قبرستان هدایای دریافت نشده

تصویری: قبرستان هدایای دریافت نشده

تصویری: قبرستان هدایای دریافت نشده
تصویری: وحشتناک ترین تجربه ی خوابین در قبر |چطوری جرات کرد بره تو یه قبر بخوابه؟| قبرستان تسخير شده 2024, ممکن است
قبرستان هدایای دریافت نشده
قبرستان هدایای دریافت نشده
Anonim

در مورد من ، آنچه در ادامه خواهم نوشت وحشتناک است. بنابراین حداقل من ابتدا فکر کردم و آن را تجربه کردم. از سوی دیگر - اگر خوب فکر کنید - آنچه در ادامه در مورد آن خواهم نوشت ، راهی کاملاً سالم و مفید برای تکمیل ناتمام است.

آئین های خداحافظی با افرادی که درگذشتند برای همه شناخته شده است. حتی مکان خاصی برای این کار وجود دارد. در برخی کشورها ، این مکان دارای صلیب یا بناهای تاریخی است. دیگران دیوار دارند. ثالثاً ، مانند ژاپن ، با رایانه و تصاویر مجازی از عزیزان رفته. چهارم - اگر فقیر هستید و در هند زندگی می کنید - با رودخانه ای …

مکان خاصی برای خداحافظی با حیوانات خانگی وجود دارد. استفن کینگ حتی کتابی در این زمینه دارد. "قبرستان حیوانات خانگی". خواندن آن وحشتناک است - اما این "وحشتناک" نیست که با آن شروع کردم.

متأسفانه هیچ گورستانی برای رابطه از دست رفته وجود ندارد. ظاهراً زیرا آنها - روابط - مادی نیستند ، شما نمی توانید آنها را لمس کنید ، روی پیشانی آنها را ببوسید ، روی آنها گل بگذارید ، برای آنها قبر بکنید یا آنها را به خاکستر تبدیل کنید. اگرچه من فکر می کنم بسیار مفید خواهد بود. برای سلامتی کسانی که مخالفند ، کسانی که متوفی برای آنها ارزشمند بود ، که هنوز نمی توانند یا نمی خواهند قبول کنند …

تا آنجا که به خاطر دارم ، از مراسم تدفین متنفر بودم. و با قلاب یا کلاهبردار سعی کرد سوار آنها نشود. اما فقط در حال حاضر ، پس از سالها ، به نکته مهمی در این زمینه پی بردم. من به وضوح به یاد می آورم که چگونه عموی من فوت کرد ، و بعداً پدرش ، پدربزرگم ، فوت کرد. هر دو بار مجبور شدم در جایی که نمی خواستم حضور داشته باشم. هر دو بار برای مدت طولانی گریه کردم ، به معنای واقعی کلمه نمی توانستم متوقف شوم. هر دو بار مادربزرگم ، که هر دو را از دست داده بود ، به من گفت ، در مورد اول به یک دانش آموز مدرسه ، در مورد دوم - به یک فارغ التحصیل از موسسه: "دیما ، چه کار می کنی؟! چرا اینقدر گریه می کنی ؟؟ " و من نمی دانستم چه. خودش است. نمی خواست متوقف شود. و در هر دو مورد ، هنگامی که مراسم کامل شد ، من بلافاصله - و منظورم فوراً - احساس تسکین بزرگی کردم. وقتی بهترین دوست مدرسه ای من ، رومکا ، درگذشت ، هیچ آرامشی نداشت. من فقط یک ماه بعد از مرگ او مطلع شدم - والدینم تصمیم گرفتند از من مراقبت کنند. و بنابراین من فقط 2 سال پیش ، در سن 36 سالگی ، در درمان این بیماری را گریه کردم. بنابراین بله - اکنون می فهمم که چرا همه این مناسک مهم هستند ، چرا نوازندگان به طرز غم انگیزی موسیقی پخش می کنند و عزاداران گریه می کنند …

در جایی آمارهایی را خواندم که بیشترین تعداد جدایی یا جدایی در روزهای تولد اتفاق می افتد. او یا او. یا برای دوره قبل یا بعد. من رابطه ام را 38 سال به یاد می آورم … لعنتی ، واقعاً … سه بار … چنین تعطیلاتی معلوم می شود.

اگر "خوش شانس" هستید و بعد از تولد خود از هم جدا شدید ، شما یا او یک یادگاری خواهید داشت. در مورد او. یا در مورد شما یک "شادی" عظیم … شما به او نگاه می کنید و "شادی" می کنید. "شادی" در این مورد را می توان با خیال راحت "رنج بردن" خواند. بنابراین ، بسیاری از مردم ترجیح می دهند هر چیزی را که اهدا شده است به نزدیکترین انبار زباله بیندازند یا بدتر از آن ، هدایا را به اهداکننده برگردانند. و من اصلاً سعی نمی کنم کسانی را که این کار را می کنند مسخره کنم یا آنها را مسخره کنم - من آنجا بودم ، می دانم ، آن را دور انداختم ، بی ارزش شد … آیا می فهمید که در چنین شرایطی شما فقط باید از کسی که بسیار قوی است بی ارزش کنید. ارزشمند؟ آنقدر ارزشمند و مهم که اغلب غیرممکن است که درد را در غیر این صورت تجربه کنید. و کمک می کند. چنین حقه بازی خلاقی ، همانطور که پرلز نوشت.

اما این زمانی است که هدایا ارائه می شود. اما اتفاق می افتد که او می خواست ، اما وقت نداشت. نیشماگلا … "در شهر نیست." "موقعیت". "بریم هفته بعد" و غیره. و ناگهان همه چیز…. تمام شد. اون جایی بیرون خوب ، یا او. و آنها جایی در اینجا هستند. منظورم هدیه است آنها دروغ می گویند. بسته بندی زیبا با یک روبان صورتی (یا آبی - اگر هنوز او باشد). در کاغذهای زیبا و قدیمی مرتب در سکوت دروغ می گویند. و لعنتی بی صدا هر روز فریاد می زند: "و ما اینجا هستیم!". مستقیماً شروع می کنید به این واقعیت عادت کنید که همه چیز مثل قبل است … در برخی مواقع هنوز می خواهید آنها را تحویل دهید ، به عنوان مثال ، پیک را بفرستید و با سرایدار بروید - خوب ، زیرا آنها برای این "او" خاص یا این "او" خاص را اهدا کنید یا فقط آن را به کسی بدهید - در ذهن من نمی گنجد.از جمله چنین تأملاتی ، عبارت یک دوست یا خواهر به سرعت نتیجه می گیرد: "آیا شما لعنتی می فهمید که او نمی خواهد آنها را بدست آورد؟!". عبارتی که "با فریاد" گفته می شود. من می فهمم … فریاد زدن اخیراً در من بهتر شده است.

یا ، البته ، می توانید آنها را به همان مکان قبلی ارسال کنید. اما روزی می آید که می فهمم امروز دیگر آن جایی نیستم که آن زمان بودم. و من دیگر نمی خواهم ارزش آن را کم کنم. من میتوانم. استاد راست در این. دستش را پر کرد. اما من نمی خواهم. و نخواهم کرد. دیگر به من مربوط نیست. زیرا می توانم اعتراف کنم که چقدر ارزشمند بودند. او بود. خوب ، یا او. و البته آنچه که داشتید ظاهر را متوقف کنید - و شروع کنید به بودن.

بنابراین گاهی اوقات شما قسمت مادی رابطه از دست رفته خود را دارید. گاهی اوقات به شکل کودکان. و گاهی اوقات راحت تر است - در قالب هدایای دریافت نشده. و اگر رابطه از نظر جسمی نامحسوس است ، پس با هدیه همه چیز بسیار متفاوت است. متأسفانه ، او را می توان به جایی برد که اکنون در آن است - در قبرستان هدایا. برای او سوراخ عمیق تری حفر کنید. خداحافظی کنید. کلماتی که درخواست می شود را بیان کنید. یا کسانی که زیاد نمی پرسند ، اما تلفظ آنها برای من شخصاً مهم است. آن را به پایین بیاورید. اگر یکی از حاضران می خواهد چیزی بگوید بپرسید (و این اتفاق می افتد که دوست یا خواهر شما - و گاهی اوقات دو نفر در یک نفر - تصمیم می گیرد برای بررسی دیوانه بودن شما شرکت کند). و در زیر ضخامت زمین استراحت کنید. و اگر به همه این موارد نخندید یا شوخی نکنید ، تنفس راحت تر می شود. و پرسه زدن در خانه دیگر برای چشم ها چندان دشوار نیست. البته هنوز احساسات زیادی وجود دارد - اما بگذارید "مشکلات" را به تدریج حل کنیم - حداقل بخشی از گشتالت را می توان تکمیل کرد.

چرا رابطه ای وجود دارد که نمی توانید در مورد دفن هدایا احساس کنید؟ اما بسیار حتی به آن. به این دلیل که من واقعاً یک بطری عطر ، بلیط هواپیما یا یک شب خلاق از شاعر مورد علاقه ام ، گل یا شیرینی نمی دهم. و نگرش و احساسات شما. به او. با یک پیام بسیار واضح ، بدون ابهام و عمیق …

من از یکی از همکارانم شنیدم: "شما سرمایه گذاری زیادی در این هدایا کرده اید."

بله ، من خیلی روی این هدایا سرمایه گذاری کردم.

نه hryvnia.

احساسات

خودم.

و هنگام دفن این نمادها ، و از طریق آنها - رابطه از دست رفته خود ، مهم است که آنچه را که در آنها قرار داده اید با آنها دفن نکنید.

خودم.

اوه بله - قبلاً این را گفتم

در مجموع.

هدیه دهید و دریافت کنید.

گرمی را که می خواهید به آن بخشید و دریافت کنید ، بدهید و دریافت کنید.

و اگر آمادگی ندارید یا نمی خواهید - با مردم صادق باشید ، در واقع - آنها را فریب ندهید. خوب ، یا حداقل من.

زیرا زمان می گذرد و شما هرگز نمی دانید فردا چه اتفاقی می افتد.

و آیا اصلاً فردا خواهد بود

اما امروز و اکنون وضعیت بسیار مساوی است.

من دارم.

او دارد.

و ما در کنار یکدیگر داریم.

دیمیتری چابان

توصیه شده: