رابطه با معشوق متاهل

فهرست مطالب:

تصویری: رابطه با معشوق متاهل

تصویری: رابطه با معشوق متاهل
تصویری: دکتر ویدا فلاح - رابطه با زن متاهل 2024, آوریل
رابطه با معشوق متاهل
رابطه با معشوق متاهل
Anonim

نویسنده: تسوتکوف ماکسیم یوریویچ

چه چیزی باعث می شود یک مرد متاهل به دنبال معشوقه باشد؟

- پاسخ کلی ناپختگی ، "نابالغ" است. نابالغی یک مفهوم پیچیده است که شامل بسیاری از ویژگی های احساسی و شخصی است. در این مورد ، منظور من از جنبه ای مانند فرار از مشکلات یا تجربیات دشوار و عدم تمایل ناشی از آن برای به عهده گرفتن مسئولیت زندگی خود است.

در جامعه مدرن ما ، تحت تأثیر تبلیغات ، سریال های تلویزیونی و داستانی ، کلیشه ای ایجاد شده است که می تواند حداقل با بیان مبهم ، اگر نه تحریک آمیز ، از یک نویسنده محبوب مدرن بیان شود: "یک نفر نباید رنج بکشد". ابهام در اینجا این است که "رنج بردن" به قیاس با صدای منفعل زبان روسی ، چیزی است که بدون میل من برای من اتفاق می افتد. و من باید - این در مورد آنچه در قدرت من است. معلوم می شود که "نباید" آنچه برخلاف میل من برایم اتفاق می افتد را انجام دهم. این ، صادقانه بگویم ، یک موقعیت مغرور یک راه حل دارد: فرار از این مشکلات ، از این تجربیات و در نهایت - از این زندگی.

برای یک مرد متاهل ، این اول از همه ، فرار از مشکلات خانوادگی است ، ایجاد نوعی بت انگیز دید رفتن، که "خوشبختی خانوادگی" بدون فرزندان دمدمی مزاج امکان پذیر است, بدون همسر ناراضی ، بدون دخالت در زندگی خانوادگی والدین همسران (و گاهی اوقات خودشان) ، بدون مشکلات جنسی و فشار مسئولیت.

اما موارد خاصی نیز وجود دارد: به نظر می رسد "همه چیز خوب است" در خانواده ، اما مرد هنوز معشوقه دارد. به عنوان مثال ، این ممکن است در مورد به اصطلاح "کلکسیونرها" باشد - که به دلایلی ازدواج کردند ، اما "مجموعه" هنوز جمع نشده است.

گاهی اوقات یک استدلال ساده این است که "یک مرد می تواند هر کاری انجام دهد". چنین افرادی ، به عنوان یک قاعده ، وفاداری به یک معشوقه ثابت ندارند ، و ارتباط با آنها زودگذر است - فقط رابطه جنسی ، "هیچ چیز شخصی". این فقط یک مورد ناپختگی نیست ، بلکه عدم شکل گیری ارزش های اخلاقی است و چنین شخصی ، به عنوان یک قاعده ، هنگام جدا شدن احساس خاصی برای هیچ یک از طرفین ایجاد نمی کند. او اجازه ارتباط عاطفی نزدیک را نمی دهد ، زیرا دون ژوانیسم او فرار از احساس حقارت عمیق است ، از این احساس که او به خودی خود چیزی نیست و به هیچکس احتیاج ندارد و دختران علاقه ای ندارند.

یک گزینه دیگر - مردم عمر طولانی با هم داشته اند ، فرزندانشان بزرگ شده اند ، نوه ها در شرف ظهور هستند و ناگهان همسر چیزی شبیه به این را اعلام می کند: "ازدواج ما یک اشتباه بود ، من سرانجام همسر واقعی خود را پیدا کردم (به عنوان یک قاعده ، دانشجوی سابق ، یا دختر دوستان ، یا یک همکار جوان در محل کار) ، من مدت زیادی است که با شما و او زندگی می کنم ، اما از چنین زندگی خسته شده ام و نمی خواهم نسبت به شما بی صداقت باشم ، بنابراین من این را به تو بگو و من می روم تا با او زندگی کنم. "… چه چیزی باعث می شود که یک نفر اینقدر به همسر خود خیانت کند و از همه اتفاقات خوبی که در زندگی مشترک اتفاق افتاده است (که به معنی رها کردن بخشی از خود و زندگی اش است) دست بردارد و خود را با موجودات جوان احاطه کند؟ این عمل یک ترس بسیار قوی است - ترس از مرگ. و تجربیات مرتبط با آن که چیزی در زندگی اشتباه بوده است ، او کاری بسیار مهم انجام نداده است ، قدرت یکسان نیست و زندگی در حال پایان است. "نه ، نمی آید!" - می گوید شوهر موهای خاکستری. "همسر جوانم به من قدرت می دهد و جوانی خود را تقسیم می کند و من دیگر همان اشتباهات را نخواهم کرد!" (همچنین اتفاق می افتد که وقتی علائم پیری در این فرد جوان ظاهر می شود ، او نیز "اشتباه" اعلام می شود و حتی جوانتر است).

حالا بیایید به وضعیت برگردیم: یک جوان معمولی ، یک دختر معمولی ، یکدیگر را دوست داشته باشید ، ازدواج کنید. هیچ کس از احساس حقارت رنج نمی برد ، هیچ کس فکر نمی کند که ازدواج یک اشتباه بوده است ، و ناگهان تعجب آور است: او یک معشوقه دارد! چرا؟ برای پاسخ دادن ، باید بدانید که یک خانواده ، مانند یک شخص ، مراحل مختلفی از رشد یا زندگی خود را پشت سر می گذارد.من پیشنهاد می کنم چندین مرحله اولیه را در نظر بگیرم ، که از آنها مشخص می شود چه نگرشی نسبت به همسر یا همسر و چه رفتاری منجر به خیانت می شود.

دوره رابطه قبل از ازدواج. جوانان در عشق ابدی به یکدیگر سوگند یاد می کنند و هیچ نقصی از طرف شریک زندگی خود نمی بینند. به دلیل چنین برداشت غیر انتقادی از دیگری ، برخی از کارشناسان حالت عاشق شدن را با جنون مقایسه می کنند. به نظر می رسد نباید خیانتی صورت گیرد ، با این حال ، در این دوره ، پایه و اساس مشکلات آینده گذاشته می شود.

اولین خطر این است که ما نمی فهمیم چرا به شریک نیاز داریم. اگر برای ایجاد خانواده یک سوال است. و اگر به منظور فرار از مشکلات در خانواده والدین؟ برای اینکه مهم نباشد چگونه ، بلکه زندگی خود را تغییر دهید؟ سپس پس از عاشق شدن ، پایه محکمی برای پوچی ایجاد می کنیم. در این مورد ، ارزش همسر فقط در این واقعیت است که او از مشکلات فعلی نجات یافته است ، اما انتظار نمی رود که مشکلات جدیدی ایجاد کند. و بر این اساس ، در صورت بروز مشکلات (و مطمئناً وجود دارد) ، ارزش همسر به صفر می رسد. و از این به خیانت - یک قدم.

خطر دیگر رابطه جنسی قبل از ازدواج است. خطر در اینجا این است که غیر انتقادی بودن حالت غیرقابل انتقاد عشق افزایش می یابد. علیرغم سهولت نگرش نسبت به رابطه جنسی قبل از ازدواج در جامعه مدرن ، هنوز هم نوعی مانع است ، عبور بی موقع از آن زمینه ساز عوارض بعدی در زندگی خانوادگی است. به عنوان مثال ، رابطه جنسی این تصور را ایجاد می کند که شرکا یکدیگر را کاملاً می شناسند. در واقع ، به نظر می رسد در یک فرد برهنه هیچ چیز مخفی باقی نمی ماند. و اگر قبل از روابط جنسی ، همسران آینده یک دوره زمانی طولانی برای شناخت یکدیگر را پشت سر نگذاشته باشند ، در مورد ویژگیهای شخصی غیر منتظره یک شریک احساس شگفتی دلپذیری را تجربه نکرده اند ، پس میل به شناخت یکدیگر منجمد می شود. و تمایل به شناخت و درک همسرتان ، حتی اگر او شما را آزار دهد ، یکی از اجزای یک خانواده قوی است.

سال اول ازدواج. در این دوره ، قواعد رفتاری در خانواده و قوانین تعامل با دنیای خارج - خانواده های والدین ، دوستان شوهر ، دوستان همسر ، همسایگان و غیره - ایجاد می شود. این دوره پر از درگیری است. در اینجا شیشه های گل رز برداشته می شوند و زن و شوهر متوجه می شوند که انتخاب آنها ایده آل نبود. آنها دچار سوء تفاهم و نزاع های مکرر می شوند. راه صحیح مجدداً آگاهی از دیگری و تمایل به حل اختلاف با در نظر گرفتن منافع هر یک است. بر این اساس ، ساختار خانوادگی آنها شکل می گیرد و اتحاد ازدواج را تقویت می کند. و اگر - "شخص نباید رنج ببرد؟" سپس او باید از درگیری های زناشویی و بر این اساس ، از حل و فصل آنها فرار کند. در این مرحله ، اغلب این فرار در فروپاشی خانواده ، در طلاق آشکار می شود ، اما خیانت نیز امکان پذیر است ، و از طرف زن و شوهر.

در هر صورت ، هر یک از همسران ، چه در صورت طلاق و چه در صورت خیانت ، هنوز باید این مرحله را پشت سر بگذارند - با همان همسر یا با همسر جدید. یا در نهایت او تنها می ماند.

تولد اولین فرزند. این دقیقاً وضعیتی است که در آن مردان ، به طور معمول ، خیانت می کنند یا معشوقه دارند. اینجا چه خبره؟ واقعیت این است که حتی در دوران بارداری ، آگاهی زن تغییر می کند - او با این واقعیت "هماهنگ" است که در سه سال آینده شادی اصلی ، نگرانی اصلی و مهمتر از همه ، گفتگوی اصلی کودک خواهد بود. او با فردی که نمی داند چگونه صحبت کند ، ارتباط برقرار می کند و به طور کلی نمی داند چگونه کاری انجام دهد. چنین تجدید ساختار آگاهی مادر برای رشد کامل کودک ضروری است.

و برای یک مرد ، برای یک پدر چگونه به نظر می رسد؟ اول ، او "احمق" شد. او به هیچ چیز علاقه ای ندارد به جز نحوه غذا خوردن کودک ، نحوه دفع مدفوع ، نوع چروک و غیره. دوم ، او سرد ، جدا شد. همه شادی او ، همه مراقبت های او ، تمام علایق او یک شخص جدید است و نه یک شوهر ، اگرچه در مدت زمان نه چندان دور همه چیز متفاوت بود.و با این حال - بسیار سختگیرانه ، اغلب - غیر منتقدانه خواسته است: ما به این نیاز داریم ، ما به این نیاز داریم ، و این شما هستید که باید این کار را انجام دهید ، و آیا می توانید یا نمی توانید - ما اهمیتی نمی دهیم ، شما یک پدر هستید ، بنابراین آی تی.

شوهر رنج می برد و راهی جز این نمی بیند که حداقل در مدتی کوتاه از این رنج در آغوش معشوقه خود پنهان شود. آیا راه دیگری برای خروج وجود دارد؟ وجود دارد. اول ، باید درک کرد که چنین وضعیتی از همسر برای همیشه نیست - به تدریج با رشد استقلال فرزند می گذرد. ثانیاً ، زن نباید فراموش کند که برای شوهر سخت است ، او در حال حاضر تا حدی تنها است و او همچنین به محبت نیاز دارد (اگرچه او هرگز آن را نمی پذیرد). با احترام متقابل و در نظر گرفتن مشکل موقتی (و در واقع اگر برای دلداری به معشوقه او نروید) ، زندگی بهتر می شود و نوزاد در خانواده ای قوی و دوستانه بزرگ می شود.

به طور کلی می توان گفت دلایل خیانت به همسر و زندگی در دو جبهه به شرح زیر است.

اولین … در ابتدا ، پایه و اساس زندگی خانوادگی (تشکیل خانواده به منظور فرار از نفوذ والدین ، مشکلات ، و یا حتی کشور خود ، و همچنین شروع سریع روابط جنسی) ،

دومین … نگرش ارزشی اشتباه نسبت به همسر (او نه به عنوان فردی جداگانه ، آزاد و مستقل ، بلکه به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف ارزشمند است) ،

سوم … عدم تمایل به شناختن و درک همسرتان ، حتی اگر او به شما صدمه بزند (و هیچکس نمی تواند به اندازه نزدیکترین فرد آسیب برساند) ،

چهارم. نادیده گرفتن قوانین اساسی زندگی خانوادگی (البته می توانید استدلال کنید که در قدیم آنها چنین چیزی را نمی دانستند ، اما طلاق نگرفتند ، اما پس از آن هم خیانت و هم طلاق ممنوعیت شدیدی وجود داشت و در حال حاضر چنین ممنوعیت عمومی وجود ندارد ، و جای آن می تواند دقیقاً درک خوبی از خوب و بد ، یعنی دانش داشته باشد) ،

و به طور کلی - این نگرش که در جامعه مدرن نیازی به تلاش برای خوب شدن نیست ، این "خوب" باید به خودی خود باشد ، در حال حاضر ، "یک فرد نباید رنج ببرد".

- انگیزه یک زن از قرار ملاقات با مرد متاهل چیست؟

- یا همان ناپختگی ، یا موقعیت بدبینانه مرتبط با ناپختگی "همه چیز را از زندگی می گیرند" ، یا "دیگران می توانند این کار را انجام دهند ، اما من چه هستم؟" نابالغی عبارت است از تمایل به "بدست آوردن" مردی بالغ و قدیمی ، بدون نیاز به بزرگ شدن و تبدیل شدن ، با هم از طریق بحران ها. گویی این کار دختر را از این که مجبور باشد خودش را از طریق مشکلات عبور دهد و به زندگی شایسته برساند نجات می دهد ، زیرا این زندگی "شایسته" بلافاصله ارائه می شود. به نظر آنها برای رسیدن به هدف چیز کمی لازم است: متقاعد کردن او به طلاق و ازدواج با او ، جوان و زیبا.

با چنین موقعیتی - "همه جانبه" - است که رویاهای "شاهزاده" به هم متصل می شوند ، که او را چگونه می فهمد. آیا این درست نیست که "شاهزاده" فرصت های کافی برای حل بی دردسر هر مشکلی را دارد؟ نمی گذارد رنج بکشم ، نه؟ (این واقعیت که او در حال حاضر همسر خود را رنج می دهد در نظر گرفته نمی شود - تقصیر خود اوست که او اینقدر پیر و مضر است و نمی خواهد او را درک کند).

بسیاری از زنان هرگونه استدلال را به این دلیل رد می کنند که "این عشق است" ، "خود به خود" آمده است ، این احساس بالایی است و هیچ کاری نمی توان در مورد آن انجام داد. بر این اساس ، فقط می توان گفت که سردرگمی عشق و عاشق شدن وجود دارد. عاشق شدن یک حالت مشروط به هورمون است که تداوم خانواده را تضمین می کند. برای یک مرد ، بعد از اولین رابطه جنسی (خوب ، دومی) و برای یک زن پس از زایمان از بین می رود. یعنی وقتی هرکس کار خود را انجام می دهد. در موقعیتی با معشوق متاهل ، کودکان به ندرت ظاهر می شوند ، و بنابراین وضعیت عشق به تأخیر می افتد ، ظاهر عشق را ایجاد می کند و به سیستم هورمونی و عصبی یک زن تجاوز می کند. در اصل نمی توان در مورد عشق صحبت کرد ، زیرا عشق ثمره کار مشترک طولانی مدت ، نگرانی متقابل برای یکدیگر ، بخشش یکدیگر ، مطالعه یکدیگر ، صبر یکدیگر است. برای انجام این کار ، حداقل باید با هم زندگی کنید.

موضع "همه چیز را از زندگی بگیرید" تا حدودی متفاوت است ، حتی در پشت بهانه های "عشق ناگهانی و قوی" پنهان نمی شود. به عنوان یک قاعده ، این زنی است که یک یا حتی چندین بار ناموفق (به دلیل عدم تمایل به مواجهه با مشکلات در زندگی خانوادگی) تلاش کرده است تا زندگی خانوادگی را تأسیس کند. با ناراحتی یا ناامیدی یا تصمیم به اینکه روابط زناشویی شاد برای کودکان افسانه است و دروغ ، چنین زنانی شروع به استفاده از مردان برای اهداف تجاری می کنند. در این مورد ، زن به خود اجازه وابستگی عمیق به این مرد را نمی دهد ، به دنبال ازدواج با او نیست ، رابطه با او را یک تجارت می داند و در صورت خشک شدن یا یافتن یک مورد "برای همکاری سودآور" به راحتی از هم پاشیده می شود.

- چشم انداز این رابطه برای او چگونه است؟

- به طور کلی ، من فکر می کنم که هیچ چشم اندازی برای رابطه بر اساس بدبختی شخص دیگری وجود ندارد. البته ، آنها می توانند با رایج ترین استدلال "منطقی" به من اعتراض کنند که ، آنها می گویند ، من چنین خانواده ای را می شناسم ، او آن را از همسر قبلی "باز پس گرفت" ، و اکنون آنها با خوشحالی زندگی می کنند. من به راحتی اعتقاد دارم ، اما اولاً زندگی آنها هنوز به پایان نرسیده است ، ثانیاً ، از کجا معلوم که در خانواده قبلی در حال حاضر بدتر بوده است ، و ثالثاً ، آیا ناظران بیرونی ، حتی دوستان ، می توانند به طور عینی همه چیز را ارزیابی کنند. خانواده خوشحال؟ و چهارم ، این فقط اعتقاد من به عنوان یک شخص است که نیازی به اثبات ندارد. اگرچه اعتقاد من با تجربه حرفه ای من در ارتباط است. اما بیایید آن را مشخص کنیم.

دو حالت ممکن است: دختر هنوز معشوق خود را متقاعد نکرده است که همسرش را ترک کند و دختر به هدف خود رسیده است - او را با خودش ازدواج کرد. در مورد اول ، اجازه دهید تجربیات یک مرد را تصور کنیم. آنها می توانند چیزی شبیه به این باشند: "خوب ، شرایط سختی وجود داشت ، همسرم من را درک نکرد (یا هنوز نمی فهمد) ، مشکلات زیادی وجود داشت ، به همه چیزی بده ، و آنچه برای من سخت است ، هیچ کس اهمیتی نمی دهد. و این دختر ، بسیار بی خود ، بدون نگاه به عقب و برای هیچ چیز عاشق من شد و اکنون ، به عنوان یک فرد شایسته ، باید از همسرم جدا شوم و با این دختر ازدواج کنم … و او نیز این را می خواهد … حتی خواسته ها. همسر دائماً چیزی می خواهد ، و اکنون معشوقه مطالبه می کند. من به دنبال خوشبختی بودم ، اما همان مشکلات را پیدا کردم ، فقط دو برابر بیشتر. دیگر قدرتی وجود ندارد ، شما واقعاً باید در مورد چیزی تصمیم بگیرید ، دختر درست می گوید. اما فقط چی؟ از این گذشته ، همسرم نیز در ابتدا چیزی نمی خواست ، آنها در هماهنگی کامل زندگی می کردند ، و بسیار سرگرم کننده و خوب بود ، اما اکنون چیزی تغییر کرده است. معشوقه خوب ، مهربان و بهترین است ، اما همسر نیز شخص خوبی است. آیا پشیمان نمی شوم؟ " و غیره با همین روحیه

در نتیجه ، یک مرد ، هرچند تحت تأثیر تقاضاهای عروسی جدید ، زندگی خانوادگی گذشته خود را مورد تجدید نظر قرار می دهد و در بیشتر موارد نگرش خود را نسبت به خانواده خود تغییر می دهد و انتخابی می کند که در آن مطمئن است که پشیمان نخواهد شد ، و در آن وجدانش "پاک می ماند"- یعنی رابطه با معشوقه خود را قطع می کند و به طور کامل به خانواده باز می گردد. حتی ممکن است آشتی کامل و یک "ماه عسل" جدید وجود داشته باشد.

و معشوقه سابقش با چه خواهد ماند؟ در بهترین حالت - با احساس زمان از دست رفته برگشت ناپذیر. و شاید بدتر - با تلخی ، عدم اعتقاد به امکان رابطه خوب بین زن و مرد ، بی اعتقادی به امکان ایجاد یک خانواده قوی ، ناامیدی در عشق. مشکلات پزشکی نیز ممکن است ایجاد شود - بی خوابی ، از دست دادن اشتها ، افسردگی طولانی مدت ، تلاش برای خودکشی ، مشکلات الکل. و حتی بدتر: او با فرزندی باقی می ماند ، که پدرش نمی خواهد او را بشناسد ، و او را دوست دارد و در عین حال از او متنفر است - زیرا او فرزند او و در عین حال فرزند او است ، و تمام نادرستی را به ارث می برد و نادرستی آغاز آن برای زندگی. وجود و نفرت از همه چیزهایی که او دوست دارد. متأسفانه پیامدهای منفی یک رابطه عاشقانه در بدترین حالت می تواند بیش از یک نسل از افراد را تحت تأثیر قرار دهد و پس از سالها و سالها خود را نشان دهد. یک مثال قابل توجه در این مورد ، اسمردیاکوف از رمان اف ام داستایوفسکی برادران کارامازوف است.

- خوب ، اگر این اتفاق می افتاد ، و مرد خانواده اش را به خاطر معشوقه اش ترک می کرد و تصمیم می گرفت با او بماند؟ این اتفاق هم می افتد

- در اینجا ، برای درک آنچه در حال رخ دادن است ، باید به یاد داشته باشیم که آنها باید دوباره تمام مراحل رشد خانواده را طی کنند. به این معنا که یک مرد دوباره در تمام مشکلاتی که قبلاً از آنها فرار کرده بود ، فرو می رود و دوباره یا دوباره فرار می کند ، یا آنها را به درستی حل می کند ، بحران ها را به درستی پشت سر می گذارد. احتمال این امر به دو دلیل اندک است: اول ، او قبلاً در زمینه مقابله با مشکلات (یعنی فرار از آنها) آموزش خاصی دیده است. ثانیاً ، هر شخصی وجدان دارد. و این وجدان به او خواهد گفت که او یک آدم بد اخلاق است ، زیرا او خانواده قبلی خود را رها کرده است. شما همچنین می توانید از این تجربیات ناخوشایند فرار کنید - به فعالیت شدید ، در سفرهای مداوم و هر کاری. اما باز هم ، چیزی که از آن فرار می کنید ، شما را فرا می گیرد و شما را رد می کند. بسیار بد.

همسر جدیدت چطور؟ مجموعه ای از شوک ها نیز در انتظار او هستند. اولا ، او نیز باید تعدادی از مشکلات را حل کند و بر تعدادی از مشکلات مربوط به ایجاد روابط غلبه کند. شوک با این واقعیت تشدید می شود که در زمان ایجاد خانواده ، او این رابطه را در حال حاضر کاملاً ایجاد شده می دانست. ثانیاً ، او خواهد فهمید که "شاهزاده" نیست. اگر او برخی مشکلات (عمدتا مالی) را حل کند ، یا بیشتر مشکلات را نمی بیند (و نمی خواهد ببیند) ، یا خودش را ایجاد می کند. ثالثاً ، او به تدریج متوجه می شود که شوهرش آن کسی نیست که وقتی معشوقه اش بود "همانطور که هرگز کسی را دوست نداشت" دوستش نداشت. به نظر می رسد که این شخص نوعی شخص بی ادب ، بدوی و بی احساس است که "دیگر به من علاقه ای ندارد ، او از من بیشتر جلوتر می رود ، شروع به ناپدید شدن در جایی می کند … یک رذیله". نتیجه یکسان است - احساس یک زندگی اشتباه ، افسردگی ، ناامیدی در عشق و غیره.

من نمی خواهم به کسی توهین کنم و با کمال میل با شخصی که می گوید من اشتباه می کنم موافقم و در چنین شرایطی همه چیز عالی شد. من فقط در مورد محتمل ترین روند وقایع صحبت می کنم.

- به زنی که چنین رابطه ای دارد چه توصیه ای می کنید؟

- چه توصيه اي مي توانيد به شخصي كه در ماشيني كه ترمزش خراب شده است از شيب شتاب دار انجام دهد ، بدهيد؟ ماشین را نگه دار؟ این عالی خواهد بود ، اما او نمی تواند. تنها چیزی که می توان توصیه کرد این است که سعی کنید گروه بندی کنید تا ضربه را با حداقل عواقب منتقل کنید. و سپس نتیجه بگیرید: شما نمی توانید اتومبیل های معیوب رانندگی کنید.

بنابراین در این شرایط. یک زن با اعتقاد به اینکه عشق چیست معشوقه می شود. با اعتماد کامل به مرد ، با احترام به او. به امید زندگی خانوادگی شاد. و شما باید از این وضعیت تقریباً به همان روش خارج شوید. نه با ناامیدی در عشق ، بلکه با این علم که عشق وجود دارد ، اما بلافاصله داده نمی شود ، اما نتیجه کار مشترک سخت در روابط از ابتدا تا انتها است. نه با کاهش ارزش مردان ، بلکه با درک این نکته که یک گام نادرست در ابتدا می تواند هر شخصی را در نهایت به معنایی برساند. نه با این اعتقاد که خانواده های خوشبختی وجود ندارد ، زیرا این برای من کار نمی کند ، اما با این اعتقاد که نتیجه ای نداشت ، زیرا این رابطه در ابتدا بر روی زمینه های اشتباه ایجاد شده بود: بر اساس بدبختی شخص دیگری ، بر اساس اصل "یک نفر نباید رنج ببرد". هرگونه بحران در زندگی ، هر مشکلی فرصتی برای خردمندتر شدن است. انسان تر شوید. و سپس می توان بدون قدم گذاشتن بر روی یک چنگک روابط را ایجاد کرد. و همه چیز درست خواهد شد.

توصیه شده: