنید. آن فیلم ها منعکس کننده دعوت او بودند و پاداش او تشخیص این بود که او در کار بزرگ سفر خود موفق بوده است.

با این حال ، همانطور که کمپبل اشاره می کند ، حتی در این مرحله ، مقاومت زیادی می تواند وجود داشته باشد. گاهی قهرمان نمی خواهد برگردد. او خسته است ، شاید نگران است که دیگران او را درک نکنند ، یا شاید او در حالت هوشیاری جدید خود تعالی یافته است. همانطور که بعضی اوقات مردم از پاسخگویی به تماس خودداری می کنند ، آنها همچنین می توانند از بازگشت خودداری کنند. گاهی اوقات ، همانطور که کمپبل توضیح می دهد ، شخص یا موجود دیگری باید ظاهر شود و قهرمان را به خانه بازگرداند.

مشکل دیگر این است که ممکن است جامعه از بازگشت رهبر استقبال نکند. موسی ممکن است از کوه پایین بیاید و قوم خود را در مهمانی پیدا کند. رزمندگان می توانند از نبرد به خانه بازگردند ، اما از آنها انتظار نمی رود … یا هیچکس وحشت هایی را که آنها تجربه کرده اند ندیده یا توجه نکرده است. ممکن است مردم مایل نباشند به داستان شخصی گوش دهند که سفر نشان می دهد باید خود را درمان کند. بنابراین ، هنگامی که نبرد بزرگ در حالت هوشیاری بالاتر با موفقیت به پایان رسید ، کار بزرگ بعدی بوجود می آید - ادغام آن در آگاهی معمولی زندگی روزمره.

و در عین حال ، نمونه های زیادی از قهرمانانی وجود دارد که این مرحله نهایی را پشت سر گذاشته اند. ما در اینجا از میلتون اریکسون ، که مربی اصلی هر دوی ما بود ، نام بردیم. او نمونه خوبی از سفر یک قهرمان کامل است. در اینجا یکی از بسیاری از جزئیات جالب زندگی او وجود دارد: در نتیجه فلج اطفال شدید ، او در 17 سالگی فلج شد ، که اتفاقاً نزدیک به سن شروع به بزرگسالی است ، که در آن "شفا دهنده زخمی" کلاسیک به شدت بیمار یا مجروح است بنابراین ، چنین شخصی به جای پیروی از مسیر سنتی جامعه اصلی ، از زندگی عادی جدا شده و باید سفر درمانی خود را آغاز کند. در مورد اریکسون ، پزشکان به او گفتند که دیگر هرگز حرکت نمی کند.و به جای تسلیم شدن به این پیشنهاد منفی ، اریکسون یک تحقیق طولانی را در مورد ذهن بدن آغاز کرد تا بداند برای درمان بیماری او چه کار می توان کرد. شگفت انگیز است که او در این روند موفق شد ، توانایی راه رفتن خود را بازیافت و علاوه بر این ، مفاهیم و روشهای جدیدی را برای درمان از طریق بدن بدن توسعه داد. متعاقباً ، او این دانش جدید بنیادین را در حرفه طولانی مدت خود به عنوان روانپزشک به کار برد و به دیگران کمک کرد تا در مورد توانایی منحصر به فرد خود در درمان و تغییر ، بیاموزند.

وقتی او را ملاقات کردیم ، او در حال حاضر در چند سالگی بود. او دردهای شدیدی داشت ، نسبتاً ضعیف بود و نمی توانست بیماران سخت را بپذیرد ، بنابراین عمدتا با دانش آموزان برخورد می کرد. من او را به عنوان یک دانشجوی فقیر دانشگاه ملاقات کردم. من با ده دلار در هفته زندگی می کردم ، که به سختی برای غذا کافی بود. اما من به یقین می دانستم که باید از او درس بگیرم ، زیرا او چیزی بسیار عمیق در من بیدار کرد. از او پرسیدم: "دکتر اریکسون ، آیا می توانم مرتباً نزد شما بیایم و از شما یاد بگیرم؟"

او پاسخ داد: "بله."

"چقدر باید به شما پرداخت کنم؟ من پرسیدم. "من مطمئن هستم که می توانم وام کالج بگیرم ، بنابراین اگر مقدار آن را به من بگویید ، من معامله می کنم."

او پاسخ داد: "اوه ، اشکالی ندارد. شما مجبور نیستید به من چیزی بدهید. " این چیزی است که او به همه ما دانشجویان جوان گفت. او خودش بازنشسته بود ، وام خانه اش قبلاً پرداخت شده بود ، فرزندانش جدا زندگی می کردند ، او هیچ تعهد مالی عمده ای نداشت. او به سادگی هدایای قهرمان را که بسیار سخت به دست آورده بود ، به دیگران اهدا کرد - به دیگران. من تقریباً شش سال نزد او آمدم و هیچ پولی نپرداختم. او به ما اجازه داد در اتاق مهمان یا در دفتر بمانیم. و این همان چیزی است که او به ما گفت: "شما می توانید با دادن چیزی به دیگران از آنچه در اینجا یاد گرفته اید ، از آنچه برای شما مفید خواهد بود ، به من جبران کنید. در اینجا چگونه می توانید به من جبران کنید! " خیلی اوقات من فقط می خواستم با پرداخت پول به او وظیفه ام را انجام دهم (خنده) … اما نه واقعاً. فکر می کنم می فهمید که این یک داستان واقعاً زیبا در مورد سفر یک قهرمان است. وقتی او را ملاقات کردم ، او در آخرین مرحله از سفر خود بود - بازگشت به جامعه و انتقال دانش خود به دیگران.

توصیه شده: