باهوش و "بازنده" در یک فرد و از زوایای مختلف

فهرست مطالب:

تصویری: باهوش و "بازنده" در یک فرد و از زوایای مختلف

تصویری: باهوش و
تصویری: هک های شگفت انگیز در فضای باز و نکات مربوط به تعطیلات || هک های ساحلی برای بهترین تعطیلات توسط 123 GO! 2024, ممکن است
باهوش و "بازنده" در یک فرد و از زوایای مختلف
باهوش و "بازنده" در یک فرد و از زوایای مختلف
Anonim

به چشمان آبی بزرگ او نگاه کردم و آنها مرا به یاد آسمان در عینک انداختند. فرهای شاه بلوط شیطانی کمی بی دقتی دراز کشیدند و از این طریق نوعی سبکی در دفتر آویزان شد. نمی دانم آیا او بی عیب و نقص زیبا بود ، اما جالب بود. و در اعماق روح من - ناراضی

او به معنای وسیع کلمه مورد تأیید اجتماعی باهوش بود و در باریک ، یعنی به اعتقاد عمیق خود ، شکست خورده بود. او باهوش بود زیرا مسافت های طولانی را می دوید ، دائماً نتیجه را بهبود می بخشید ، کار می کرد ، نظرات خوبی از کارکنان و مدیریت دریافت می کرد. او حتی پنج سال در یک شرکت بزرگ خارجی کار کرد ، نه تنها برای آینده و نتایج ، بلکه به دلیل اینکه آن را دوست داشت.

او یک "بازنده" بود زیرا نمی توانست 47 سال سن داشته باشد ، مانند شانزده سال گذشته. و همچنین به این دلیل که طبیعت به او هیکل "بهتر" به طور کلی و شکل های فردی به طور خاص اعطا نکرده است. و همچنین به این دلیل که او به اندازه کافی خوب و حامی شوهرش نبود ، برای رئیس خود قابل اعتماد و همیشه موفق ، برای والدین خود به اندازه کافی موفق و همه کاره بود ، همیشه برای تعدادی از زیردستان سرد و حسابگر بود. قبل از ازدواج ، او "خیلی" نبود زیرا شوهر نداشت. و قبل از کار او "فلان" بود زیرا کار نداشت. امیدوارم روند رو رعایت کنید

نگاه کردم و باور کردن آنچه گوش هایم می شنیدند برایم دشوار بود. زیرا چشم ها ذهن پرسشگر و تلاش مداوم برای چیزهای جدید و جالب را دیدند. من چشمهای هدفمندی را دیدم ، که همیشه آماده پذیرش امتناع نیست. صدای ضربان قلبم را شنیدم ، که بسیار از رد شدن به دلیل "عدم مطابقت" می ترسیدم ، که به نوبه خود باعث شد حتی سریعتر در طول مسیر زندگی حرکت کنم. زنانگی را در ترس لرزان پنهان کردم و به دنبال فرصتی برای نفس کشیدن کامل بودم. و من دختری جوان قوی را دیدم که اگر احساس کند به اندازه کافی خوب است می تواند تا صبح سحرخیز بخندد.

اما ما نگاه متفاوتی به او داشتیم. او به خودش نگاه کرد و نمی دانست که خوب بودن اصلاً ضروری نیست. زیرا او فقط می تواند خودش باقی بماند.

او با هر دو دست و در صورت امکان به تصاویری که دوست داشت می چسبید. او سعی کرد آنها را پایه ای کند که بر اساس آن دیوارهای خود را بسازد. او از آنها تیرهای متقاطع تشکیل داد که سقف و دودکش روی آنها قابل نگه داری بود. در این ساخت و ساز ، او همیشه به ارتفاعات خاصی می رسید و تقریباً آماده بود که به قدرت خود اعتقاد داشته باشد. اما هر بار که او عمیقا سقوط می کرد و دردناک به تخته سنگ های واقعیت خود برخورد می کرد ، در حالی که نمی توانست به طور کامل و کامل در تصاویر زیبا جا بیفتد.

او نمی دانست که نه وزن لازم و نه شغل جدید او را کامل تر یا حتی باهوش تر نمی کند. او در جستجوی پاسخ های بیرون آب را با دستانش گرفت و قدرت این را پیدا نکرد که باور کند همه پاسخ ها در داخل است.

تنها چیزی که نیاز داشت این بود که شانه هایش را صاف کند. نه حتی برای صاف کردن ، بلکه فقط برای درک اینکه او حق انجام این کار را دارد. درک کنید ، به این فکر عادت کنید. با قابلیت ها و پیامدهای آن. و با درک این موضوع ، انتخاب کنید که می خواهد چه کسی بماند. این تنها چیزی بود که لازم بود و آسان نبود. اما با گذشت زمان ، امکان پذیر شد

متوقف نشو:)

توصیه شده: