کمی مکث کنیم

تصویری: کمی مکث کنیم

تصویری: کمی مکث کنیم
تصویری: در هر روز 675 دلار + درآمد کسب کنید در حالی که از هر جای جه... 2024, آوریل
کمی مکث کنیم
کمی مکث کنیم
Anonim

در پذیرش یک زن بالای 30 سال. پرانرژی ، شوهر ، فرزندان ، کار.

از همان ابتدای جلسه او بسیار صحبت می کند ، از موضوعی به موضوع دیگر می پرد. یک جریان بی وقفه در مورد یک پروژه جالب جدید ، در مورد کودکان ، در مورد نارضایتی از شوهرم … من گوش می دهم و سعی می کنم بفهمم که چگونه است؟ یک داستان عجولانه ، جملات با پایان بلعیده ، لبخند در هر موقعیتی ، گویی کمی از پایین به بالا …

کودکی من. من بزرگترین خانواده بزرگ هستم و واقعاً توجه مادر را می خواهم! شما قطره قطره آن را می گیرید و باید همه چیز را آنجا هل دهید. بهتر است - این باعث می شود مادر لبخند بزند.

مهم است که تجربیات آنها را جدا کنید. برای اینکه به طور ناخواسته احساسات خود را به سمت مشتری به عنوان احساسات خود سوق ندهید. من به آرامی متوقف می شوم و از شما می خواهم که به خودتان گوش دهید چرا کلمات زیادی وجود دارد.

او لحظه ای مکث می کند و ناگهان شروع به گریه می کند.

او تا 7 سالگی توسط مادربزرگش بزرگ شد ، مادرش به ندرت و برای مدت کوتاهی می آمد. باید وقت می داشتم که همه چیز ، همه چیز را به مادرم بگویم: در مورد پسر همسایه ، و در مورد گیره موی گم شده ، و در مورد هدیه ای که در 8 مارس دادند ، و در مورد کتاب جدید … در حالی که مادر هنوز گوش می دهد ، در حالی که اینجا است ، در حالی که همه امور مهم بزرگسالان خود را به تعویق می اندازد …

از او می خواهم عجله نکند و احساس کند که در واقع آن زمان واقعاً می خواست به مادرش بگوید ، اما آیا این غیرممکن بود؟

مکث کنید. و سپس ، نه با صدای ناشنوا خودم ، ناگهان: "من خوبم. نرو کنار!"

هق هق دیگر مانع نمی شد ، دیگر حتی گریه نمی کرد - زوزه می کشید. من متوقف نمی شوم در حال حاضر یک کار بسیار مهم در حال انجام است - ملاقات با غم بزرگ من. من به او نگاه می کنم - یک دختر بزرگسال موفق و از نظر ذهنی او را بالای سرش می کشم. من نزدیک هستم و مهم است - غصه خوردن با کسی که با هم کنار می آیند ، و من را از خود دور نخواهد کرد.

به تدریج ، صدای گریه به گریه تبدیل می شود و او از زیر بازو به بیرون نگاه می کند. خندان! گویی هوای روشن بهاری به دفتر اضافه شده است. او به آرامی صحبت می کند ، بدنش نرم است ، تنفس عمیق است. لبخند می زنم.

انجام شد. روی مبل که او تازه نشسته بود نشست. و در ذهن من چنین چیز مهمی وجود دارد: "من خوبم ، نرو!"

(با اجازه روایت شده است)

توصیه شده: