از افسردگی کمک کنید

تصویری: از افسردگی کمک کنید

تصویری: از افسردگی کمک کنید
تصویری: روان درمانی - افسردگی خود را درمان کنید 2024, آوریل
از افسردگی کمک کنید
از افسردگی کمک کنید
Anonim

درخواست از مشتری: کمک به رهایی از افسردگی.

یک مرد محکم است ، افکار را به وضوح فرموله می کند ، با اعتماد به نفس ، در لحن صدا ، در جلوه های ظاهری ظاهر می شود - به نظر نمی رسد که او افسرده باشد.

بنابراین ، من توضیح می دهم که "افسردگی" برای او چه معنایی دارد.

ک: "شل ، هیچ هسته ای وجود ندارد که قبلا بود."

من زمان فعال شدن افسردگی را مشخص می کنم: "قبلاً ، این زمان کی است؟ چی شد؟"

ک: صاحب شرکت ما تغییر کرده است. مالک جدید ژن خود را آورد. مدیران ، آنها شروع به آزمایش ایده های مختلف خود کردند ، من با آنها بحث کردم ، سعی کردم ثابت کنم که آنها اشتباه می کنند.

چه بگویم … اخراج شدم."

- اخراج از محل کار به خودی خود استرس است. دقیقاً مشخص کنید افسردگی کی ظاهر شد؟

ک: همانطور که گزارش شد ، آنها اخراج می شوند. من در 2 هفته گذشته کار کرده ام و از آن زمان تا به حال کار کرده ام. الان 3 ماه گذشته.

از روز اول اخراج ، بدنبال کار جدید بودم ، اما تا کنون نتیجه ای نداشته است.

در حال حاضر پول وجود دارد ، اما اگر به کشیدن خود ادامه دهد ، بد خواهد بود. همسر ، فرزندان ، شما باید هزینه های مختلفی را بپردازید."

من تنش احساسی حالت "افسردگی" را بررسی می کنم ، می پرسم: "افسردگی شما چگونه احساس می شود؟"

ک: "در روحیه بد".

لطفاً این شرایط را با جزئیات بیشتری شرح دهید.

مشتری ساکت است. او نمی تواند احساسات خود را تشخیص دهد. فقط "بد است و بس".

از آنجا که این فقط یک کلمه است که شخص به وسیله آن چیزی را در مورد وضعیت خود می فهمد - برای اینکه به من به عنوان یک روانشناس کمک کنم ، لازم است دقیقاً آنچه را که او واقعاً دارد بفهمم.

من توضیح می دهم که او چه وضعیتی دارد - آیا واقعاً افسردگی است یا شاید چیز دیگری: در مورد احساسات بدنی جسمانی س questionsال می کنم.

ک: من یک خرابی دارم. بله ، من می روم و کارهایی انجام می دهم. اما انگار در بن بست است. بی حالی عمومی

من فردی با اراده قوی هستم. هر روز به وضوح از خواب برمی خیزم ، سایت های شغلی باز می کنم ،

من تصحیح می کنم ، شرایط کار را از طریق تلفن روشن می کنم ، رزومه خود را ارسال می کنم ، به مصاحبه می روم."

سپس از مشتری می خواهم مشکل ساز ، احساسات خود را دقیق تر شرح دهد ، با توجه به این واقعیت که در سطح اقدامات ، با قضاوت بر اساس توصیف ، همه چیز مرتب است.

ک: من از درون احساس می کنم بدجنس هستم. و اکنون من به جای خالی نگاه می کنم ، به مصاحبه می روم. اما یا آنها به عنوان یک کارمند معمولی ارائه می شوند - و من قبلاً از نوجوانی بزرگ شده ام ، یا یک موقعیت مدیریتی ، اما حقوق کمی می پردازند یا صنعت مناسب نیست.

برای همه زمان ها چهار گزینه وجود داشت - جایی که جای خالی برای من مناسب بود ، اما آنها من را انتخاب نکردند.

من می دانم چرا آنها این کار را نکردند. این به این دلیل است که در حال سقوط اخلاقی است. من آن را در ظاهر نشان نمی دهم ، اما فکر می کنم مدیران منابع انسانی احساس می کنند - وقتی مردی می آید تا در موقعیت رهبری شغلی پیدا کند ، در حالی که به خودش اعتماد به نفس ندارد ، پس چه نوع رهبری است؟"

من توجه دارم که مشتری قبلاً "دلیل" این را پیدا کرده است که چرا اوضاع خوب پیش نمی رود.

در اینجا مهم است که بفهمیم او از کجا چنین ایده ای گرفته است ، و همچنین نحوه ارتباط خود با این ایده.

من می پرسم: "چگونه تشخیص دادید که این دقیقاً همان چیزی است که شما فکر می کنید؟ آیا مدیران منابع انسانی در این مورد به شما گفته اند؟"

ک: "نه ، آنها نکردند. من از تجربه می دانم. من خودم بارها افراد را استخدام کرده ام. و من الان خودم را چنین استخدام نمی کنم."

من از مشتری درباره ارزیابی خود از خودم می پرسم: "این چیست؟"

ک: "تنبل و جمع نشده".

بنابراین ، در این فرآیند ، مشخص شد که ارزیابی منفی خود از تجربه استخدام کارکنان گرفته شده است. واضح است که مشتری مشکل را در خود می بیند و نام آن را می گذارد - به وضوح نه به منظور توجیه خود ، یا به دلایل مشابه. او به دنبال بهانه نیست ، بلکه به دنبال راه حل است.

بنابراین چیز دیگری وجود دارد.

من یک س leadingال مهم را مطرح می کنم: "چگونه دوست دارید که در مصاحبه" اینقدر بی حال و جمع نشده "باشید؟

ک: "مضحک است."

سپس ، کلمه به کلمه ، ما در مورد موضوع گناه مشتری در مورد شکست صحبت می کنیم. و به این دلیل که او به طور کلی از شغل خود اخراج شد و این واقعیت که به مدت 3 ماه او نمی تواند کار خوب جدیدی پیدا کند.

شراب های در مقیاس بزرگ نیز نشانگر کاهش انرژی است. او کشوی قدرتمندی است و در عین حال اعتماد به نفس.همانطور که خود او تعریف کرده بود بی حال و بدون مونتاژ دلیل بالقوه ای است که آنها بر اساس سطح تخصص وی استخدام نشده اند.

چه چیزی باعث سرزنش می شود؟ ما به دنبال عوامل فعال کننده هستیم. من تعدادی از شرایط خارجی را بررسی می کنم: شاید او به دلیل مسئله پول (پول در حال اتمام است) رانده می شود ، شاید همسرش ناله می کند (که نمی تواند برای مدت طولانی کار پیدا کند) یا چیز دیگری.

معلوم می شود که پول کافی وجود دارد ، یک ذخیره مالی مناسب وجود دارد ، کافی است تقریباً یک سال کار نکنید. همسر با درک رفتار می کند و از او حمایت می کند (مشتری پیام او را می شنود: "عجله نکنید ، شغل مناسب خود را پیدا خواهید کرد").

در واقع ، مشتری خود را "خیس" می کند.

در این مورد خاص ، خودنمایی برای شکست وجود دارد.

در پاسخ به این س "ال که "چرا باید با خود اینطور رفتار کنید؟" - مشتری بلافاصله بسیاری از گزینه های متنوع را صادر کرد:

- وقتی کار طولانی مدت وجود نداشته باشد مضحک است - گوشه به گوشه در آپارتمان سرگردان هستم.

- خسته کننده ، غیر معمول ، من نمی دانم با خودم چه کنم.

- من فردی فعال هستم. هنگامی که هیچ فعالیتی برای مدت طولانی وجود نداشته باشد ، آنگاه خرابی رخ می دهد.

- همچنین باید در وقت خود صرفه جویی کنید - با همسر خود به استراحت نخواهید رفت.

- و همچنین …

و بنابراین بیش از ده دلیل وجود دارد.

علاوه بر این ، خود مشتری معتقد است که این دلیل است: هیچ کار - عدم فعالیت - کسالت - خرابی. و بنابراین او کساد و جمع آوری نشده است. آن ها مشکل به دلیل کم کاری

اما هنگامی که او تنبل و مونتاژ نشده است: با توجه به سطح مهارت او کار شایسته ای پیدا نخواهید کرد.

دایره معیوب

بنابراین ، یک مرد سعی می کند در خانه به دنبال کار باشد - تعمیرات جزئی انجام می دهد ، همه چیز را که می توان برطرف کرد تعمیر می کند ، کارهای ناتمام دیگری انجام داد - ماشین را شست ، تمیز کرد و غیره. گاراژ در حال حاضر تمیز و لیسیده شده است.

در یک مکالمه ، خود مشتری من را به "تصمیم گیری" تشویق می کند - به محض این که خود را با چیزی مشغول کند ، بی حال نمی شود و سپس استخدام می شود. مشتری گزارش می دهد که وقتی "من حواسم به کار است ، احساس بهتری به من دست می دهد".

و او حتی پیشنهاد می کند که در محدوده فرض خود به دنبال راه حل باشد - و شاید من هنوز چیزی برای انجام کار دارم؟

وظیفه من این است که دیدگاه خود را در مورد این موضوع گسترش دهم. مشکل پیدا نمی شود نه در سطح رفتار ، و هرگونه راه حلی که در سطح رفتاری یافت شود شکست خواهد خورد.

در حالی که مشتری وضعیت را فقط از منشور می بیند: افسردگی به دلیل این واقعیت که او بیکار نشسته است - و بنابراین بی حالی ، سپس راه حلی در مورد نحوه انجام این کار جستجو می شود: مشغول کاری باشید ، رزومه های بیشتری را بررسی کنید ، بیشتر به مصاحبه بروید ، حتی اگر جای خالی فوراً جذاب نباشد - و غیره.

من شروع به گسترش دیدگاه مشتری در مورد این موضوع می کنم.

- بیایید شفاف سازی کنیم. او گفت که بی حالی شما از همان لحظه ای که به شما اطلاع داده شد که آنها شلیک می کنند شروع شد. اما شما هنوز 2 هفته دیگر سر کار می روید ، یعنی مشغول بودید. بنابراین بی حالی مدتها قبل از شروع به نشستن در خانه ظاهر شد؟

مشتری در مورد آن فکر می کند. و او می گوید: "بله."

- از آن زمان بود که شروع به سرزنش خود کردید؟

ک: "بله."

- متن گفتگوی داخلی را بیان کنید. چگونه به نظر می رسید که با خود می گفتید؟

ک: خوب ، چرا من با مدیریت دعوا کردم ، چرا یکی ، دومی ، سومی.

اگر این کار را می کردم ، همه چیز خوب می شد. خوب ، بله ، کار پر تنش بود … اما در کل خوب بود. من یک رهبر شناخته شده ، متخصص خوب در صنعت ، وضعیت ، پول ، همه چیز تنظیم شده ، تنظیم شده است.

در توصیف وضعیت مشتری ، من ، به عنوان مربی ، توجه می کنم:

اولین - جستجوی راه حلی منحصراً در سطح رفتار.

اما ریشه های مشکل و خود مشکل (خطا) در این سطح نیست ، بدین معنا که راه حل را باید در سطوح دیگر جستجو کرد.

دومین - در نتیجه به وضعیت نگاه می کند. بر این اساس ، او خود را از نتیجه ارزیابی می کند.

ظاهراً این برای مشتری در زندگی معمولی است.

من از او می پرسم و تأیید می کنم - بله ، او همیشه با خود چنین رفتار می کند. خودتان را فقط با نتایج ارزیابی کنید. اتفاق افتاد / شکست خورد و شکست خورد یا برنده شد.

دلایل ارزیابی خود از خود ، الگوهای رفتاری ، شناسایی خود با نتایج همیشه در دوران کودکی ریشه دارد.

بنابراین ، من به مشتری دو گزینه ارائه می دهم:

انتخاب 1. روی نگرش خود نسبت به خودتان ، نسبت به موفقیت ، نسبت به شکست / پیروزی کار کنید.

و بنابراین ، تغییر دیدگاه در مورد این وضعیت و به طور کلی در همه موارد مشابه.

این درخواست تقریباً برای 4-7 جلسه است.

برای کار با دوران کودکی ، دوقطبی ها ، انتقال هویت خود به سایر حمایت های خارجی (خارجی). این امر به طور جهانی دیدگاه و نگرش نسبت به خود را تغییر می دهد.

گزینه 2. منحصراً با این وضعیت خاص کار کنید.

من برای حل این مسئله خاص دو گزینه - استراتژیک جهانی (نیاز به زمان بیشتر) و تاکتیکی - به مشتری ارائه می دهم.

پس از گوش دادن ، مشتری می گوید "این مسئله اکنون حل می شود ، بقیه - شاید بعداً ، مهمترین چیز این است که از افسردگی خارج شویم."

در مرحله بعد ، ما با چشم اندازی از این وضعیت خاص کار می کنیم.

آنچه اینجا می بینم:

  1. چشم انداز و خود ارزیابی وضعیت فقط از نقطه نظر نتیجه.
  2. در نتیجه ، مشتری فقط روی نقاط منفی تمرکز می کند.

برای او ، این وضعیت - به عنوان یک ضرر - ارزیابی می شود.

و بنابراین یک عنصر تظاهر به خود وجود دارد - "چگونه من اینطور خراب کردم؟"

قضاوت بر اساس پاسخها ، چنین ارزیابی بلافاصله از لحظه ای که او مطلع شد که اخراج شده است.

علاوه بر این ، هفته به هفته ، در حالی که کار در سطح او پیدا نشد ، پس از آن مقیاس خودآزاری افزایش یافت.

به خودی خود ، تظاهر به خود (احساس گناه) باعث کاهش نشاط می شود.

اما گناه فقط یک نتیجه است.

در حالی که مشتری به وضعیت تغییر شغل و جستجوی شغل جدید - به عنوان یک ضرر نگاه می کند ، در این صورت تظاهرات شخصی در نوسان کامل است.

وظیفه من این است که به مشتری کمک کنم دیدگاه خود را در مورد این پرونده تغییر دهد.

حمایت و ایمان همسر به او هیچ کمکی به مراجعه کننده نمی کند ، به این معنی که حمایت من برای مراجعه کننده بی فایده خواهد بود.

لازم است منبعی را در او پیدا کنید ، نقطه اتکایی که دید متفاوتی را ارائه می دهد.

اول ، با سوالات اصلی ، او را از منطقه ای خارج می کنم که "فقط به دنبال معایب است" و به یک درک جامع می پردازد.

- اگر در این شرایط با اخراج چیزی مثبت وجود دارد ، پس چه چیزی می تواند باشد؟

مشتری ابتدا فعالانه اعتراض می کند و دسته ای از معایب را ذکر می کند. این که او همه بد است و نه بیشتر. یک دسته هموروئید ، یک سری مشکلات.

به این معنا که مشتری هنوز در جهت ارزیابی منفی وضعیت ، و مهمتر از همه - خود در آن می چرخد و با این خود تظاهر ظاهر می شود.

این نمای یک طرفه. من پیشنهاد می کنم که مشتری آن را با یک مورد جامع تر جایگزین کند و ببیند در این شرایط چه چیزی می تواند خوب باشد.

بنابراین ، من همچنان به پرسیدن س questionsالات زیر ادامه می دهم:

"اگر هنوز یک ماهیت مثبت در این وضعیت وجود دارد ، پس چه چیزی می تواند باشد؟"

و به تدریج مشتری نگاه خود را به سمت مزایای موقعیت معطوف می کند.

-K: "شغل جدید - موقعیت جدید ، همه چیز متفاوت است. این یک آزمایش قدرت است ، آیا می توانم؟"

- و دیگر چه؟

مرد در مورد آن فکر می کند و دو جنبه مثبت دیگر این مسئله را نام می برد.

و اگرچه مشتری تا حدی موقعیت یک دیدگاه کاملاً منفی از موقعیت را ترک کرده است ، با این وجود ، در حال حاضر ، این ارزیابی منفی است که بر آن غلبه دارد.

این واقعیت که مزایایی وجود دارد ، برای شروع خوب است. تا کنون ، ما چیزی قابل توجه پیدا نکرده ایم که به طور مستقیم دیدگاه اوضاع را آشکار کند.

من تعدادی س questionsال را مطرح می کنم تا دیدگاه خود را در مورد این وضعیت گسترده تر کنم.

در مورد این س "ال: "آیا در گذشته تجربه ای وجود داشت ، زمانی که در ابتدا به نظر می رسید که این بد است ، اما بعداً خوب شد؟"

پاسخ می دهد: "بله ، با کار دومم."

ما از طریق اسکایپ کار می کنیم ، فقط سر و شانه های مشتری روی صفحه است - من می بینم که مشتری کمی بیشتر تراز کرده است ، صدای او محکم تر شده است.

من نمی دانم این کلمات برای او چه معنایی دارد ، اما فوراً او را متهم کردند.

لطفاً با جزئیات بیشتری به من بگویید.

ک: در یک شرکت دیگر جای خالی وجود داشت که حقوق بیشتری ارائه می داد.

من با رهبری خود موافقت کردم ، آنها مرا درک کردند. او از همکارانش خداحافظی کرد و دوستانه رفت.

در شغل جدید ، معلوم شد که موقعیت کاملاً یکسان نیست ، سایر مسئولیت های شغلی.

در تیم ، مشخص نیست چه کسی مسئول چه چیزی است ، هیچ دنباله روشنی از اقدامات وجود ندارد. سردرگمی زیادی وجود داشت ، همه چیز شل بود. رهبر دستورالعمل های متناقضی می دهد.

آشفتگی کامل است. و من واقعاً این را دوست ندارم.

هر روز که به سر کار می روم ، به محض آمدن من - روحیه "کثیف" است.

آشفتگی ، بدون کلمه.من تحت شرایط آزمایشی هستم و حقوق کمتری نسبت به شغل قبلی خود دریافت می کنم.

من نمی توانم به شغل قبلی خود برگردم - آنها قبلاً شخص دیگری را به جای من گرفته اند. و حیف است که برگردی.

چند ماهی فکر می کردم برای تغییر شغل عجله دارم. در گذشته ، شرایط راحتی وجود داشت."

- پس چی شد؟

K: من ویژگی ها و تفاوت های ظریف پرونده را درک کردم ، آن را ساختار بندی کردم ، تجزیه و تحلیل انجام دادم و آنچه به من بستگی داشت - آیا این کار بهتر انجام شد. افزایش حقوق را حذف کرد

سپس رئیس تغییر کرد ، یکی جدید ، او دید که من باهوش هستم - او من را به عنوان معاون گرفت.

سپس همه چیز شروع شد - بخش ما شروع به گردش مالی بیشتری کرد ، در همان شرکت من نردبان حرفه ای را بالاتر رفتم."

- بسیار عالی اکنون ، آنچه را که در چند جمله گفته اید خلاصه کنید و در واقع آن را در 1-2 جمله قرار دهید - چگونه می توانید این را بگویید؟

ک: "در ابتدا برای من سخت بود. اما من توانستم شرایط را تغییر دهم. و در نتیجه ، همه چیز به سمت بهتر تغییر کرد."

برای یافتن منبع داخلی ، مشتری را از توصیف وضعیت به شخصیت او تغییر می دهم.

- در آن لحظه از نظر زمانی چگونه بودید که توانستید در نهایت به موفقیت برسید؟

ک: "جامد. یک دنده. متهم به چالش شد."

- چه چیزی به شما کمک کرد از حالت بد به حالت فعال و فعال تبدیل شوید؟

مشتری کمی فکر می کند و پاسخ می دهد: "من با خودم گفتم: ناله نکنید ، راهبه ها را برکنار کنید. مرد بالغ. دیگر به کار قبلی خود فکر نکنید. گذشته قابل بازگشت نیست. سخت است ، یک آشفتگی است - خودتان را جمع کنید و در این مورد کاری انجام دهید."

- مهمترین چیز در درک چیست ، آیا در آن زمان شما شروع به فعالیت فعال کردید؟

ک: "من به کار جدیدم به عنوان یک چالش نگاه کردم. من برای خودم وظیفه ای تعیین کردم - اما من ضعیف هستم؟"

- بنابراین ، به طور خلاصه:

  1. از گذشته به زمان حال تغییر دهید.
  2. به وضعیت به عنوان یک چالش نگاه کنید.
  3. سرسختانه به سمت هدف حرکت کنید.

بنابراین؟

ک: "بله ، درست است."

وقتی همه چیز خوب پیش رفت چه احساسی داشتید؟

K: "احساسات؟ … شادی. آه بله. افتخار کردم! من مدیریت کردم من مدیریت کردم. پشتکار تصمیم می گیرد."

عالی است ، نقشه تجربه مشتری شامل یک تجربه موفق با غلبه بر مشکلات ، با روحیه بد و تظاهر به خود است ، که با موفقیت به پایان رسید.

اکنون ، به منظور انتقال کلمات و مهارتهای منابع از گذشته به زمان حال و ادغام آن در شرایط فعلی ، از مشتری می خواهم یک تکنیک کوچک بسازد.

ما موقعیت دوم را در نظر می گیریم و در 5 مرحله حرکت می کنیم:

مرحله 1 - کار در اولین شغل ، قبل از اخراج ، زمان تعیین اینکه آیا به شغل جدید منتقل شوید یا خیر.

مرحله دوم - اولین روزها در یک کار جدید.

مرحله سوم - مرحله تغییر ، هنگامی که شروع به کار کرد.

مرحله چهارم - اولین تغییرات مهم.

مرحله پنجم - بعد از چند سال.

مشتری ویژگی روان را به وضوح نشان می دهد - در نتیجه به موقعیتها با برش لحظه ای نگاه کند.

وظیفه من توسعه وضعیت در پویایی است ، به عنوان مثال. موقعیت های فردی را نبینید ، بلکه مجموعه ای کامل از موقعیت ها را با یک رابطه علی مشاهده کنید. از یک چشم انداز م toثر به یک دیدگاه فرآیندی تغییر دهید.

در هر مرحله س questionsالاتی از قبیل: "در آن لحظه چگونه بودید؟ چه ویژگی هایی را نشان دادید؟ شما چه فکر کردید؟ شما چه چیزی می خواستید؟ چه انگیزه ای بود. " همه سوالات در سطح ارزشها و هویت هستند (نه اعمال).

پیاده روی دقیق هر مرحله برای گسترش منطقه آگاهی ضروری است و به این ترتیب مراحل به عنوان مراحل جداگانه در داخل مشتری جدا می شوند.

در گام چهارم ، کلمات منبع پر انرژی برای مشتری "Solid. مداوم. شجاع. جسورانه قوی. اعتقاد به خود. حرکت به سمت هدف. من اهمیتی نمی دهم ، من به پایان می رسم "- من آن را یادداشت می کنم.

در پایان ، هنگامی که مشتری در مرحله 5 بود ، از او می خواهم از ارتفاع مرحله 5 و وضعیتی که در نتیجه همه چیز بوجود آمده است - به اولین قدم نگاه کنید ، زمانی که او فقط در محل کار خود کار می کرد اولین کار و فقط به تغییر شغل فکر می کرد.

- اولین مورد از مرحله 5 چگونه دیده می شود؟ تفاوت در چیست؟ ارزشش را داشت؟ در نتیجه این مسیر چه چیزی مهم و ارزشمند است؟ در ابتدا چه بود و در پایان چه بود؟

از شما می خواهم که پاسخ های دریافتی را کوتاه کنید تا به اصل مطلب برسید.

ک: "در ابتدا شغلی وجود داشت که جایی برای رشد نداشت. در پایان ، افزایش مهارت ، دانش ، مهارت ، موقعیت ".

- عالی ، با دیدن این وضعیت به موقع ، به من بگویید وضعیت 1 مرحله را در حال حاضر چگونه می بینید؟ اگر این نگاه در چند کلمه گنجانده شده باشد ، چگونه به نظر می رسد؟

مشتری فکر می کند و می گوید: "من به آن به عنوان راهی برای ورود به سطح جدید نگاه می کنم. انتقال به مرحله بعدی توسعه ".

از مشتری می خواهم منابعی را که در مرحله 4 (ثابت. مداوم. پررنگ …) و چشم انداز مرحله 5 به لحظه کنونی در زمان آورده است ، بیاورد.

می پرسم: "چه احساسی داری؟ و وضعیت شما در مورد اخراج و جستجوی شغل جدید چگونه است؟"

ک: روحیه بالا رفته است. احساس خوبی دارم. مطمئن.

من به جستجوی کار به عنوان یک چالش نگاه می کنم. من میتوانم. من قوی هستم.

همین ، الان فهمیدم این گذار به مرحله جدیدی از توسعه است.

من از او می خواهم که کمی بیشتر ، با منابع و چشم انداز ، به تحکیم دولت ادامه دهد.

ک: وضعیت در حال کار است. پول وجود دارد ، گزینه ها وجود دارد ، یک کار جدید وجود خواهد داشت.

بله ، من قبلاً از کار قبلی خود پیشی گرفته ام. جایی برای توسعه نه از نظر موقعیت و نه از نظر حقوق وجود ندارد و صاحب جدید این تجارت شروع به مزخرف کرد.

بنابراین ممکن است خیلی خوب باشد که چنین چیزی اتفاق افتاده باشد. من سعی کردم کار را طوری ترتیب دهم که همه چیز مانند یک ساعت کار کند ، آنها به من گوش نمی دهند ، آنها وضوح نمی خواهند. این کار آنهاست.

هر کاری از دستم بر می آمد انجام دادم."

- در واقع شما در اخراج خود مشارکت داشتید؟ آیا من به درستی می فهمم که اگر شما چیزی نمی گفتید و سعی نمی کردید اوضاع را بهتر تغییر دهید ، پس اخراج نمی شدید؟

ک: "بله ، من آشفتگی را دوست ندارم. و حتی بیشتر هنگامی که روند ایجاد شده شروع به بازسازی کرد و به طور کلی آنها شروع به سرزنش پرونده کردند. من نمی توانم اینطور کار کنم."

- می توانی بنشینی و سکوت کنی؟

ک: - نه برای من طبیعت ندارد من نمی توانم به صورت رایگان ، برای نمایش ، مجانی ارائه دهم. من همیشه به دنبال نتیجه هستم. من همه کارها را درست انجام دادم. یا برای راه اندازی کار یا اگر صاحب آن نیازی به این کار ندارد ، این کار برای من نیست.

ممنون ، کمک کرد الان احساس خوبی دارم."

از مشتری می خواهم نتایج کار ما را در قالب تحقق خلاصه کند: آنچه او درک کرد ، چگونه دیدگاه او تغییر کرد:

ک: من اخراج نشدم چون رئیس بدی هستم. مالک جدید در این صنعت شایستگی نداشت و شرکت را به ورطه کشاند. خوب ، من نمی توانستم کنار بمانم و سقوط شرکت را تماشا کنم ، و بنابراین با مالک مخالفت کردم.

بنابراین ، او استدلال کرد ، ژن را نشان داد و ثابت کرد. به مدیر و مالک که ایده های جدید و تجدید ساختار کسب و کار آنها عجولانه و ناگهانی است. این ایده روی کاغذ زیبا به نظر می رسد ، اما همه چیز آنطور که باید کار نمی کند.

خوب ، چه چیزی در مورد آنها وجود دارد.

خوب ، این زندگی است. اجازه دهید آنها همچنان به تخریب شرکت ادامه دهند ، اما بدون من.

من می خواهم در جایی کار کنم که مدیریت متعهد به نظم ، حرفه ای و کارآمد باشد ، جایی که آنها علاقه مند به تقویت و توسعه شرکت هستند."

- حالا به اخراج چطور نگاه می کنید؟

ک: آنها تصمیم نگرفتند که من را به طور کامل اخراج کنند ، این من بودم که عمدا در آنجا عمل کردم.

من با صاحبش بحث کردم چون علت را ریشه یابی می کنم ، ایستادن در حاشیه برای من نیست. من رهبر خوبی هستم.

- در حال حاضر جستجوی کار از نظر شما چگونه است؟

به عنوان گذار به سطح جدیدی از توسعه. مثل یک چالش. جالبه.

روحیه شاد است. پیدا کردن کار س questionال نیست. با تشکر!"

اینجاست که کار ما تمام شده است.

خود مشتری ارزشهای اخلاقی بالا (وفاداری ، صداقت ، پشتکار ، ریشه در یک هدف مشترک) را نادیده گرفت زیرا بر نتیجه (اخراج) تمرکز کرد.

مرد نتیجه منفی را شکست ، شرمساری دانست.

همه اینها با هم باعث تظاهر به خود شد. گناه سرزندگی را از بین برد - این افسردگی است.

نگاه کردن به اخراج به عنوان یک فرایند (اخراج به عنوان یک معما برای چیزی بزرگتر) تصویری کاملاً متفاوت از ادراک ارائه می دهد.

در اینجا کار برای یافتن حالتهای منبع (شارژ) ادامه یافت ، مشتری آنها از تجربه موفق گذشته برای غلبه بر یک وضعیت دشوار استفاده کرد.

برای انجام این کار ، من به مشتری کمک کردم تا از سطح رفتاری به سطح ارزشها و هویت تبدیل شود (مهم این نیست که مرد در آن کار دوم چه کار کرد ، بلکه این بود که او چه بود).

با حس جدیدی از "من" - شخص و اقدامات با نگرش متفاوتی خواهد بود.

توصیه شده: