2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
در مورد علل اختلال خودشیفتگی بین روانشناسان اجماع وجود ندارد. بیشتر نظریه های مربوط به منشأ خودشیفتگی را می توان تقریباً در یک محور بین دو قطب توزیع کرد. قطب اول در مورد علل بیولوژیکی ، مانند ساختار ذهنی ذاتی ، اختلالات ژنتیکی و انگیزه های داخلی ، انگیزه های غریزی که منجر به یک اختلال روانی خودشیفته می شود صحبت می کند. قطب دوم در مورد آسیب های خودشیفته ای است که کودک در دوران کودکی از محیط ، خانواده اش ، و موقعیتی که در دوران کودکی داشته است ، به کودک وارد می کند. هیچ کاری نمی توانیم در مورد علل بیولوژیکی انجام دهیم. به نظر من در نظر گرفتن دلایل آسیب های دوران کودکی جالب خواهد بود.
در آغاز اسطوره نرگس ، همانطور که توسط اووید مشخص شد ، این کلمات وجود دارد:
تجربه اعتماد و سخنان نبوی برای اولین بار اتفاق افتاد
لیریوپی آبی را که در آغوش گرفته بود تشخیص می دهد
توسط جریان انعطاف پذیر کفیس و با قفل کردن او در آب ، خشونت
من این کار را با او کردم زیبایی را به ارمغان آورد و متولد شد
کودکی شیرین که عاشق بود و از قبل شایسته آن بود.
اسم پسر نارسیس بود."
(پابلیوس اوید نازون. دگرگونی ها. م. ، "داستان" ، 1977.
ترجمه شده از لاتین توسط S. V. Shervinsky.)
بنابراین ، نارسیس در نتیجه تجاوز به پوره پوره Liriopeia توسط خدای رودخانه Kephis متولد شد. و این از نظر یونگی بسیار نمادین است. زیرا داستان خانواده یک کودک خودشیفته حاوی خشونت مردانگی مخرب تخریبی بر زنانگی نرم است.
این در نمونه های واقعی خانواده ها چگونه خواهد بود؟ در چنین خانواده ای ، پدری ویرانگر غایب ، یا از نظر عاطفی در دسترس ، سرد یا بی رحم وجود خواهد داشت. چنین کودکی نمونه ای از مردانگی مثبت را ارائه نمی دهد که حمایت و مراقبت از نوع مردانه را ارائه می دهد. نرگس پدری نخواهد داشت که از خانواده و مادر کودک مراقبت کند تا بتواند خود را کاملاً وقف مراقبت از نوزاد در امنیت و اعتماد جهان کند. سرنوشت همچنین می تواند به عنوان یک مردانگی مخرب عمل کند. به عنوان مثال ، قرار دادن خانواده کودک در شرایط سختی که مادر در اضطراب مداوم است و نمی تواند دلسوز و همدل باشد. به عنوان مثال ، جنگ ، مرگ شریک زندگی ، افسردگی شدید ، برخی مشکلات زندگی که توجه مادر را کاملاً به خود جلب می کند و او را از نیازهای فوری کودک مصون می دارد.
همچنین می تواند مادری باشد که طبیعت زنانه ، ملایم و دلسوز خود را از دست داده است و تحت تأثیر یک Animus مخرب (احتمالاً ناشی از دوران کودکی خود) ، نمی تواند خود را به عنوان یک مادر مثبت ، بازتابنده و همدل نشان دهد. به احتمال زیاد ، او چارچوب های سفت و سخت ، قوانین ، تربیت نوزاد را ایجاد می کند. او را برخلاف میل خود به آنجا هدایت می کند ، از طریق تربیت سخت علیه او اعمال خشونت می کند ، همدلی نشان نمی دهد و احساسات او را در نظر نمی گیرد. احساسات و رفتار منفی او تکذیب ، محکوم و با پیامهای مادرانه مانند "دختران خوب چنین رفتار نمی کنند" ، "پسرها گریه نمی کنند" و غیره همراه خواهد بود. در این حالت ، مادر توسط مادر برای برآوردن نیازهای خود مورد استفاده قرار می گیرد. به این معنا که او احساسات و نیازهای او را که باید برای یک مادر به اندازه کافی خوب تأمین شود ، نخواهد دید. نه ، چنین مادری بدون توجه به کودک واقعی ، تصویری از وضعیت خود را در کودک قرار می دهد. او او را طوری تربیت می کند که او رویاها و آرزوهایش را تجسم دهد ، چیزی که خود او نمی تواند انجام دهد یا به آن برسد. مادر به جای اینکه به آینه ای برای فرزندش تبدیل شود ، تقاضا می کند که او را منعکس کند. با ادغام با کودک ، او با شخص واقعی تماس نمی گیرد. و این الگو نفرین نرگس خواهد شد.
کودک به این تربیت تن می دهد. برای برآوردن نیاز مادر به تأمل ، او تا زمانی که دوست داشته شود ، به یک آینه مطیع تبدیل می شود.او برای خود یک منیت دروغین ، یک فرد باشکوه ، رشد می کند ، که مادرش با خوشحالی به همه اطرافیانش ارائه می دهد و ثابت می کند که او چقدر خوب و درست است. اما نرگس با خودش تماسی نخواهد داشت. او خود واقعی خود را از دست می دهد ، نمی تواند با او ارتباط برقرار کند. احساسات واقعی او را قطع کنید تا آنها را تجربه نکنید. تمام احساسات منفی را سرکوب کنید تا کسی را ناراحت نکنید. و این درد ، ناتوانی در شناختن خود از این پس او را در طول زندگی همراه خواهد کرد. او در دیگر افراد به دنبال آینه می گردد تا در آنها منعکس شود و سرانجام خود را ، آن فرد واقعی ، ببیند تا با خود ارتباط برقرار کند. او به دنبال آن مادر تامل برانگیز و همدل است که در کودکی از آن محروم بوده است. جستجو کنید و پیدا نکنید ، سعی کنید با خودتان ارتباط برقرار کنید ، در درون خود احساس غیر واقعی و خالی بودن کنید. خودشیفته از احساس مرگ در درون خود ، کذب نفس خود ، دچار خشم و نفرت می شود. او به شدت به افرادی که چنین ارتباطی با خود دارند حسادت می کند. در خشم و نفرت دردناکی سعی خواهد کرد آنها را نیز نابود کند. درست مثل اینکه در دوران کودکی از بین رفت.
چنین است نمایشنامه شخصیت خودشیفته که ریشه در اعماق تجربه کودکی دارد.
مقاله بر اساس مطالب نوشته شده است:
1. K. Asper «روانشناسی خودشیفتگی. کودک درونی و عزت نفس"
2. D. W. Winnicott "تحریفات نفسانی از نظر خود واقعی و غلط"
3. A. سبز "مادر مرده"
تصویر: Narcissus poeticus. تصویر گیاه شناسی از کتاب "فلورا باتاوا" اثر جان کوپس
توصیه شده:
دیگری مهم به عنوان پژواک دوران کودکی دور
با تأمّل بر اهمیت یک شی به عنوان مبنای تعیین کننده و ساختاربخش روان ، می فهمم که جستجوی دیگری معنادار پژواک دوران کودکی دور است. به هر حال ، یک مشکل مشابه در اکثریت ذاتی است. وقتی این اتفاق نیفتاد ، وقتی کودک بدشانس بود که در کنار یک بزرگسال مهربان ، عاقل و درک کننده باشد.
آسیب های دوران کودکی درمان نشده. محرک های جدایی
من امروز با یک مشکل بسیار معمولی کار کردم - من آن را مشروط توصیف می کنم - برای همه مفید است. بنابراین… تصور کن… - گسست عمدی روابط "مرده" و پوچ ، - حرکت به سمت راحت تر از نظر روانی - شرایط جدید زندگی ، - هزار فرصت برای ایجاد راه های بیشتر و … - سخت ترین احساسات در آستانه تغییرات … گویی ماندن در قدیم آسان تر است ، با وجود اختلال عملکرد ، مخرب … به نظر شما دلیل این امر چیست؟ این احساسات بر چه اساسی استوار است؟ به هر حال ، حرکت از بد به خوب طبیعی و آسان ا
آسیب های دوران کودکی - مبارزه یا یادگیری زندگی با آنها؟
آسیب های دوران کودکی - مبارزه یا یادگیری زندگی با آنها؟ این واقعیت که همه آسیب های ما از دوران کودکی به مدت طولانی گفته شده است که حتی با این واقعیت بحث نمی کنند. بسیاری از مطالعات ثابت کرده اند که این واقعیت دارد. دو هفته پیش من یک وبینار در این زمینه برگزار کردم.
درباره کسانی که زود از دوران کودکی خود محروم بودند. و همچنین بزرگسالی
بچه هایی هستند که خیلی زود بالغ شده اند. آنها بزرگ شدند زیرا هیچ بزرگسال قابل اعتمادی وجود نداشت ، والدینی که می توانستند در کنار آنها به آنها اعتماد کنند. مشروب ، غیرقابل پیش بینی ، گاهی مست ، گاهی هوشیار بابا. مامان ، که در 5 سالگی رفت تا با برادر نوزادش بنشیند و اگر دخترش وظایف "
زندگی خودتان یا مسابقه رله از دوران کودکی؟ حق زندگی یا نحوه فرار از اسارت فیلمنامه های دیگران
آیا خود ما ، به عنوان بزرگسال و افراد موفق ، به تنهایی تصمیم می گیریم؟ چرا گاهی اوقات خود را به این فکر می اندازیم: "من الان مثل مادرم صحبت می کنم"؟ یا در مقطعی متوجه می شویم که پسر سرنوشت پدربزرگ خود را تکرار می کند و بنابراین ، بنا به دلایلی ، در خانواده ثابت می شود … سناریوهای زندگی و نسخه های والدین - آنها چه تاثیری بر سرنوشت ما دارند؟ و سرنوشت فرزندان ما؟ در مورد سرنوشت فرزندان فرزندان ما؟ نیاز تکاملی به تعلق انسان مدرن تا کنون از اجداد وحشی خود فاصله ن