2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
دوباره شب و بار دیگر می آید - من نمی توانم زندگی کنم ، اما نمی توانم آرامش هم داشته باشم. زندگی به لکه های تیره مه غلیظ خاکستری ناامیدی و ناامیدی تبدیل شده است ، که هیچ راهی برای خروج از آنها وجود ندارد ، اما بن بست نیز وجود ندارد. هیچ زمانی وجود ندارد و هیچ حسی از بدن وجود ندارد ، به جز رزین خاردار چسبناکی در قفسه سینه ، که اجازه نفوذ به قفسه سینه کامل را نمی دهد و هوشیاری بیشتری را پر می کند …
من نمی توانم وارد گرداب شوم و اجازه دهم پیش از این مرا به پایین انداخته باشد - اما نه ، زیر پای من زمینی وجود ندارد و پایانی برای آن وجود ندارد. رویاهای کوتاه ناراحت کننده ، گذار از هیچی مزاحم به نگاه آگاهانه به تاریکی شب و ندیدن سقف ، احساس عرق سرد و لرز که هر سلول ، هر گوشه بدن را سوراخ می کند. آیا آرامش دارم یا نه؟ شاید من نمی خواهم تسلیم شوم - بهتر نمی شود ، نه؟
چگونه می توانم با شخص دیگری تماس بگیرم و آن تنش دائمی پس زمینه را که برای یک دقیقه نجات از آن وجود ندارد ، توصیف کنم؟ اگر همه چیز با دیواری از دیگران با مه چسبناک چسبناک پر شده باشد ، چگونه می توان فریاد زد؟
آیا واقعاً همه چیز متعلق به من است - حالت من ، احساسات من؟ آیا این کار را با خودم انجام می دهم؟ اگر تسلیم شوم ، آسان تر نمی شود - سپس به تخیلات مزاحم ، حدس ها ، داستانهای خاکستری در مورد آینده بد "نه" می گویم - حتی اگر از نظر روحی ، با خودم فریاد بزنم "نه!" نه! ترس من ، من به شما اجازه نمی دهم چنین پیش بینی های تیره ای از آینده داشته باشید! نه! فقط این لحظه "اینجا و اکنون" وجود دارد! "جایی که من هستم؟" "من کی هستم؟"
چرا اکنون این همه ترس بر من چیره شده است؟ تنش سرسختانه تمام سلولهای بدن را می گیرد و به آرامی و نه حداقل ، من را از انگشتان خاکستری سرسخت و چسبناکش رها می کند. و سپس دستیار من روشن می شود - یک محقق داخلی فراموش شده - او به من نگاه می کند و با عبارت "بالاخره ، اگر دستان خود را پایین بگذارید - بهتر نمی شود؟" یک مکان گرم راحت در بدن من پیدا می کند ، آرام و گرم است ، مرا با مراقبت احاطه می کند و به طور قابل اعتماد از ترس خودم محافظت می کند ، که بیشتر و بیشتر قدرت خود را از دست می دهد …
محافظ درونی من به من یادآوری می کند - "خوب ، بیا ، به یاد داشته باش ، روانشناست به تو آموخت که زمین بزنید ، نفس بکشید ، تمرکز کنید ، دستان خود را به سوی خود دراز کنید - اگر دستان خود را پایین بیاورید آسان تر نمی شود ، درست است؟"
و در واقع مه پراکنده می شود ، چیزی سیاه و خاردار در اعماق رشد می کند ، نزدیک و نزدیکتر می شود ، شکل و شمایل خود را می گیرد و ناگهان به خشم تندی تبدیل می شود - اوه ، این چیزی است که در پشت مه پنهان شده بود! افکار می پرند ، می پرند و ناگهان در نقطه گناه متوقف می شوند - یک عبارت تیز با آمدن تیغه - "من نمی توانستم ، نمی توانستم ، باز نمی شوم ، برای خودم بلند نمی شوم! آنچه را که سزاوار آن هستید بدست آورید! حالا عذاب بکش! " اما دستیار داخلی نگهبان - محکم نگه می دارد و رهایش نمی کند - "بالاخره ، اگر عصبانیت خود را به سمت خود هدایت کنید ، بهتر نمی شود؟"
شعاعی از گرما ، حفره های تاریک روح را پر از عشق می کند و عصبانیت با سر و صدای ناله ای از بین می رود. اگر خودتان را بفهمید و دوست داشته باشید ، اینطور بهتر می شود ، درست است؟ - محقق داخلی را تکرار می کند. و همه چیز آرام می گیرد و آرام می شود. صبح تازه و سرشار از طعم خوش طعم پیروزی و غرور در خود می آید - "من عاشق هستم! من خوبم! من میتوانم!"
توصیه شده:
همه چیز درد می کند. هیچ چیز کمک نمی کند! یا چرا کار روی خود نتیجه ای نمی دهد
اغلب ، مشتریانی به من مراجعه می کنند که قبلاً تمام روشهای ممکن برای کار با خود را امتحان کرده اند ، کتابهای زیادی خوانده اند ، تمرینات زیادی انجام داده اند و تعداد زیادی از سمینارها شرکت کرده اند. آنها خیلی چیزها را می دانند ، خودشان می توانند به هر روانشناسی بگویند که مشکل آنها چیست و دلایل مشکلات آنها چیست.
5 دلیل اینکه چرا کار روی خود می تواند منجر به ناامیدی شود
من چندین سال است که در حال توسعه شخصی هستم و ، همانطور که معلوم شد ، کار بر روی خودم به همان اندازه که تبلیغات آموزش های متعدد می گوید ، خوشایند نیست. علاوه بر این ، من دیگر به متخصصان و راهنمایی هایی که معجزه می دهند اعتقاد ندارم. زیرا ، IMHO ، این دستکاری قسمت های شخصیتی کودک است - که فقط برای معجزه بسیار حریص هستند .
آگلایا داتشیزه. زمین خورده هرگز دست خالی بلند نمی شود
آگلایا داتشیزه. زمین خورده هرگز دست خالی بلند نمی شود . سه سال پیش مریض شدم. کشنده نیست ، اما مزمن است. این بیماری هر روز بدون توجه ظاهر می شد و فضای بیشتری را در بدن من اشغال می کرد و کم کم من را دچار کم خونی فقر آهن می کرد. کم خونی که به طور نامحسوس رشد می کند چگونه ظاهر می شود؟ منهای 1-2 واحد هموگلوبین در ماه.
عشق مجازات نمی شود (خودتان کاما بگذارید)
احتمالاً ، هر والدینی حداقل یک بار با این سوال روبرو شده اند که آیا فرزند خود را مجازات کنند یا نه. اگر چنین است ، چگونه ، اگر نه ، چگونه نیز؟ چگونه در این یا آن مورد باشیم و چگونه بفهمیم کدام استراتژی درست است؟ آیا نمی توانید کوچکترها را تنبیه کنید ، اما بزرگ ها؟ یک کودک عملاً از بدو تولد شروع به اعلام خود می کند.
عادات بد روانی ، که بهتر است آنها را کنار بگذارید
1. بهانه بیاورید. یه عادت خیلی بد با توجیه خود در پاسخ به نقض مرزهای خود ، به آنها اجازه می دهیم بیشتر از این عبور کنند. برای بسیاری ، بهانه حفاظت تقریباً در سطح DNA دوخته شده است. به ویژه در میان کسانی که از خانواده وابسته به هم بیرون آمده اند.