نیروها کجا می روند؟

تصویری: نیروها کجا می روند؟

تصویری: نیروها کجا می روند؟
تصویری: کدهای نیکولا تسلا _ راز قانون جذب 2024, ممکن است
نیروها کجا می روند؟
نیروها کجا می روند؟
Anonim

دوستم امروز به من گفت: "من نمی فهمم همه نیروها در کجا ناپدید می شوند؟ به نظر می رسد که آنها از نوعی سوراخ بیرون می آیند …"

در فکر چگونگی کمک ، سعی کردم احساسم را به خاطر بسپارم که هیچ قدرتی وجود ندارد. وقتی به نظر می رسد که داخل آن خالی است و چیزی باقی نمانده است ؛ وقتی خیلی واضح نیست کجا؟ کجا ناپدید می شوند …

یک نفر است که من توانستم در این مورد به او کمک کنم - این من هستم.

من پاسخ های خود را برای "کجا؟" ، "چرا؟" و "چه باید کرد؟"

شاید تجربه من به شما در یافتن مسیرهایی "بالا" کمک کند ، که هنوز از چشم شما پنهان است.

بنابراین.

یکبار به ذهنم رسید که زمان زیادی برای انجام کارهای باورنکردنی دارم ، زمانی که مشغول هستم ، وقتی کارهای زیادی برنامه ریزی شده و کارهای زیادی باید انجام شود ، و در لحظات روزهای "آزاد" ، تقریباً بدون کار ، وقتی به نظر می رسد "امروز بالاخره وقت خواهم داشت تا هر کاری را که می خواستم انجام دهم!" - حقایق فصیحی که نمی توانید با آنها استدلال کنید از چیز دیگری صحبت کنید - هیچ چیز (!) یا عملاً هیچ کاری واقعاً انجام نشده است.

مثال.

وقتی فرزند دوم من در حال بزرگ شدن بود ، شوهرم تصمیم گرفت برای تولد مادرش چند روز دیگر به شهر دیگری برود و مادرم (ما آن زمان با پدر و مادرم زندگی می کردیم) نیز رفت.

البته ، من با آشپزی و بچه ها و کار کنار آمدم - موافقت کردم و کار کردم در حالی که کودک با مشتریان خوابیده بود.

من از این تعجب کردم:

زمانی برای پیاده روی با کودک وجود داشت ، هر روز زمانی برای یادگیری زبان فرانسه و تماشای فیلمی وجود داشت که مدتها بود قصد داشتم با آن ملاقات کنم و با یک دوست ملاقات کنم ، تمریناتی انجام دهم و رنگ آمیزی کنم. موهای من … نبود !!!

این زمان ناگهان "از کجا آمده"؟

با تأمل در این مورد ، در یک لحظه خاص به وضوح فهمیدم:

وقتی هیچ کاری نمی کنم ، "هیچ چیز" شروع به اداره زندگی من می کند. گویی من خودم به هیچ تبدیل می شوم …

به فردی که با جریان جریان می یابد ، کارهای معمول انجام می دهد ، که همیشه مشغول کارهای کوچک نامرئی است - مانند آلیونوشکا (از داستان پری در مورد خواهر آلونوشکا و براتز ایوانوشکا) ، که به یاد داشته باشید زیر آب بود و نمی توانست بیرون بیاید ، زیرا چمن زیر آب بازوها و پاهای او را بسته است …

در حقیقت ، در چنین لحظاتی: هیچ حرکتی به سوی یک رویا ، هیچ هدف مشخص ، هیچ اقدام منظم دقیق ، هیچ چیز وجود ندارد ، مگر اشتغال مداوم و زندگی به گونه ای که گویی زندگی خود شما نیست.

چرا "مال خودت نیست"؟

اما چون می دانم چه می خواهم. من یک سبزی نیستم ، نه یک biorobot ، در حالت: کار ، غذا خوردن ، خوابیدن ، من مردی هستم که می دانم در زندگی چه می خواهد ، چرا این زندگی را می کند ، چرا صبح بیدار می شود.

نه ، همه چیز آنقدر گلگون و آسان نیست: گاهی نقاط دیدنی گم می شوند ، نور در انتهای تونل خاموش می شود و به طور کلی ، گاهی اوقات خسته کننده و تنها می شود.

اما به لطف چنین لحظاتی ، یا بهتر بگوییم این واقعیت که من می خواهم و می دانم چگونه از آنها خارج شوم ، چگونه بلند شوم ، به خورشید برسم ، آموختم که در برابر این هیچ چیز مقاومت نکنم.

همه افراد زیبا و موفق که من آنها را تحسین می کنم ، و من آنها را شخصاً می شناسم (و بسیاری از آنها هستند ، خدا را شکر) و نه شخصاً ، در یک قطعه کوچک - در یک روز - باورنکردنی می کنند.

فرزندان آنها پس از مدرسه در تعداد زیادی از بخشها شرکت می کنند ، به نحوی موفق به انجام همه کارها می شوند و نمی خواهند چیزی را رها کنند.

برنامه کاری آنها شگفت انگیز است.

نتایج و دستاوردهای آنها ، سلامت آنها ، ظاهر و توانایی حفظ خود ، طرز تفکر و قوانین آنها - نمی تواند افراد زنده بی تفاوت را رها کند - کسانی که قلبشان در درون خود می تپد و در نمی زند ، کسانی که زندگی می کنند ، اما وجود ندارند. مردم ، و نه سایه … و این یک ماسک نیست - آنها هستند.

آنها مانند شمع هستند ، چنین افرادی!

آنها مانند چراغ هایی هستند که بیدار می شوند.

آنها مانند امیدی هستند که دوباره در روح ما زندگی می کنند.

و من می خواهم یکی از آنها باشم!

تسلیم هیچ چیز نشوید ، نگذارید روح جاودانه خود توسط لنی تکه تکه شود ، که به دلایلی گناه فانی (!) نامیده می شود ، اما عمل می کند.

گاهی اوقات من مستقیماً صداهای عاشقانه ای را از جایی از طریق شیشه ای به گوش می رسانم که فریاد می زند:

برو بیرون!

بیدار شو!

این یک طرح نیست!

اینجا زندگی است ، در هر لحظه - زنده !!!

زنده!"

می دانم که می توانم کارهای بیشتری انجام دهم. این فخرفروشی نیست ، نه میدانم.

من می توانم از سلامت خود بهتر مراقبت کنم.

من می توانم درآمد بیشتری کسب کنم و بیشتر بیاموزم.

من می توانم بیشتر با بچه ها بازی کنم.

بهترین دختر ، خواهر ، همسر بودن …

هشیار باش.

و من تمام تلاش خود را برای این کار می کنم و از خودم می پرسم:

"برای چه؟ برای چه کسی؟"

و پاسخها متولد می شوند:

- به خاطر فرزندانم ، در حال و آینده ، به طوری که آنها یک نمونه زنده ، واقعی ، نه سخنی ، بلکه عملی پیش روی خود داشته باشند - ما والدین خود هستیم ، ما قدرت بزرگی داریم که نمی توان در تربیت فرزندان با مثال خود دست کم گرفت.. بچه ها آینده ما هستند. این هدیه ای است که ما به آنها دادیم و آنها به ما می دهند. تصمیمات آنها تعیین خواهد کرد که جهان ما چگونه خواهد بود ، تولدهای بعدی ما.

- به خاطر دیگران - خردمندان همیشه از موفقیت دیگران الهام می گیرند ، زیرا همیشه منبع ما است ، به این معنی که در اصل ، برای کسانی که کار می کنند و تسلیم نمی شوند امکان پذیر است. همه ما فقط در صورت وجود افراد سالم ، شاد و هماهنگ در سیاره زمین سود خواهیم برد. همه پیروز خواهند شد. دست هدیه دهنده هرگز شکست نمی خورد. همه ما با نخ های نامرئی مقید هستیم.

- به خاطر خود ما - همه ما برای توسعه و انتخاب هر کدام "چه" ، "چگونه" و "در چه مقدار" به اینجا آمده ایم ، اما من واقعاً می خواهم که در روز "H" این کار آسان و شاد باشد من و اصلاً از افکارم ، برای کلمات ، برای اعمال شرمنده نیستم. به طوری که زندگی ، که بار دیگر مانند یک فیلم از انگشتان شما عبور می کند ، از هیجانات واقعی ، از این واقعیت که واقعاً بود ، باعث هیجان و شادی می شود! و عالی بود!

- به خاطر کسانی که به من ایمان آوردند ، اعتماد کردند ، به ندای ساختن بدن من پاسخ دادند و به شکل اندام ، سیستم و اجزای آنها ، سلولها ، ذرات ریز و نانوذرات جذب شدند - زندگی آنها بستگی به جهان بینی من و اقدامات من دارد. ، سالم یا نه ، روشن یا واقعاً … به یاد داشته باشید: "ما مسئول کسانی هستیم که اهلی کرده ایم"؟! هر کس مانند حاکم کشور خود است. ساکنان شما در شهر زمرد چطور؟

- به خاطر رویاهایی که در درون متولد می شوند ، که بی سر و صدا و بی وقفه ما را به یاد کسانی که هستیم ، می اندازد ، به ما یادآوری می کند که ما برای خلق و ایجاد مشترک به دنیا آمده ایم ، به ما یادآوری کنید که همه دارای نور هستند ، که همه جادو دارند …

اینها چیزهایی هستند که زندگی مرا پر از معنا و نور می کنند. آنچه به مقاومت در برابر هیچ چیز کمک می کند ؛ به شما بیدار شدن هر روز قدرت می دهد ، تسلیم نشوید ، زمین بخورید - بلند شوید ، گامی دیگر بردارید ، حتی اگر بسیار کوچک باشد.

آنها قدرت عمل را دارند.

هرچه تعداد آنها بیشتر باشد ، نتیجه لذت بیشتر می شود.

(البته نه همیشه اسمی که منتظرش بودید) ،

شادی از حرکت به جلو ، از آگاهی -

این درست است که آنها می گویند ، معنی زندگی در خود زندگی است!

و نیروهای جدید از شادی متولد می شوند.

اقدام به!:)

توصیه شده: