از پشت چوب لبه بیرون بیایید. مامان ، نخون

تصویری: از پشت چوب لبه بیرون بیایید. مامان ، نخون

تصویری: از پشت چوب لبه بیرون بیایید. مامان ، نخون
تصویری: کاردستی کودکان با آب‌نبات🤩 #آبنبات #چوبی #کودکان #کاردستی 🌷 2024, آوریل
از پشت چوب لبه بیرون بیایید. مامان ، نخون
از پشت چوب لبه بیرون بیایید. مامان ، نخون
Anonim

رابطه سخت با مادر لزوماً در جایی ایجاد نمی شود که مادر مانند نامادری بدرفتار رفتار کند. این اغلب با مادر قربانی ، سایه کم رنگ و با مادر دوست ، که بر هیچ چیزی اصرار نداشت ، و با مادر محافظ بیش از حد "من تمام زندگی ام را به تو دادم" و با مادر رقیب همراه است.

تقریباً هر روز این "دختران" را می بینم که بالای 30 سال دارند ، بالای 40 سال دارند یا بالای 50 سال دارند.

اگر در کودکی دوچرخه نداشتید و اکنون BMW 745 دارید ، همه چیز یکسان است - در کودکی دوچرخه نداشتید.

شبکه تحت عنوان حکمت "عامیانه" نهفته است

من کتاب "مرا در پشت تخته دامن دفن کنید" نخوانده ام ، نقدهای کافی داشتم. فکر کردم خیلی تاریک است. بله ، بله ، فقط در مورد زمانی که پاسترناک نمی خواند ، اما …

در عوض ، من وارد "مادر ، نخوان!" اکاترینا شپیلر ، دختر گالینا شربباکووا ، نویسنده داستان پر شور "شما هرگز در خواب نمی دیدید …"

من "به هم ریختم" زیرا این کتاب توسط یک فرد بدون شک با استعداد و به شدت بیمار نوشته شده است. اعتیاد آور است. تجربیات توصیف شده از بیمار مبتلا به افسردگی بالینی شدید - خواندن برای افراد ضعیف نیست. به خصوص اگر ضعف قلب قسمت های افسردگی نیز داشته باشد. بنابراین ، من نمی توانم توصیه کنم.

اما بیشتر از همه ، موضوع اصلی مرا در کتاب لمس کرد. برای این زن چهل ساله که سالهاست احساس می کند دختری دوست داشتنی است ، بسیار متاسف شدم. درد و رنج این "دوست نداشتن" او را تقریباً از کار انداخته است. افسردگی شدید فقط یک "روحیه بد نیست و شما نمی خواهید زندگی کنید". این خود تخریب مداوم و تقریباً کامل است. لشكری از بیماریها كه هیچ علت یا درمانی برای آنها وجود ندارد. و اغلب وجود با دوز دقیق محاسبه شده قرص ها که دائماً در یک مشت محکم می شوند ، در صورتی که کاملاً غیرقابل تحمل شود.

تقریباً هر روز این "دختران" بالای 30 ، 40 یا 50 سال را می بینم. ناراضی ، ترسیده ، تعجب می کنند "چرا او اینطور با من است؟ چرا؟" اکثر آنها در زندگی … معمولی هستند. فقط خیلی خوشحال نیست

زنان بسیار موفق ، باهوش و زیبایی هستند که زندگی خود را در تلاش برای انجام کاری دیگر صرف می کنند تا مادرم "بفهمد چقدر اشتباه کرده است" ، سرانجام تأیید کرد و گفت "آفرین دخترم" ، فقط برای چیزی عذرخواهی کرد.

کسانی هستند که نزاع با مادر ، درد بیزاری ، بیگانگی ، حیرت بی پایان و مالیخولیا برای آنها ترمز اصلی زندگی است. این ترمز می تواند زن داخلی ما یا برخی از ویژگی های او را فلج کند. و این باعث ایجاد روابط با خود ، با عزیزان ، با کودکان ، به طور کلی ، با زندگی می شود.

رابطه سخت با مادر لزوماً در جایی ایجاد نمی شود که مادر مانند نامادری بی رحم و مستبد قصه های تطبیقی برادران گریم رفتار کند. فقدان یک زن داخلی بزرگسال که بتواند از خود مراقبت کند و دارای شهود توسعه یافته باشد ، اغلب با مادر-قربانی ، سایه ای کم رنگ ، که حضورش در زندگی کودک به سختی احساس می شد ، و با دوست-مادر که این کار را نمی کرد ، همراه است. اصرار بر هر چیزی ، و با مادر بیش از حد محافظ.

من نمی خواهم تعجب کنم که آیا گالینا شربباکووا دخترش را دوست داشت یا نه. شاید او نکرد. بلکه او تا آنجا که می توانست دوست داشت. این چیزی نیست که اصلاً مرا لمس کرد. دردناک و توهین آمیز است که همه اینها می تواند برای مدت طولانی به گذشته تبدیل شود.

علاوه بر این ، گذشته ای که می تواند تغییر کند. اما نشد. این همیشه مرا گیج می کند و به عنوان یک حرفه ای نیز وقتی مردم می گویند "ما بر گذشته خود کنترلی نداریم" ناراحتم می کند. تحمل کننده و چطور. گذشته را می توان تغییر داد و اغلب انجام آن به سادگی ضروری است. اما ابتدا باید آن را به گذشته تبدیل کنید. آن ها به معنای واقعی کلمه آنچه رفته و دیگر در زندگی شما وجود ندارد. من اغلب به بیمارانم می گویم "من یک خبر خوب برای شما دارم - دوران کودکی خیلی وقت است که تمام شده است."

گفتن راحت تر از انجام دادن. اگرچه گفتن ، بالاخره اولین قدم است. توقف کنید و با دختری صحبت کنید که در سن پنج ، 10 یا 16 سالگی این کار برایش بسیار سخت بود.به او بگویید که دیگر تنها نیست.

وقتی ما روی قسمت هایی از "آن زندگی" کار می کنیم ، این یک عمل بسیار م effectiveثر است و اصلاً مهم نیست که این قسمت ها واقعی هستند یا در حافظه شما ذخیره شده اند. آنها برای شما واقعی هستند. و می توانید برای محافظت از آن دختر به آنجا بروید ، به او بگویید که بزرگ می شود و می تواند از خودش مراقبت کند ، دوستان پیدا کند ، عشق بورزد ، بچه ها را به دنیا بیاورد.

درک این مسئله و احساس اینکه دیگر دختر کوچکی نیستید که می توانید با او هر کاری که می خواهید انجام دهید - فریاد بزنید ، کتابی را بردارید ، به رویاهایش بخندید ، شما را مجبور کند تا عصر روی یک بشقاب بلغور جو دوسر بنشینید.. جوجه اردک زشتی که انتظارات والدین را برآورده نکرده باشد. نه "مجازات خدا" و نه "پیاز تلخ". باور این موضوع که شما یک زن بالغ هستید ، زیبا ، باهوش هستید ، قادر به انجام کارهای زیادی در این زندگی هستید که هرگز در خواب هم نمی دیدید بسیار دشوار است.

زندگی برای کسانی که آن را باور ندارند آسان نیست. خدا را شکر ، زندگی آنها به اندازه زندگی کاتیا غم انگیز نیست - این یک مورد شدید است.

اما چه تعداد روابط درهم تنیده ، چه تعداد "سانسور" داخلی ، عدم امکان نزدیک شدن به خواسته های خودمان به دلیل عدم درک اینکه گذشته فقط در سر ما وجود دارد. و قابل تغییر است.

توصیه شده: