2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
نفس بکشید ، بیرون دهید ، زندگی در جایی در حال گذر است ، به عقب نگاه نمی کند ، نگاه شما فقط با کنجکاوی خیالی خود از روی آن می گذرد ، چیزی سنگین از اعماق بیرون می آید ، چیزی بسیار عجیب و وحشتناک در هوشیاری در محل رخنه می کند جایی که دو خط در هم آمیخته اند ، خوب است که این خط دوم وجود دارد ، یک نوع ، مستقل ، غیرقابل درک ، داستان داستانی خاص خود را دارد و شما در آن حدسی هستید ، آمیخته با این خیال پردازی با همان ضربه تند و نامفهوم ، در سراسر بوم به عنوان لکه ای که تصویر را مخدوش و تکمیل می کند ، گویی دو عمل به موازات یکدیگر انجام می شود ، اما با هم ، گویی او و او وجود دارند و بین آنها چیزی مشترک وجود دارد ، میراث مشترک زمان صرف شده با هم ، تاریخ مشترکی از وجود ، بدون هیچ یک از آنها ، که در آن موتور ایده ها ، محرک تغییر ، هدایت بردار نفوذ است ، ایده ای که در فضای یک رویا عجله می کند ، عجیب و غیرقابل دسترسی است مجاورت آن ، و او - به عنوان پیش زمینه ای که آن را از ممکن جدا کرده و حفظ ایده آن غیرممکن است مانند دیوارهای یک خانه هستند ، که از تکان شدید باد که می تواند آتش را خاموش کند ، یک آتش سوزی را حفظ می کنند ، هر دو یک کل هستند ، می توانند هر لحظه با طبیعت فردی خود یکدیگر را از بین ببرند ، او فراتر می رود ، این برای او برای ادامه راه ، لرزش ، لرزش از تماس با هوا که به تخیلات او تغذیه می کند ، قدرت او را بالا می برد ، و او ، در تعریف لحظه ایستا ، از نظر ابدیت زمان را طی می کند و هر دور سرش را پشت سر می گذارد خورشید ، منعکس کننده تمام سایه هایش ، گرمای خود را به فضا باز می گرداند ، او تلاش می کند تا همه خود را به حرکت بدهد ، او با اطاعت از حرکت جهان پیرامون خود به فضا می شتابد ، و او را با خود به اقیانوس باز تصاویر می برد ، نمادها ، احساسات کاملاً غیرقابل تعریف که استحکام روح او را از بین می برد و آن را به خاک تبدیل می کند ، که در آتش زندگی سوخته او با نورهای چند رنگ روشن منعکس می شود ، مانند نورها و رنگهای پنهان شده در او طبیعت ملموس و تنها در آتش آن آشکار می شود یک روح سوزان ، او می داند کجا ، چمدان های سنگین حافظه را با خود حمل می کند ، نامه ها و کارت پستال خاطرات را در نامه ارسال می کند ، همیشه توجه خود را به او حفظ می کند ، به موقع هنگامی که منطقه جهان فشار می آورد به او نزدیک می شود او به آرامی دست به دست می کند و با جهان شوخی می کند و قسمتی از صراحت خود را به او هدیه می کند ، برای ذهن های ناچیز غذا می دهد ، برای روح های بخیل لبخند می زند و خانه او را به جلو ، جلو می برد به موازات خاطرات ارسال شده در جهت مخالف ، او مطمئناً همه چیز را می بیند ، این لحظه تیز لمس او را به عنوان پیوندی با چیزی که مدتهاست فراموش شده ، آشنا ، ندای ابدی روح خود توسط جسمیت تجسم ، احساس می کند. در او روح خود ، رقص آتش ، حرکت او ، قدرت و زیبایی او را می بیند و همه چیز را در دست می گیرد و دست خود را به سوی خود دراز نمی کند ، او فقط می داند که او است ، و هر کجا که باشد ، هنوز در کنار اوست این لحظه تماس ارواح ، آنقدر لطیف و بسیار لمس کننده ، واقعاً مضطرب هر دو این را مشاهده می کنند حضور در تئاتر روح آنها ، و سرانجام ، خروج از پست ، او نقاط ضعف خود را به جهانیان می شناسد ، او کلید ورود به اورژانس خود را به جهان می دهد ، او درخواست خرید (با تمام پول جهان) تصویری که نگاه کودکانه اش را در خانه سابق خود جلب کرده است ، او می خواهد خروجی را با این ورودی متصل کند ، می خواهد از ماهیت خود به جهان بگوید و قیمت ، قیمت اتصال گذشته و آینده را در یک مکان واحد اعلام می کند ، در تصویر نگرش او به زندگی
آنها تحت پوشش محرمانه بودن سرویس های ویژه و تمایل آشکار به چشم می نشیند و در این لحظه به یکدیگر نگاه می کنند.
توصیه شده:
چرا بیرون آمدن از گودال به طور مستقل مشکل است
مردم اغلب با این س toال به من مراجعه می کنند: آیا می توان این مشکل یا مشکل را به تنهایی حل کرد ، بدون این که از روانشناس کمک گرفت؟ آیا می توان به تنهایی از افسردگی رهایی یافت؟ آیا می توان به طور مستقل یک درگیری عصبی داخلی را حل کرد؟ فوبیا را از بین ببرید؟ اختلافات خانوادگی را به تنهایی حل کنید؟ در حال حاضر ، این بسیار دشوار است.
جهان درون است و جهان بیرون است. برای درک آنچه بر شما می گذرد ، به اطرافیان نگاه کنید
نویسنده: ایرینا دیبوا منبع: از سالن کمک بگیرید. افرادی که شما را احاطه کرده اند ، و داستانهای مرتبط با آنها ، به شما کمک می کنند تا بفهمید که چه اتفاقی برای شما می افتد ، در جهان خودتان ، در روح شما. *** یک معلم جدید به کلاس دخترش آمد.
از پشت چوب لبه بیرون بیایید. مامان ، نخون
رابطه سخت با مادر لزوماً در جایی ایجاد نمی شود که مادر مانند نامادری بدرفتار رفتار کند. این اغلب با مادر قربانی ، سایه کم رنگ و با مادر دوست ، که بر هیچ چیزی اصرار نداشت ، و با مادر محافظ بیش از حد "من تمام زندگی ام را به تو دادم" و با مادر رقیب همراه است.
از پشت چوب لبه بیرون بیایید. "مامان ، نخون!"
اگر در کودکی دوچرخه نداشتید و اکنون BMW 745 دارید ، هنوز در کودکی دوچرخه نداشتید. شبکه تحت عنوان حکمت "عامیانه" نهفته است من کتاب "مرا در پشت تخته دامن دفن کنید" نخوانده ام ، نقدهای کافی داشتم. فکر کردم خیلی تاریک است.
"اجازه دهید همه وارد شوند ، اجازه ندهید کسی بیرون برود؟" درباره مرزهای شخصی
"اجازه دهید همه وارد شوند ، اجازه ندهید کسی بیرون برود؟" درباره مرزهای شخصی آیا این برای شما اتفاق افتاده است؟ یک دوست (همکار ، خویشاوند) بدون وقفه (درباره خودش ، مشکلات یا موفقیت هایش) صحبت می کند و صحبت می کند و شما دیگر نمی دانید چگونه از شر او خلاص شوید ، آزاردهنده است.